eitaa logo
| توییتا |
1.8هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.2هزار ویدیو
342 فایل
توییتا چیست؟👇 https://eitaa.com/Twiitaa/26507 ارسال پیام ازطریق👇 @hosseinkhademi75 ادمین خانوما👇 @Mahdolia ناشناس تلگرامی👇 https://t.me/Twiitaabot ناشناس ایتا👇 https://6w9.ir/s/120 ناشناس ایتا شماره۲: https://daigo.ir/secret/464858035
مشاهده در ایتا
دانلود
003 Ali Tanha Moonde.mp3
7.07M
تنها مونده میون بی خبرا اومدن پشت در خونه خیره سرا @Twiitaa
4_5987866984006551879.mp3
12.14M
.. یک نفس مانده پَر بکشد تا به سماء.. یک اذان مانده ملاقات کند را...🕊 🎙 _ به قول آیت الله بهاء الدینی: به همه ائمه علاقه مندم لکن بیچاره بیچاره علی(ع).. عج🖤 .. @Twiitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 •| اسم آوردن شرط داره ... شرطش ، ...|• 🎙 و چه خون دلها خورد ؛ از این جماعتِ سَر به سجود آیه خوان... ..(:♥️ .. @Twiitaa
Ali Akbar Ghelichi - Rakate Hashtom 128.mp3
3.04M
و خدا خواست که از دست تو درمان برسد.. خواست تا عطر به خراسان برسد ...🤍 @Twiitaa
اگر چه مانند من فراوان است کسی که مورد طبع است است .‌. @Twiitaa
هدایت شده از سعیدیسم ✅
👈 کتاب «دختر پیامبر» در دو بخش تدوین و نگارش شده؛ بخش اول به جریان می‌پردازه، جنایات قدرت‌طلبان رو در برابر حق‌پرستی (ع) و همسرش بیان می‌کنه، بازگشت مردم به فرهنگ جاهلیت را نقد کرده و به ریشه‌های تاریخی و انگیزه‌های سیاسی غاصبین اموال فاطمه (س) می‌پردازه؛ اما بخش دوم مختص زمانی است که دختر پیامبر به رسیده‌ان و عموماً درباره خاکسپاری ایشان به صورت پنهانی، واکنش جامعه به مسئله سقیفه و دلایل برخی وقایع که همیشه مجهول مانده‌، بحث می‌کنه.
لیست زیارت نیابتی سال ۱۴۰۳ ۱. ۲. ۳. ۴. ۵. ۶. ۷. ۸.(ع) ۹.❤️ ۱۰. ۱۱. ۱۲. ۱۳. ۱۴. ۱۵. ۱۶. ۱۷. ۱۸. ۱۹. ۲۰. ۲۱.(ع) ۲۲. ۲۳. ۲۴. ۲۵. ۲۶. ۲۷. ۲۸. ۲۹. ۳۰. ۳۱. ۳۲. ۳۳.#shin.khosravi313 ۳۴. ۳۵. ۳۶. ۳۷. ۳۸. ۳۹. ۴۰. ۴۱. ۴۲. ۴۳. ۴۴. ۴۵. ۴۶. ۴۷. ۴۸. ۴۹. ۵۰. ۵۱. ۵۲. ۵۳. ۵۴. ۵۵. ۵۶.#m.gh ۵۷. ۵۸. ۵۹. ۶۰. ۶۱. ۶۲. ۶۳. ۶۴. ۶۵. ۶۶. ۶۷. ۶۸. ۶۹. ۷۰. ۷۱. ۷۲. ۷۳. ۷۴. ۷۵. ۷۶. ۷۷. ۷۸. ۷۹. ۸۰. ۸۱. ۸۲. ۸۳. ۸۴. ۸۵. ۸۶. ۸۷.#م.ط ۸۸. ۸۹. ۹۰. ۹۱. ۹۲. ۹۳. ۹۴. ۹۵. ۹۶. ۹۷. ۹۸. ۹۹. ۱۰۰. ۱۰۱. ۱۰۲. ۱۰۲. ۱۰۳. ۱۰۴. ۱۰۵. ۱۰۶. ۱۰۷. ۱۰۸. ۱۰۹. ۱۱۰. ۱۱۱. ۱۱۲. ۱۱۳. ۱۱۴. ۱۱۵. ۱۱۶. ۱۱۷. ۱۱۸. ۱۱۹.(ع) ۱۲۰. ۱۲۱. ۱۲۲. ۱۲۳. ۱۲۴. ۱۲۵. ۱۲۶. ۱۲۷. ۱۲۸. ۱۲۹. ۱۳۰. ۱۳۱. ۱۳۲. ۱۳۳. ۱۳۴. ۱۳۵. ۱۳۶. ۱۳۷. ۱۳۸. ۱۳۹. ۱۴۰. ۱۴۱. ۱۴۲. ۱۴۳. ۱۴۴. ۱۴۵. ۱۴۶. ۱۴۷. ۱۴۸. ۱۴۹. ۱۵۰. و خانواده ش و همکاراش ۱۵۱. ۱۵۲. ۱۵۳. ۱۵۴. ۱۵۵. ۱۵۶. ۱۵۷. ۱۵۸. ۱۵۹. ۱۶۰. ۱۶۱. ۱۶۲. ۱۶۳.#س.ز ۱۶۴. ۱۶۵. ۱۶۶. ۱۶۷. ۱۶۸. ۱۶۹. ۱۷۰. ۱۷۱. ۱۷۲. ۱۷۳. ۱۷۴. ۱۷۵. ۱۷۶. ۱۷۷. ۱۷۸. ۱۷۹. ۱۸۰. ۱۸۱. ۱۸۲. ۱۸۳. ۱۸۴. ۱۸۵. ۱۸۶. ۱۸۷. ۱۸۸. ۱۸۹. ۱۹۰. ۱۹۱. ۱۹۲. ...مامانش ...آقاجونش که پیش خداست ۱۹۳. ۱۹۴. ۱۹۵. ۱۹۶.#مامان که روحش جون و تنمه و کنارمه ۱۹۷. ۱۹۸. ۱۹۹. ۲۰۰. ۲۰۱. ۲۰۲. ۲۰۳. ۲۰۴. ۲۰۵.
سه نفر بودیم ، سه زن تنها ، بی پناه و جامانده از کاروان... از این سه نفر ، دو نفر زائر اولی ... باید با نجف وداع می کردیم ، سه روز در شبستان مانده بودیم ... نزدیک ظهر بود و همراهان گرسنه... رفتم برای کاروان کوچکمان صبحانه بیاورم ، املت و نان وچای ... در راه ، از آن صاحب خانه گله کردم ! با اشک و دلی ترسان که چرا دخترت را در این کشور غریب رها کرده ای ؟ دروغ گفته است هرکه تورا پدر خوانده...این رسم مردانگی نیست... چاره ای نبود! باید مسیر را ادامه میدادم! صبحانه را که خوردند و راهی وادی السلام شدیم ، ماشین گرفتیم به سمت کربلا ، نه مادر توان پیاده‌روی داشت و نه محبوب... و من ماندم و داغ دومین پیاده روی که در اربعین قسمتم نمی‌شد... وقتی به کربلا رسیدیم ، شب شده بود! با یک خانواده همدانی ، مرد و زن و یک پسر ساده دلشان ... به مرد همدانی گفتم : جا دارید؟ گفت : نه، آشنایی داشتیم که قرار بود برای ما مکان پیدا کند ، همراه ما نیامده! گفتم : دارم میروم موکب فلان! بیایید با هم برویم ، ان شاء الله جا دارند... پسرک نمی‌توانست درست راه برود ، خدا خدا می کردم موکب جا داشته باشد تا شرمنده این خانواده نباشم ! دو سه ساعتی پیاده رفتیم و به کمک محبوب موکب را پیدا کردیم پذیرش گفت : برای زن ها جا نداریم! داغ دلم تازه شد به ناچار و با عذاب وجدان ، از آن خانواده جدا شدیم... رفتیم دومین موکب : جا نداریم! دیگر اشکم در آمده بود... سومین موکب :جا نداریم ! ولی... ولی موکب حضرت جا دارد ! اسم است که دلم را روشن می کند ... می رویم داخل موکب ، خانه کوچک ابو زینب ... برق ها قطع، سرو صدای گیلانی ها و ما سه زائر مریضو خسته که نیاز به استراحت داریم ... اینجور نمیشود ... به مادر گفتم : جمع کنید برویم داخل خیابان... به حضرت متوسل میشوم... شارع قزوینی را با دل پر خون به سمت حرم طی می کنیم... هرچه به حرم نزدیک تر میشویم حال و روزم بدتر می‌شود چراکه کاروان باید با این حال زار و خسته ، حرم مولایشان را برای اولین بار ببینند! محبوب مریض است به هلال احمر می رویم ، از خستگی همانجا داخل مطب می افتیم که می شنویم : چرا نمی روید سرداب ... بی تجربه ام! چند بار نشانی را مرور میکنم ... پشت حرم حضرت ! پشت حرم حضرت ! الحمدلله... مکان خواب جور است... حالا همراهان می گویند نیاز به حمام دارند! یا ، آبرویم را بخر... چند موکب ایرانی را که بلد بودم میگردم ، پر هستند ... آخریشان می گوید برو فلان موکب ، آنجا حمام دارد ... به نشانی گفته شده می روم امکانات عالی! نگاهی به سر در موکب می اندازم که اسمش را بخوانم : موکب ... یا الله... گویا مادر ، خودش امور زائران پسرش را به عهده گرفته است... مادر و همسر ... متوجه جریان می شوم! باید قضیه حل شود... باید بی پناهان ،پناه داده شوند... سه شب را در کربلا می مانیم، میزبان، تمام این شب ها ، سنگ تمام می گذارد... شب آخر است ، شب وداع ... مادر و محبوب را در سرداب تنها می گذارم ... حالا کجا بروم تا رفع خستگی کنم ؟ پایم ناخودآگاه می رود به سمت حرم ... چشمهایم تار می‌بینند و عینک همراه ندارم ، اشک هم سوی چشم را کمتر می‌کند ، آخرین چیزی که میبینیم همین تصویر است ، بعد از پنج روز پر تنش، آرام می شوم در گوشه ای از حرم دوم شهریور راه می افتیم به سمت مهران در اتوبوس نشسته ام و با خودم زمزمه میکنم: ! یا مولایی ! شهادت می دهم که این تو و خاندانت هستید که این اجتماع را مدیریت می کنید ... به راستی که تو ، برترین و بخشنده ترین پدری!برای فرزندی که هیچ پناهی ندارد ... شهادت می دهم که لطف شما را به چشم های تار و کور خود دیدم بوییدم ، شنیدم و با تمام وجود لمس کردم ... شهادت می دهم که تو امیری! و منم نوکر پر گناه این درگاه... و تا خانه زیر لب زمزمه می کنم: «برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا...» اربعین ۱۴۰۳ @Twiitaa