eitaa logo
نابودی اسرائیل حسب سوره اسراء
2.1هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
14.8هزار ویدیو
142 فایل
✨﷽✨ کانال روشنگری ابعاد نابودی رژیم غاصب صهیونیستی از نگاه قرآنی لینک گروه نابودی اسرائیل: https://eitaa.com/joinchat/4178641656C89d7e2fbc لینک کانال ابابیل : https://eitaa.com/Ababil_Cyber مدیر کانال: بشیرحسین زاده: @bashir1336
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 💥 قسمت ششم 💥 🔺گاهی نوبت تو نیست، امّا چند برابر استرسش را تجربه می‌کنی! من نمی‌دانستم کجا هستیم. سؤالات مختلفی برایم مطرح بود، امّا نمی‌توانستم به سادگی به پاسخشان برسم؛ چون جایی گیر کرده بودم که بقیّه‌شان هم مثل خودم بودند. امّا آن چیزی که مشخّص بود، این بود که افغانستان نیستیم، چون خیلی صداها، صحبت‌ها و ناله‌های خاصّی را در اطرافمان می‌شنیدیم. اینکه فکر کنم و مطمئن بشوم که افغانستان نیستیم، خیلی بیش‌تر مرا می‌ترساند و آزارم می‌داد. یک بار وقتی بقیّه خواب بودند، من و ماهدخت بیدار بودیم و پیش هم دراز کشیده بودیم. به هم می‌گفتیم خواهر! این‌طوری بیشتر به هم نزدیک می‌شدیم و آرامش پیدا می‌کردیم. گفتم: «خواهر!» گفت: «جان خواهر!» گفتم: «اینجا کجاست؟ ینی اینجا کدوم کشوره؟» گفت: «منم مثل تو! چی بگم؟» گفتم: «تو خیلی وقته اینجایی، اگه می‌دونی بهم بگو.» گفت: «نمی‌دونم، امّا فکر کنم یه جای دور، خیلی دور. جایی که کسـی نه می‌دونه کجاست و نه می‌تونه پیدامون کنه!» گفتم: «من خیلی می‌ترسم. احساس می‌کنم زنده از اینجا بیرون نمی‌ریم. مگه جرم و گناه من چی بوده؟ اصلاً چرا باید منو بیارن اینجا؟» گفت: «هیچ کس از جرم و کار بدش خبر نداره! این حرفایی که تو الان داری می‌زنی، ما خیلی وقت قبل به هم زدیم و جوابی هم نگرفتیم. خودتو با این سؤالا درگیر نکن جان خواهر!» گفتم: «دارم دیوونه می‌شم. پدر و مادرم از دوری من می‌میرن. اونا خبر ندارن، مخصوصاً مادرم که ناراحتی قلبی هم داره.» گفت: «فکر خودت باش! من تو زندگیم یاد گرفتم مهم‌ترین کسـی که تو زندگیمه، خودم هستم؛ چون تا خودم نباشم و خوب و سرحال نباشم، می‌شم بدبختیِ دیگران! پس فکر زنده و سالم موندن خودت باش و این‌قدر به پدر و مادرت فکر نکن. اونا دیگه تا الان حرص و ناراحتی که نباید می‌خوردن، خوردن و کاریش هم نمی‌شه کرد. مخصوصاً بابات که می‌گی آبرودار و این حرفاست. خب خبر گم شدن دخترش و چند هفته نبودنش و حرف و حدیث مردم، خیلی براش سنگینه امّا همینه دیگه، کاریش نمی‌شه کرد. تو بهتره فکر خودت باشی دختر جون!» گفتم: «تو چقدر راحت حرف می‌زنی؟ چقدر راحت از آب شدن پدر و مادر بیچارَم حرف می‌زنی! من نمی‌تونم به اونا فکر نکنم؛ حتّی وقتی هم که برای فرصت مطالعاتیم به انگلستان رفته بودم و اونا می‌دونستن که سالم و سرحالم، بازم حرص می‌خوردن و پیر و پیرتر می‌شدن. بدت نیادا، امّا تو همین حسّو به پدر و مادر خودت داشتی؟!» آه سردی کشید. کمی خودش را جا¬به¬جا کرد و زیر لب گفت: «پدر و مادر خودم؟ هه... کدوم پدر و مادر؟ دلت خوشه!» چیزی نگفتیم و خوابمان برد. شاید هنوز دو ساعت نشده بود که ناگهان با صدای کوبیده شدن لگد به درِ سلّولمان از خواب پریدیم. خیلی وحشتناک بود. من نفسم بالا نمی‌آمد. به درِ همه سلّول‌ها می‌زدند و همه را بیدار می‌کردند. هایده گفت: «احتمالاً بازم هوس هواخوری کردن. خدایا نه! من تحمّلش ندارم.» لیلما تلاش کرد به زور حرف بزند و با لکنت شدیدش گفت: «من هنوز حالم خوب نیست. خدا منو بکشه که اینجوری اسیر و نمونم.» از حرف زدن آن‌ها تپش قلب من هم بالا رفت. از ماهدخت پرسیدم: «چه خبره؟ چیکارمون دارن؟» ماهدخت با ناراحتی گفت: «شنیدی که! لابد کارخونه‌های لوازم آرایشی‌شون بازم نیاز به جنین انسان داره که بتونن محصولات با کیفیّت‌تری تولید کنن!» با وحشت گفتم: «نه! تو رو خدا دیگه ادامه ندین.» به گریه و ناله افتاده بودم. این‌قدر وحشت زده شده بودم که حتّی نمی‌توانستم نفس عمیق بکشم. در خواب هم نمی‌دیدم که یک روز مجبور باشم در چنین شرایطی زندگی کنم. ادامه...👇
ادامه‌ی قسمت ششم 👇👇 ماهدخت که تلاش می‌کرد خودش را کنترل کند، گفت: «دخترا! آروم باشین. این‌جوری فقط دارین خودتون رو قبل‌از فاجعه از بین می‌برین. چاره‌ای نداریم. فقط کاری کنین که زود تموم بشه و خودتونو خلاص کنین. اگه ناراحتی و بدقِلِقی در بیارین، هم وحشی‌تر می‌شن و هم آزارشون بیش‌تر می‌شه.» من که دیگر داشتم می¬مردم، با گریه و عصبانیّت داد زدم و گفتم: «چی داری می‌گی؟ اصلاً می‌فهمی چی داری می‌گی؟ من اهل این حرفا نیستم!» ماهدخت نزدیکم آمد، آرام سرم را در آغوشش گرفت و گفت: «به خدا ما هم بد نبودیم و نیستیم. ما هم شرافتمندانه زندگی می‌کردیم. می‌گی چیکار کنیم؟ تن در ندیم؟ نمی‌شه که، زجرکشمون می‌کنن. آروم باش!» من فقط می‌لرزیدم و گریه امانم را بریده بود. ناگهان سه چهار نفر مثل سگ پریدند داخل. چهره‌هایشان را پوشیده و مجهّز به انواع شوکر، اسلحه و... بودند. من منتظر بودم که ما سه چهار نفر را که جیغ می‌کشیدیم، به زور بگیرند و ببرند، امّا آن‌ها سراغ آن دو مرد رفتند و آن‌ها را به زور بردند! مـا داشـتیم شـاخ در مـی‌آوردیـم. مـتعجّبانه بـه هـم زل زده بـودیم و صـدای نـفـس زدن همدیگر را می‌شنیدیم. با بهت و تعجّب گفتم: «اینجا چه خبره؟» رمان ادامه دارد... @left_raight_news اگر تازه کتاب بدستت رسیده و میخواهی از اول مطالعه کنی میتونی با لینک زیر به قسمت اول کتاب دسترسی پیدا کنی... https://eitaa.com/left_raight_news/1988
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️رسانه عبری : اسرار گنبد آهنین در اختیار ایران است ⭕️پایگاه خبری روزنامه یسرائیل هیوم ادعا کرد، دو نظامی اسرائیلی که اخیرا توسط شاباک به اتهام جاسوسی برای ایران دستگیر شده‌اند، اطلاعات طبقه بندی شده‌ای و حساسی درباره عملکرد سامانه پدافندی گنبد آهنین در اختیار ایران قرار داده‌اند. ⭕️یکی از آنها که در سامانه گنبد آهنین خدمت می‌کرد، اقدام به انتقال اطلاعات طبقه‌بندی شده و محرمانه‌ حساسی مورد درخواست ایران را به آنها کرده است.
✳️ علت جهنمی شدن ازدیدگاه قرآن کریم🌿 🌺این سئوالی است که بهشتیان از جهنمیان میپرسند: ❣مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَر ❣قَالُوالَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّين ❣وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِين ❣َوَكُنَّانَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِين ❣وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّین ❣که چه چیز باعث شد شما جهنمی شوید؟ اهل جهنم در پاسخ می گویند 🌺اهل نبودیم 🌺اطعام فقرا نکردیم 🌺اهل باطل و شرکت در مجالس باطل بودیم 🌺 را تکذیب می کردیم 💟سوره مدثر، آیات ۴۲ تا 46
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معایب تک فرزندی به زبان طنز 😂😂😂 نه‌به‌طب‌و‌بهداشت‌و‌سبک‌زندگی‌سفارشی‌یهودیان‌WHO نه به واکسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای ظریف؛ خیابان های تهران حتی در زمان پهلوی که هنوز اینهمه شهید خونشان را برای تشکیل و حفظ نظام اسلامی نداده بودند، هم برای مصوبان کاپیتولاسیون و آنها که رهبر نهضت نوخاسته اسلامی ایران (امام خمینی) را تبعید کردند، امن نبود! حالا که انقلاب اسلامی استخوان ترکانده، چطور فکر کردی بعد از اظهار خلع ید حضرت آقا از رهبری، و توافق با سران قوا برای دور زدن احکام اسلام در جامعه، می توانی با امنیت در خیابانهای تهران قدم بزنی؟ حسنعلی_منصور فدائیان_اسلام