eitaa logo
مسیر عفافگرایی
1.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
32 فایل
مسیر عفافگرایی با مدیریت دکتر سعیدی رضوانی، وابسته به کارگروه عفافگرایی و تربیت جنسی دانشگاه فردوسی مشهد، متشکل از کارشناسانی است که وجهه همت خود را، آگاه‌سازی جامعه، راجع به زیست صحیح جنسی قرار داده‎اند. ارتباط با ما: @gholami35 09024876210
مشاهده در ایتا
دانلود
#بازگشت_به_عفاف #شهید_شاهرخ_ضرغام #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی 🍃شهید ضرغام در 1 دی سال 1327 دیده به جهان گشود. در 12سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. در جوانی به سراغ #کشتی رفت. پله‎های ترقی را یکی پس از دیگری طی می‎کرد. قهرمان جوانان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی، همراهی تیم المپیک ایران و... 🍃اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، #رفقای_نااهل و... همه دست به دست هم داد و انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود. هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... 🍃پدر نداشت و از کسی هم حساب نمی‎برد. مادر پیرش هم کاری نمی‎توانست بکند الا #دعا! اشک می‎ریخت و برای فرزندش دعا می‎کرد. دیگران به او می‎خندیدند. اما او می‎دانست که #سلاح_مؤمن دعاست. 🍃زندگی شاهرخ در #غفلت و #گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. #مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او، مسیر زندگی شاهرخ #تغییرکرد. 🍃بهمن 1357 بود. شب و روز می‎گفت: "فقط امام، فقط خمینی (ره)" 🍃وقتی در تلویزیون صحبت‎های حضرت امام پخش می‎شد، با احترام می‎نشست. اشک می‎ریخت و با دل و جان گوش می‎کرد. 🍃وقتی حضرت امام فرمود به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی‎شناخت. حماسه‎های او در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و... در خاطره‎ها باقی است. 🍃آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت تا با #ملائک همراه شد. 🍃شاهرخ ضرغام در 17 آذر 1359، در دشت‌های شمال آبادان، این #پرواز را ثبت کرد. کسی دیگر او را ندید؛ حتی پیکرش پیدا نشد. https://eitaa.com/umefafgaraei
🍂 وقتی شاهرخ سیبیل، شهید ضرغام شد🍃 ☘️صبح یکی از روزها با هم به "کاباره پل کارون" رفتیم. به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سربه‎زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. ☘️با تعجب گفت: "این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!" ☘️در ظاهر، زن بسیار باحیایی بود. اما مجبور شده بود بدون به این کار مشغول شود. ☘️شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: "همشیره تا حالا ندیده بودمت. تازه اومدی اینجا؟! تو اصلاً قیافت به این‎جور کارها و این‎جور جاها نمی‎خوره! اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟" ☘️زن در حالی که سرش رو بالا نمی‌گرفت گفت: "مهین هستم. شوهرم چند وقته که مرده. مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!" ☘️شاهرخ که حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، بلند و گفت: "همشیره راه بیفت بریم". ☘️مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با رفت بیرون. ☘️مدتی از این ماجرا گذشت. بعدها که ماجرای مهین را از او پرسیدم، با اصرار تعریف کرد: "اون خانم یه پسر ده ساله داشت. صاحبخونه بخاطر اجاره، اثاث‎هاش رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک براشون اجاره کردم و به مهین خانم گفتم: بمون خونه و بچه‎ت رو کن؛ من اجاره و خرجی شما رو میدم!!" 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی ✅همین عنصر شاهرخ، باعث شد که علی‎رغم شرارت‎ها و خطاهایش، به سمت برگردد. از خدا خواسته بود که همۀ گذشته‎اش را کند. می‎خواست چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر و به آرزویش هم رسید و شد. 🍃🌺🍃 https://eitaa.com/umefafgaraei
🍂 وقتی شاهرخ سیبیل، شهید ضرغام شد🍃 ☘️صبح یکی از روزها با هم به "کاباره پل کارون" رفتیم. به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سربه‎زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. ☘️با تعجب گفت: "این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!" ☘️در ظاهر، زن بسیار باحیایی بود. اما مجبور شده بود بدون به این کار مشغول شود. ☘️شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: "همشیره تا حالا ندیده بودمت. تازه اومدی اینجا؟! تو اصلاً قیافت به این‎جور کارها و این‎جور جاها نمی‎خوره! قبلاً چیکاره بودی؟" ☘️زن در حالی که سرش رو بالا نمی‌گرفت گفت: "مهین هستم. شوهرم چند وقته مرده. مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!" ☘️شاهرخ که حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، گفت: "همشیره راه بیفت بریم". ☘️مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با رفت بیرون. ☘️مدتی از این ماجرا گذشت. بعدها که ماجرای مهین را از او پرسیدم، با اصرار تعریف کرد: "اون خانم یه پسر ده ساله داشت. صاحبخونه بخاطر اجاره، اثاث‎هاش رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک براشون اجاره کردم و به مهین خانم گفتم: بمون خونه و بچه‎ت رو کن؛ من اجاره و خرجی شما رو میدم!" 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی ✅همین عنصر شاهرخ، باعث شد که علی‎رغم شرارت‎ها و خطاهایش، به سمت برگردد. از خدا خواسته بود که همۀ گذشته‎اش را کند. می‎خواست چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر و به آرزویش هم رسید و شد. 🍃 🌹 17 آذر سالگرد شهادت @umefafgaraei