eitaa logo
مسیر عفافگرایی
1.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
965 ویدیو
29 فایل
مسیر عفافگرایی با مدیریت دکتر سعیدی رضوانی، وابسته به کارگروه عفافگرایی و تربیت جنسی دانشگاه فردوسی مشهد، متشکل از کارشناسانی است که وجهه همت خود را، آگاه‌سازی جامعه، راجع به زیست صحیح جنسی قرار داده‎اند. ارتباط با ما: @gholami35 09024876210
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺انسان از طریق می‌تواند با سایر افراد برقرار کند و چه بسیار حرفهایی که می تواند از این طریق، به دیگران منتقل کند. 🔺اما اگر انسان، چشم و خود را آزاد و رها بگذارد تا هر آنچه دیدنی است را ببیند، افسار و خود را در اختیار چشم قرار داده و خواسته و ناخواسته به بسیاری از و فردی و اجتماعی مبتلا می‌شود. 🌿 (ص) می فرمایند: 🔺"العیون مصائد الشیطان"؛ "دیدگان انسان از دام های شیطان است". 📚منبع: میزان الحکمه، ج10، ص 70 🔺گاه انسان از طریق نگاه کردن و تدام آن، به فساد و انحراف های غیرقابل جبرانی کشیده می‌شود. 📛در جامعه‌ای که افراد دائماً در حال کردن به جنس مخالف خود باشند، به مرور دچار عدم تعادل روحی و روانی خواهد شد. زیرا انسان هرقدر به تمایلات، خواسته‌ها و شهوات درونی خود بیشتر پاسخ دهد، کمتر ارضا می‌شود. 📍تفاوت نگاه کردن و دیدن ما یک نگاه کردن داریم و یک دیدن؛ من توی خیابان شاید ببینم، اما نگاه نمی کنم... 🌿 https://eitaa.com/umefafgaraei
🔶شوهر خواهر شهید بابایی می‌گفت: "عباس تازه وارد دانشکده خلبانی تهران شده بود که یک روز به من که در پایگاه دزفول خدمت می‎کردم زنگ زد و گفت: "اگر امکان داره به تهران بیا. با شما کار واجبی دارم". 🔶گفتم: "خیره ان شاءالله. آیا مشکل خاصی پیش آمده که نمی تونی از طریق تلفن بگی؟" 🔶گفت: "مشکل خاصی نیست، ولی حتماً بیا". 🔶من هم دو سه روزی مرخصی گرفتم و به تهران رفتم. وقتی نزد او رفتم، گفت: "آسایشگاهی که من در آن هستم در طبقه دوم ساختمان است؛ ولی من میخوام به طبقه اول منتقل بشم". 🔶تعجب کردم و گفتم: "شما که یک سال در این آسایشگاه بیشتر نیستی، پس چه دلیلی داره که می خوایی به آسایشگاه طبقه اول بری؟" 🔶عباس گفت: "این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است و من می خوام نماز بخوانم. خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را می‎شناسی، از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند". 🔶به شوخی گفتم: "برای همین موضوع مرا از دزفول به اینجا کشوندی؟" 🔶سپس رفتم و از مسئول آسایشگاه خواستم تا در صورت امکان اتاق او را تغییر دهد. مسئول آسایشگاه در حالی که می‌خندید با لحن خاصی گفت: "آسایشگاه بالا کلی طرفدار دارد؛ ولی به روی چشم. او را به طبقه اول منتقل میکنم". https://eitaa.com/umefafgaraei
🔷عمه‌ی عباس در قبرستان قزوین دفن است؛ روبروی شهدا، آن دست خیابان، دقیقاً کنار امامزاده شازده حسین. 🔷شب‌های جمعه که از قزوین رد می‌شدیم، عباس می‌گفت: «یه دقیقه این‌جا وایسا، بریم سر خاک.» 🔷داشتیم می‌رفتیم سر خاک عمه‌ی عباس؛ دو، سه تا از این زن‌های بی‌حجاب آنجا بودند. 🔷عباس گفت: «بابا! بیچاره مرده‌ی اینا الان از تو قبر می‌گه: «آقا نمی‌خوام با این وضع بیاین سر خاک من! با این وضع اگه بخواین بیاین، من اینجا، این پایین زجر می‌کشم. برا چی آخه با این ریخت میاین پیش من؟ نمی‌خوام بیاینن!» 🔷پرسیدم: «مگه اون حالیش میشه؟» 🔷گفت: «از من و تو بهتر حالیش میشه، چی میگی تو!» 🔷گفتم: «مرده می‎فهمه؟» 🔷گفت: «آره، میفهمه. اینا با این سر و وضع میان بالا سر این فاتحه می خوانند، اون می خواد نخوانند این فاتحه را.» 🔷وقتی می آمدیم توی شهر، امکان نداشت سرش را بلند کند؛ که مبادا چشمش به یک بیفتد. حتی به دیوار هم نمی کرد. می گفت: «این همه ثواب جمع می کنی؛ وقتی آمدی تو شهر، الکی خرج نکن.» 📚منبع: کتاب «من و عباس بابایی» نوشته علی اکبری مزدآبادی (شامل روایت‌ها و خاطرات «حسن دوشن»، دوست و هم‌رزم خلبان شهید سرلشکر «عباس بابایی») 🌷 سرلشکر خلبان که سال‌ها بود خود را قربانی کرده بود، پانزدهم مردادماه ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، درحالی که عهده دار انجام آخرین مأموریت پروازی اش بود، خود را به مسلخ عشق رساند. @umefafgaraei