eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
519 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
452 ویدیو
195 فایل
⭕ پل ارتباطی شما با ما : @mezmar128
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 زندگی دفتری از خاطره هاست یک نفر در دل خاک یک نفر در دل شب یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد ما همه همسفریم 🥺🥺🥺🥺 میدونم یکم غمگین بود اولش دل خودمم گرفت 😭 ولی ربطی به متنم نداره 😂😝(الان قشنگ احساساتتون به بازی گرفته شد😂😂 ) نمیدونستم چجوری شروع کنم گفتم اینجوری اولش پیاز داغش و زیاد کنم 🤪 عرضم به حضورتون ما یک اکیپ چهار نفره هستیم تو دانشگاه🧟‍♀🧟‍♀🧟‍♀🧟‍♀ حالا این اکیپه که میگم آتیش پاره💥💥💥💥 خودمم باورم نمیشه چه ها که نکردیم 😅 شیطوننننن👹و... خودتون تا تهش و برید دیگه 😛 از نظرم یک جمعیت زیادی تو دانشگاه میشناسنمون😎 دخترای خوبی هستیما🧛‍♀️🧛‍♀️🧛‍♀️🧛‍♀️ ای بابا چه کنیم همین خوب بودنمون باعث شده همه بشناسنمون😅(سقف ترک خورد خودم میدونم😂) بماند😛 بله داستان ما از اینجا شروع میشه که یک روز جهت انجام کارهای بسیج (مثلا خیلی فعالیم 😜)داشتیم دنبال گل کاغذی می گشتیم چهارتاییمونم رفته بودیم تو اتاق دنبال گل نگو گلا اتاق بغلیه درشم قفله😒 همینطور چادر چاقچول کرده گفتیم یک دختر بسیجی هیچوقت کارش و عقب نمیندازه😊😉 یکی از دوستام قدش بلنده حالا نمیدونم ما کوتاهیم یا اون خیلی بلنده ولی بماند گفت من میرم روی میز ،صندلی میزارم میپرم اونور گلا رو میارم قابل توجهتون که اتاق بسیج دانشگاه ما سقف نداره😂😂😂😂 این سقفم باز خودش داستان ها داره که چه سوتی هایی ندادیم بلند بلند غیبت میکردیم عمرا بگم چیا میگفتیم 🤫 هعی میگیما درست کنین زیر سر مسئولینه من میدونم 🙁 درست نمیکنن که 🧐 خب داشتم میگفتم راهرو دانشگاه و چک کردیم کسی نباشه مثلااااااا دوستم یه صندلی گذاشت روی میز رفت روی صندلی اومد بره بالا که بره اونور گفتم که بلنده قدش یه دفعه ای گفت ای داد بیداد پاهام بلنده یکم سخته من بپرم اونور (خوشحالم که قد بلند نیستم😍 فکر بد نکنینا کوتاهم نیستما😒متوسطم😝 ولی خب مشکل از این بنده خدا هم نیست کلا کنار هم قرار میگیریم مثل این تبلیغ دونه های برنج میشیم) من و کشوند بالا من بپرم اونور منم کلا شانس ندارم تو زندگیم🙁اومدم برم اونور دیدم گفت پشتت و نبین فقط برو (اینجاست آدم ها میفهمن چقدر یک دوست میتونه نامرد باشه به خودشم گفتم نامرددددد چطور دلت اومد😏😕 ) چی فکر کرد با خودش نمیدونم ولی من درحال پریدن بودم گفتم تا کامل نپریدم ببینم چه خبره اون پشت برگشتم دیدم به به یه جمعی تو راهرو با چشمای بسی گرد🤥 دارن میبینن کیه با چادر اویزون شده (دماغه درازش به خاطر غیبتاییه که پشتم کردن) فک کردید پریدم نه اشتباه میکنید به جای اونوری اینوری پریدم 😁 در ضمن یک دختر مذهبی میتونه بسی آتیش پاره باشه 😉 بماند که ابروم رفت امیدوارم اونطور که من اون جمع و به وضوح دیدم اون ها من و ندیده باشن😂😂😂😂 اون دوست نامردمم رفته بود پایین غش غش با اون دوتای دیگه میخندید (دارم براتون ☹️) در هر صورت چون من یه دخترِ خانومی هستم گفتم اصلا مهم نیست کار نباید روی زمین بمونه(آره جون خودم🤪) دوباره راهرو و چک کردم و دیدم کسی نیست رفتم عملیات و شروع کردم و پریدمممممم اونور البته نحوه پرش اینگونه بود یه صندلی از میز اینور گذاشتم رو میز اونور ولی چشمتون روز بد نبینه صندلی لیز خورد با کله شوت شدم اونور باز اینا غش غش خندیدن ولی بالاخره گلا رو پیدا کردم 😍😍😍😍 خب دیگه من که خودم دارم مینویسم غش غش دارم میخندم در هر صورت چون نبودین ببینین نمیتونین بخندین😂😂😂😂 ولی ماها کلا زیاد اتیش سوزوندیم پهن کردن حصیر وسط دانشگاه و نگاه های 😒 اینجوریه ریاست دانشگاه تولد گرفتن تو دستشویی(جا نبود خب جا بدن به ما کی دوست داره بره تو دستشویی☹️) و یه عالمهههههه دیگه... چهارتا دوست ترم چهارمی😍ولی باهم حماسه ها که نیافریدیم میدونم نخندیدید😭 متنم خیلی طنزتر بود گفتن جا نمیشه کوتاهش کردم😭متنم خراب شد😔 ------ از دانشکده علوم قرآنی تهران🌸 🌟 @uniquran_shz