eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
519 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
452 ویدیو
195 فایل
⭕ پل ارتباطی شما با ما : @mezmar128
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ - مولاعلی(؏) : به دنيا همچون كسى بنگر كه ؛ به آن پشت كرده و از آن جدا میشود ... و‌ به دنيا مانند دلباخته شيدا منگر !☝️🏻 🌟 @uniquran_shz
🌸 💥 به مناسبت ✨ کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز با همکاری کانون فرهنگی و پایگاه مقاومت شهدای مسجد عظیمی برگزار می‌کند: 🌟 🍰🎂🥧 📲 نحوه‌ی شرکت در مسابقه: ❌👈🏻کیک خود را با موضوع غدیر و ذکرِ هشتگ⚡️ِ ⚡️ روی کیک، تزیین کرده و عکسِ با کیفیت آن را همراه با نام و نام خانوادگی به واتساپ شماره ۰۹۰۳۷۱۳۴۲۰۲ ارسال فرمایید.👉🏻❌ 🎂🍰بزرگواران دقت داشته باشن که حتما هشتگِ رو روی کیک( با خامه یا....) ‼️ 🗓مهلت ارسال: تا عید غدیر 🎁 به بهترین کیک ۲۰۰ هزارتومان تعلق می‌گیرد. 🌟 @uniquran_shz
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 زندگی دفتری از خاطره هاست یک نفر در دل خاک یک نفر در دل شب یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد ما همه همسفریم 🥺🥺🥺🥺 میدونم یکم غمگین بود اولش دل خودمم گرفت 😭 ولی ربطی به متنم نداره 😂😝(الان قشنگ احساساتتون به بازی گرفته شد😂😂 ) نمیدونستم چجوری شروع کنم گفتم اینجوری اولش پیاز داغش و زیاد کنم 🤪 عرضم به حضورتون ما یک اکیپ چهار نفره هستیم تو دانشگاه🧟‍♀🧟‍♀🧟‍♀🧟‍♀ حالا این اکیپه که میگم آتیش پاره💥💥💥💥 خودمم باورم نمیشه چه ها که نکردیم 😅 شیطوننننن👹و... خودتون تا تهش و برید دیگه 😛 از نظرم یک جمعیت زیادی تو دانشگاه میشناسنمون😎 دخترای خوبی هستیما🧛‍♀️🧛‍♀️🧛‍♀️🧛‍♀️ ای بابا چه کنیم همین خوب بودنمون باعث شده همه بشناسنمون😅(سقف ترک خورد خودم میدونم😂) بماند😛 بله داستان ما از اینجا شروع میشه که یک روز جهت انجام کارهای بسیج (مثلا خیلی فعالیم 😜)داشتیم دنبال گل کاغذی می گشتیم چهارتاییمونم رفته بودیم تو اتاق دنبال گل نگو گلا اتاق بغلیه درشم قفله😒 همینطور چادر چاقچول کرده گفتیم یک دختر بسیجی هیچوقت کارش و عقب نمیندازه😊😉 یکی از دوستام قدش بلنده حالا نمیدونم ما کوتاهیم یا اون خیلی بلنده ولی بماند گفت من میرم روی میز ،صندلی میزارم میپرم اونور گلا رو میارم قابل توجهتون که اتاق بسیج دانشگاه ما سقف نداره😂😂😂😂 این سقفم باز خودش داستان ها داره که چه سوتی هایی ندادیم بلند بلند غیبت میکردیم عمرا بگم چیا میگفتیم 🤫 هعی میگیما درست کنین زیر سر مسئولینه من میدونم 🙁 درست نمیکنن که 🧐 خب داشتم میگفتم راهرو دانشگاه و چک کردیم کسی نباشه مثلااااااا دوستم یه صندلی گذاشت روی میز رفت روی صندلی اومد بره بالا که بره اونور گفتم که بلنده قدش یه دفعه ای گفت ای داد بیداد پاهام بلنده یکم سخته من بپرم اونور (خوشحالم که قد بلند نیستم😍 فکر بد نکنینا کوتاهم نیستما😒متوسطم😝 ولی خب مشکل از این بنده خدا هم نیست کلا کنار هم قرار میگیریم مثل این تبلیغ دونه های برنج میشیم) من و کشوند بالا من بپرم اونور منم کلا شانس ندارم تو زندگیم🙁اومدم برم اونور دیدم گفت پشتت و نبین فقط برو (اینجاست آدم ها میفهمن چقدر یک دوست میتونه نامرد باشه به خودشم گفتم نامرددددد چطور دلت اومد😏😕 ) چی فکر کرد با خودش نمیدونم ولی من درحال پریدن بودم گفتم تا کامل نپریدم ببینم چه خبره اون پشت برگشتم دیدم به به یه جمعی تو راهرو با چشمای بسی گرد🤥 دارن میبینن کیه با چادر اویزون شده (دماغه درازش به خاطر غیبتاییه که پشتم کردن) فک کردید پریدم نه اشتباه میکنید به جای اونوری اینوری پریدم 😁 در ضمن یک دختر مذهبی میتونه بسی آتیش پاره باشه 😉 بماند که ابروم رفت امیدوارم اونطور که من اون جمع و به وضوح دیدم اون ها من و ندیده باشن😂😂😂😂 اون دوست نامردمم رفته بود پایین غش غش با اون دوتای دیگه میخندید (دارم براتون ☹️) در هر صورت چون من یه دخترِ خانومی هستم گفتم اصلا مهم نیست کار نباید روی زمین بمونه(آره جون خودم🤪) دوباره راهرو و چک کردم و دیدم کسی نیست رفتم عملیات و شروع کردم و پریدمممممم اونور البته نحوه پرش اینگونه بود یه صندلی از میز اینور گذاشتم رو میز اونور ولی چشمتون روز بد نبینه صندلی لیز خورد با کله شوت شدم اونور باز اینا غش غش خندیدن ولی بالاخره گلا رو پیدا کردم 😍😍😍😍 خب دیگه من که خودم دارم مینویسم غش غش دارم میخندم در هر صورت چون نبودین ببینین نمیتونین بخندین😂😂😂😂 ولی ماها کلا زیاد اتیش سوزوندیم پهن کردن حصیر وسط دانشگاه و نگاه های 😒 اینجوریه ریاست دانشگاه تولد گرفتن تو دستشویی(جا نبود خب جا بدن به ما کی دوست داره بره تو دستشویی☹️) و یه عالمهههههه دیگه... چهارتا دوست ترم چهارمی😍ولی باهم حماسه ها که نیافریدیم میدونم نخندیدید😭 متنم خیلی طنزتر بود گفتن جا نمیشه کوتاهش کردم😭متنم خراب شد😔 ------ از دانشکده علوم قرآنی تهران🌸 🌟 @uniquran_shz
هادے اگر تویے ڪه ڪسۍ گـــم نمےشود ... السَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یَا‌رُکْنَ‌الْإِیمَانِ؛ ﴿یااِمام‌هادِیَ‌عَلَیْهِ‌‌السَّلام﴾ شدۍ ڪه‌ پیروِ شویــــم‌ ما میلاد امام هادی علیہ السلام مبارڪ باد ..🌸🌸🌸 🌟 @uniquran_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او❤️ 💌 ☀️ صبحمون رو با کلامِ عاشق ترین رفیق، آغاز کنیم...✨ {آیه ۸۸ سوره مبارکه انبیاء♡} ⭐️ 🌟 @uniquran_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شمار عید غدیر مناسب 📱✨ 3️⃣روز مانده تا🍃🌸 «عيدالله الاكبر» 🔅پیشنهاد تبلیغی: هرفرد مے تواند بایک لبخند و شادباش غدیر مبلغ غدیر باشد.☺️ 🌟 @uniquran_shz
『 بِسم‌ِرَبِّ‌المَنّان 』❤️ جلسه‌ی دوازدهم "شاد باش مومن" رو تا دقایقی دیگر تقدیم نگاهتون میکنیم🤩✨👇🏻
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 يه دوستي داشتم معماري ميخوند و ترم اول كارشناسي درس طراحي داشت و ... اين دوست ما خيلي شلخته بود خلاصه اخر هفته همين كلاس طراحي رو داشت استادشون هم خانم دكتر بود و خيلي سخت ميگرفت گفت ك نقشه اين ساختمون رو برام بكشين و بيارين دوست ما هم ديد كه اينجوريه اخر هفته رو اومد خونه و يكي از دوستان اونو براش كشيد ... و با خوشحالي زياد رفت دانشكده حالا بنظرتون طراحي رو چجوري برد با خودش كاغذ a4 رو ته كرد و گذاشت تو جيب پشت شلوارش😂 خلاصه روز موعود فرا رسيد و رفت سر كلاس 😐😉 يهو ديد كه همه دانشجويان كيفاي بزرگ و تخته و انواع مداد و پاك كن و ... رو ميزشونه😂 حالا خودش ي مداد داشت با ي برگه ي چرك😂 ديد كه همه تكاليفشون رو ميبرن پيش استاد و ايشون هم برگه هاشون رو ميندازه دور و ميگه بدرد نميخورن ، با اينكه مال اونا تميز و مرتب بود اينجوريشون ميكرد 😂 خلاصه فهميد،كه بايد فرار كنه دانشجوها نزديك استاد بودن يواش يواش اومد كه بياد نزديك در كلاس گفت خب آقا پسر تو بيا 😂😂😂 اونم رفت جلو و دست گذاشت تو جيب شلوارش و برگه رو بهش داد خانم دكتر برگه رو ك ديد جيغ كشيد و گفت نگاه بچها نگاه چقد چركه اين كاغذ گفت فقط برو برو ك نبينمت😂😂 اين دوستمون سر همين قضيه ميخواست انصراف بگيره اما خانواده و دوستان جلوشٰ گرفتن و تلاشش رو كرد و الان داره دكتري ميخونه😍😂 🌸🌸 جشن روز دانشجو بود از چند شب روز كه مشغول تهيه فيلماي دوبله و فيلم دانشكده بوديم و شب قبلش هم تا صبح بيدار بوديم و فيلمها و بقيه موارد رو درست ميكرديم ي گروه بوديم و ساعت 8 ي كلاس داشتيم خلاصه خسته و كوفته رفتيم سر كلاس حدود سه ماه از كلاسا گذشته بود و منم دومين بار بود ك سر كلاس اون استاد ميرفتم و نميشد،كه غيبت كنم اولش شروع كردم به گوش دادن و جواب دادن بعدش ديگه رد دادم😂 ساعت 8 و بيست دقيقه خوابيدم تا 8 و چهل بيدار شدم و رفتم كه صورتم بشورم رفتم ديدم يه صندلي خوبي تو سرويس بهداشتيه (صندليه واسه گذاشتن كيف و اينا بود و خلاصه تميز بود) و هواشم خوب بود😂 خوابيدم تا 9 و ربع رفتم تو كلاس تا استاد نيست و كلاس تموم شده خلاصه لپتاپ برداشتم رفتم تو سالن كابل پروژكتور رو وصل كرديم ب لپتاپ و بعد ديدم ك لپتاپه سوخته😞😐 فايلهاي مربوطه هم روش بود چندين جا رو گشتيم و ي لپتاپ ديگه پيدا كرديم و فايلها رو از تو گوشي پيدا كرديم و فرستاديم رو لپتاپ و يه نفس راحت كشيديم 😄😉 راستي لپتاپي كه خراب شده بود هم مال دانشكده بود و خودشون زحمت درست كردنش رو كشيدن 😃👏 و بعدش هم رفتيم ناهار ، كنار دكتر همتي عزيز ، جوجه زديم و از خاطرات فوتبالي و كوهنوردي ايشون كه تمامي نداره بهره برديم 😂 به هر حال جشن خوبي بود و خاطره شد۔ 🌟 @uniquran_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او❤️ 💌 ☀️ صبحمون رو با کلامِ عاشق ترین رفیق، آغاز کنیم...✨ {آیه ۸۳ سوره مبارکه بقره♡} ⭐️ 🌟 @uniquran_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شمار عید غدیر مناسب 📱✨ 2️⃣روز مانده تا🍃🌸 «یَوم البُرهان» 🔅پیشنهاد تبلیغی: هرخانواده مےتواند با کمک‌های مالی و رسیدگی به زندگی مستمندان در این ایّام، غدیر را در کام آنان شیرین کند. 🌟 @uniquran_shz
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
#آنچه‌گذشت... #قسمت7 #غدیرخم ← #یادی‌از‌امام مهدی✨ 💠 «الا ان خاتم الائمة منا القائم المهدی، الا
🌀 ... آن گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امیرالمؤمنین والحسن والحسین والائمة کلمة باقیة؛ ‌ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید.» و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند، خداوند به او اجر بزرگی عنایت می‌فرماید....» و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله ورسوله و علیا و الائمة الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما؛ ‌ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است.» در اینجا به برخی از وقایعی که بعد از خطبه غدیر اتفاق افتاده اشاره می‌کنیم: ← پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می‌دادند و به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) تبریک می‌گفتند و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد.» و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می‌کنیم.» و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مکرر می‌فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.» 🌐برگرفته از سایت ویکی فقه 🌟 @uniquran_shz
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌀 #آنچه‌گذشت... #قسمت8 #غدیرخم آن گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امی
🌀 ... 🤝✨ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده‌ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسر خویش مؤکد داشتند. بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) نیز از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن مراسم حضور داشتند. ← 👳🏻‍♂ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامه‌ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و [حنین]، مرا به وسیله ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به سر داشتند، یاری نمود.» ← 🔅 مسئله دیگر این بود که مردی زیبا صورت و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و می‌گفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چه‌اندازه [پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] کار پسرعمویش را مؤکد نمود و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند! » در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود.» 🌐برگرفته از سایت ویکی فقه 🌟 @uniquran_shz
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
سلام علیکم🌸 مهلت این مسابقه به اتمام رسیده. ان شاءالله بعد از نشرِ خاطراتی که تایید شدند، نظرسنجی برگزار میکنیم که خاطره ی برتر به انتخاب شما بزرگواران انتخاب بشه🤩🍃🌸
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 توی خوابگاه تکه کلاممون شده بود آغای خانوم 🤣 یه روز عصر رفتیم اُلیمو بستنی بخوریم داخل بودم میخواستم بپرسم ک چی میخورن هرچی بچه هارو ب اسم صدا زدم کسی جواب نداد یهو گفتم آغای خانووووم همشون برگشتن و هیچکس نتونست جلو خندش بگیره🤣 هروقت میرفتیم اُلیمو یه نگهبان که همونجا بود تا میخواستیم وارد بشیم ب کسایی ک داخل الیمو کار میکردن میگفت یاااا الله😐 ... ماه رمضان بود میومدیم توی راه رو سحری بخوریم نزدیکای اذان بود اتاق کناری بیدار نشده بودن رفتم دیدم همه خوابن و همه جا تاریک فلش گوشیم زدم رفتم ی نفرو بیدار کنم نگو فلشم افتاده بوده تو صورتم فک کرده بود جنم انقد جیغ زد 😐😂😂 هرچی میگفتم منم من نگام کن بیشتر جیغ میزد خلاصه کل خوابگاه رو بیدار کرد 🙄 و تا همیشه بم میگفت خدا بگم چیکارت کنه با اب قند و... حالش خوب شد😂😂😂 🌟 @uniquran_shz
کانون قرآن و عترت دانشکده علوم قرآنی شیراز
🌟به مناسبت عید غدیر🌟 مسابقه‌ی #باهم‌بخندیم ✨ از خاطراتِ دانشجوییِ خنده دارِ شما دانشجویانِ عزیز😁
😁 🤩 💥 با یکی از دوستان قصد مردم آزاری کردیم این دوست ما ریزه میزه اتاقمونه خلاصه رفت تو کیسه زباله و نشست کنار در اشپزخونه ،منم از داخل اتاق کشیک میدادم که هر کی رد شد ،ریزه میزه رو خبر کنم که از کیسه زباله بپره بیرون ،خانم xرد شد و ریزه میزه با اشاره من پرید بیرون ،خانم x وحشتناااک ترسیده بود و با آب قند و ماچ و عذر خواهی راهی اتاقش کردیم ،دیگه از این کارا نکردیم که نکردیم ---------------- ترم 2بودیم و به جمع اتاقمون یه ترمک اضافه شد 🧕 تو خوابگاه یه دفتر بود که خروجیا رو ثبت میکردیم ،آخر هفته میشه و ترمکمون قصد رفتن به منزل میکنه ،هم ترمی ما بهش میگه باید خروجیتو ثبت کنی ،خلاصه می ره پیش خانم زهد و میگه من دارم میرم یاسوج 😐😐 این ترمک ما یه بارم می ره پیش آقای مروجی خدا بیامرز و میگه لطفا کتابای ترم یک رو بدین برم 🤦‍♀ماجرا به آخر ترم میرسه و ترمک خانم سراغ کارنامشو از اموزش میگیره😂 🌟 @uniquran_shz