eitaa logo
عقلانیت انقلاب اسلامی
1.1هزار دنبال‌کننده
581 عکس
188 ویدیو
56 فایل
انقلاب اسلامی به زعامت امام خمینی، محصول حکمت و عقلانیت اجتماعی متفکران انقلاب اسلامی است که نمونه‌ی آن کتاب‌های «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شهید مطهری و «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن» اثر آیت الله خامنه‌ای است. @Taha_121
مشاهده در ایتا
دانلود
📌نسبت ما با قانون (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ⏹ بخش اول 🎞 پرده اول: ماکسیم_سواری ⏱بعد از یک روز پرکار و پرجلسه در تهران، یکشنبه شب ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۱:۳۰ یکی از دوستان از برنامه‌ی ماکسیم، ماشین سفر از تهران به قم را برایم هماهنگ کرد و بعد ۲۰ دقیق ماشین به خیابان ۱۷ شهریور رسید. 💼خواستم که سوار ماشین سمند سفید رنگ بشوم راننده اصرار داشت که کیف دستی‌ام را روی صندلی عقب نگذارم و توی صندوق عقب بگذارم. اما من گفتم تنها هستم و نیازی به صندوق نیست. اما صندوق را باز کرد و اصرار بر گذاشتن کیف دستی‌ام توی صندوق داشت ولی من هم قبول نکردم و روی صندلی گذاشتم و در صندلی جلو نشستم. +بی‌مقدمه گفت: پولی که برای کرایه می‌دهند خیلی بیشتر از پول پاک آقا است. خوشحال بودم که یک جوان مذهبی با لحجه شیرین اصفهانی راننده است و از این جهت راحت خواهم بود. -گفتم که: برای یک جلسه علمی آمده‌ام نه سخنرانی. +او هم گفت که: برای شرکت در یک هیئت در خ ۱۷ شهریور آمده است. همینکه نشستم خواستم کمربند ببندم؛ هرچه تلاش کردم کمربند باز نمی‌شد. راننده گفت: - بی‌خیال شو؛ +گفتم: قانون است و باید ببندم. - گفت: قانون رو ول کن. آخر فهمیدم که اصلا کمربند ماشین خراب است و خودش هم اصلا کمربند نبست. راننده ظهر هم که با او از قم به تهران آمدم اصفهانی بود و اصفهان زندگی می‌کرد؛ با اینکه فهمیدم راننده اصفهانی هست از او پرسیدم که : +اصفهان هستی؟ -گفت: نه قم هستم. +گفتم: مشغول به چه کار هستی؟ -گفت: حوزه هستم. +گفتم: روضه هستی؟ -گفت: حوزه، حوزه. +پرسیدم: چی درس می‌خوانی؟ -گفت: درس می‌دهم. +گفتم: چی؟ -گفت: حدیث، رجال، خارج فقه. 🤔تا گفت خارج فقه با خودم گفتم که شاید اشتباه فهمیدم. با خودم گفتم آخه درس خارج و شلوار لی تنگ؟ +دوباره پرسیدم: چی درس می‌دهی؟ -گفت: درس خارج فقه. +از من پرسید که: شما چه می‌کنی؟ 👤تا حدودی ویژگی‌های راننده به دستم آمده بود که نگاه خیلی سطحی به فقه و علم دارد و حتی گرایش‌های اخباری و هیأتی دارد. -خیلی با احتیاط گفتم: در حال طلبگی هستم و مشغول مطالعه کتابهای فقهی و اصولی و فلسفه اجتماعی. - بعد از این ماجرا گفت: خواستم تلفنی به کسی که ماشین گرفته بگم که ماکسیم ۱۰۰ هزار تومان را از کرایه بر می‌دارد. شما ۱۰۰ هزار تومان بیشتر بده و یا اجازه بده که مسافر سوار کنم که تلفن را قطع کرد. 🔗بعد ادامه داد که حالا شما اجازه بده تا جلوی ترمینال جنوب مسافر سوار کنم. تازه دلیل اصرار بر صندوق گذاشتن کیف دستی را فهمیدم. در جواب صریح ندادم. گفتم شاید خیلی جدی نیست. 📞 در همین حین، دوستی که ماشین گرفته بود زنگ زد و از کیفیت ماشین پرسید که مثل ظهر نشود.(ماجرای ماشین ظهر هم خیلی جالب بود که بگذریم) + گفت پول کرایه را ۴۷۰ هزار تومان یعنی دو هزارتومان بیشتر به حساب من واریز کرده که کارت به کارت کنم. - راننده گفت بگو بیشتر بریزه. من توجهی به حرفش نکردم و خداحافظی کردم. مدتی در خیابان‌های جنوب تهران می‌رفتیم که دوباره گفت: برم مسافر بزنم. + گفتم: نه نیازی به سوار کردن مسافر نیست؛ سریع برویم. ●نیم پرده: [😔در دلم خیلی ناراحت شدم و از اینکه چنین فردی که مدعی طلبگی و استادی است اینگونه خلاف قانون و شرع و اخلاق عمل می‌کند.] - گفت: چرا؟ + گفتم: چون قانون است و نباید خلاف قانون عمل کرد... اخم‌هایش در هم رفت و سکوت کرد و به رانندگی ادامه دارد. 📿 بیش ۱۰ دقیقه گذشت، شب سرد و تاریکی بود. از جیبم تسبیحی درآوردم و مشغول صلوات فرستادن شدم. راننده مشغول رانندگی بود و فضا خیلی سنگین بود و زمان به سختی می‌گذشت. 🎞پرده دوم: شکستن سکوت. ⏳دقایق طولانی گذشت و از عوارضی قم و تهران هم گذشتیم. اما حیفم می‌آمد از این فرصت استفاده نکنم و با نظرات راننده طلبه که احتمالا نظرات متفاوتی آشنا نشوم. سکوت را شکستم. +گفتم که: سرعت ماشین ۱۴۰ تا ۱۵۰ هست که خطرناکه. -گفت که: تا ۱۲۰ که قانونی است و ۱۰ تا هم کیلومتر شمار زیاد می‌زنه. 🔗همین رو بهانه قرار دادم که صحبت کنم. +گفتم: ظهر که تهران آمدم، ماشینِ پراید هماهنگ کرده بودند. مجبور شدم بیایم؛ چون ماشین درب منزل رسیده بود و اخلاقی نبود که سفر را لغو کنم. سوار شدم اما تا تهران اذیت شدم. +پرسیدم که: کجا درس خوانده‌ای؟ -گفت: ۱۵ ساله که قم هستم اما مقدمات را اصفهان بودم. +پرسیدم که: اصفهان کدام حوزه بوده‌ای؟ 🔗نام یکی مدارس را گفت. یادم افتاد که یکی از دوستان آنجا درس خوانده. نامش را به راننده گفتم با ذکر کمی مشخصات او را شناخت و چهره‌اش باز شد و خیلی خوشحال شد. +گفت: دوست بسیار صمیمی و هم حجره‌ای من بود. 🔗ادامه داد که [فلانی] خیلی مهربان و در عین حال منظم و ضابطه‌مند و قانون‌مند بود. اما قانون را برای خودش می‌خواست نه برای دیگران؛ مثل بعضی‌ها. 🛑 ادامه دارد.... ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1795
📌نسبت ما با قانون (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ⏹ بخش دوم 🎞پرده سوم: ابزار سرکیسه‌کردن مردم 📍توی حرفهاش طعنه به اقدامات خودم را در ماجرای کمربند و مخالفت با سوار کردن مسافر بیشتر فهمیدم. متوجه شدم که «بعضی‌ها» من هستم! ▪️همین بهانه خیلی خوبی شد برای گفتگوهای علمی_ماکسیمی ... بعد از کمی گفتگو درباره دوست مشترک و بیان خاطرات و ویژگی‌های او، بحث را به سمت قانونمندی آن دوستمان کشیدم و همان را محور ادامه بحث قرار دادم. گفتم: [فلانی] دوست مشترکمان، خیلی قانون‌مدار بود و گاهی هم دیگران نصیحت می‌کرد. ای کاش می‌توانستیم روحیه قانون‌مداری را در جامعه گسترش می‌دادیم. +راننده گفت: قانون مال بدبخت بیچاره هاست و فقط ابزاری برای یک عده افراد است که با آن مردم را سرکیسه کنند. اما خودشان اصلا به قانون عمل نمی‌کنند. ♻️و همین مطلب را، تکرار می‌کرد. -در پاسخ گفتم که: نه؛ قانون باید برای همه افراد جامعه باشد و ما باید قانون را به یک ارزش و هنجار اجتماعی تبدیل کنیم تا همگان به آن عمل کنند. تنها راه پیشرفت و سعادت جامعه عمل به قانون است. 🗣+گفت: نه؛ مگر مردم بیچاره و بدبخت چقدر تاثیرگذار هستند که ما می‌خواهیم قانون رو به آنها یاد بدهیم؟ مگر چقدر پول و سرمایه و ... دست آنهاست که از قانون براشون بگیم؟ چرا کسانی که قانون دست‌شان است زمین‌های انفال را رها نمی‌کنند تا مردم صاحب مسکن بشوند؟ چون منافع آنها در این قانون است. خلاصه قانون برای منافع تعداد خاصی است. 👤- جواب دادم: ما طلبه‌ها و روحانیت باید با همه مردم از رییس تا مرئوس ارتباط داشته باشیم و همه جا باید از قانون سخن بگوییم تا همه مردم چه مسئول و چه غیر مسئول، «همه» رعایت کنند. قانون باید به ارزش اخلاقی و هنجار اجتماعی تبدیل بشود. اگر فرهنگ عمومی بشود، همه آن را رعایت می‌کنند قانون موجب نظم و عدالت اجتماعی است. مشکل اینه که امروزه قانون ارزش اخلاقی و هنجار عمومی در جامعه ما نیست و کمتر به آن عمل می‌کنیم! ما باید تلاش کنیم که همه سطوح جامعه به قانون احترام بگذارند آن وقت تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد. + راننده بحث را تغییر داد و گفت: اصلا کلمه قانون از کجا آمده است؟ - گفتم: واژه قانون معرب کلمه ناموس یونانی است و بعداً در نهضت ترجمه وارد زبان و فرهنگ اسلامی شد. لذا بسیاری از بزرگان کلام و فلسفه و فقه آن را به کار گرفته‌اند. 🔗در ادامه گفتم: در کلام و فلسفه بیشتر از مفهوم «قانون» استفاده می‌شود اما در حدیث و فقه بیشتر از واژه «شریعت» استفاده می‌کنند. + گفت: جامعه‌ی ما ایرانی‌ها قانونمند نیست. چون قانون در اسلام یعنی «امام». با هر چیزی غیر امام مردم مخالف بوده اند. + بلافاصله اضافه کرد که: آیا اصلا آمار داریم که کدام کشور بی‌قانون تر است؟ 👥-گفتم: قانون‌مداری یک هنجار عمومی و فرهنگ است. اگر در جامعه‌ای از قدیم الایام، قانون ارزش بود و برای آن تولید فکر و اندیشه شد و در نزد افکار عمومی منتشر شد، طبیعتا آن جامعه قانون‌گرا شده است. مثل یونان باستان یا فرانسه ... اما در جامعه ما، چون قانون یک ارزش اجتماعی نبوده و‌ حکومت‌های عادلانه حاکم نبوده و اصلا قانونی نداشتیم و فقط حرف شاه معیار بوده، طبیعتا قانونمداری هم در جامعه کم است و الا ربطی به اندیشه امامت در اسلام ندارد که عین قانون‌مداری است. + راننده گفت: آیا آمار داریم که کدام کشور بی‌قانون‌تراست؟ آمار می‌خواهم؟ - گفتم: بله آمارهای متعددی وجود دارد که قبلاً دیده‌ام الان یادم نیست. اگر برسم قم می‌توانم آدرس برخی کتابها و مجلات را که داخل کتابخانه‌ام دارم برایت بفرستم. اما جامعه ایرانی در کل جز جوامع بی‌قانون و قانون ستیز نیست پنجاه پنجاه است؛ بلکه چون از قبل، شریعت داشته و مردم شریعتمدار بودند. شریعت و فقه خودش نوعی قانون اجتماعی بوده است. اگر به ابواب فقه نگاه کنیم الا چند بحث عبادی، اکثریت ابواب ناظر به زندگی مردم و ایجاد نظم اجتماعی و عدالت است نکاح و طلاق، مکاسب و بیع، حدود و دیات، همه قانون است. خلاصه در جامعه ما سطحی از قانونمندی از طریق فقه و شریعت وجود داشته است. الان هم می‌بینیم اکثر قانون‌مداران کشور، مذهبی‌ها و متدینین هستند. 🛑 ادامه دارد ... ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1796
📌نسبت ما با قانون (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ⏹ بخش سوم 🎞 پرده چهارم: فلسفه قانون + گفت: قانون برای جلوگیری از جرم است ..‌. نه... - وسط حرفش پریدم و گفتم: نه؛ قانون برای تحقق نظم و عدالت است یکی از لوازم این نظام بخشی، پیشگیری از جرم و مقابله با مجرم هست. این رو هم متکلمان و فلاسفه و هم متفکرین ما گفته‌اند. + بحث رو عوض کرد که: آیا ما نصی در منابع دینی درباره قانون داریم؟ - گفتم: در آثار متکلمین و بزرگان آمده است. + گفت: اونها مهم نیست نص داریم؟ - گفتم: بله. اگر چه کلمه قانون معرب کلمه «ناموس» است اما در لسان قرآن کریم و روایات معصومین، واژگان «دین» و «شریعت»، معادل قانون الهی است که غایت آن ایحاد نظم اجتماعی، رفع اختلافات و تحقق عدالت اجتماعی است. این معنا در آیات و روایات زیادی ذکر شده است. بعد این چند آیه را خواندم و نکته مرتبط هر آیه را تذکر دادم: 🔖۲۱۳ بقره: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ 🔖۲۵ حديد: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ 🔖۴۸ مائده: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ 🔖۱۳ شورى: شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ. پشت فرمان ماشین با سرعت بیش از ۱۲۰ تا، گوشی‌اش را در آورد و خواست آیات را جستجو کند. آیه اول را خواند ... در همین حین مطالعه، که واقعا بسیار نگران بودم که مبادا تصادف کنیم و یا چپ. بعد از ذکر آیات، به نقش «ولایت» در میان احکام شرعی اشاره کردم. اما هر چه فکر کردم روایتی پیرامون قانون و نقش دین و شریعت در نظم و عدالت اجتماعی یادم نیامد و فقط فرازی از خطبه فدکیه را با تردید خواندم «جعل امامتنا نظاما للملة» و گفتم که «امامت» برای نظم بخشی به امت است که همان رسالت قانون است. 🗣+دوست راننده که سرش را از گوشی بالا آورد و کمی جاده را دید گفت: اول خطبه این است: «و جعل طاعتنا نظاماً للملة وامامتنا امانا من الفرقه». +بعد ادامه داد که: این اختصاص به معصومین دارد. 👤-جواب دادم: محل بحث «نیاز به نظم اجتماعی» است که از جمع ادله استفاده می‌شود که «شریعت» و «امامت» دو رکن نظم اجتماعی است. تا زمانی که پیامبران هستند آنها اقامه کننده شریعت و قانون هستند بعد از پیامبران، امامان معصومند، و امامان در زمان حیات خود این کار را انجام می‌دهند. 🔗بعد از آن، خداوند متعال و معصومین، مردم را به نواب خاص و نواب عام رجوع داده‌اند؛ همانطور که زمان امیرالمومنین، مالک اشتر از طرف ایشان حاکم مصر شد. یا امام صادق (ع) به شاگردان خود فرمودند که در مسجد بنشیند فتوای شرعی بدهند. در زمان غیبت هم فقهای جامع الشرایط نائب امام (ع) و اقامه کننده شریعت و قانون الهی هستند. + راننده گفت: نه؛ اصلا شیعه با قانون سازگاری ندارد و همیشه شیعه قانون را نفی کرده است و فقط معصومین را قانون می‌داند. از این‌رو، ایرانی‌ها بی‌قانون هستند و به قانون عمل نمی‌کنند. 🛑 ادامه دارد ... ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1797
📌نسبت ما با قانون (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ⏹ بخش چهارم - گفتم: نه اینگونه نیست، شیعیان همیشه با حکومت‌های غیرعادل و قوانین ظالمانه ستیز کرده‌اند نه با اصل قانون. 🔗ادامه دادم که: فقهای بزرگی همچون آیت الله سیستانی رعایت قوانین عقلایی کشورهای اروپایی را برای مهاجرین مسلمان لازم می‌دانند. + گفت: نص و روایت بیاور نه نظرات دیگران. شما که محقق هستید نباید نظرات دیگران را بیاورید. - پاسخ دادم: بله بنده محقق هستم؛ اما نظر تحقیقی دادن نیازمند تفحص در همه آیات و روایات است تا مبنا و ساختار «فقه قانون» را عرض کنم. اینجا که دسترسی به همه ادله نداریم که عام و خاص، مطلق و مقید، واژگان و مفاهیم آن را بررسی کنیم؛ 🔗 نیاز به تحقیقی دارد که به قول اصولیون «یأس عن الفحص» ایجاد شود. لذا باید به سراغ مجتهدان و روایت شناسان برویم مثل آیت الله سیستانی؛ البته بنده مقلد آیت الله سیستانی نیستم و مقلد حضرت آقا هستم. اما آیت الله سیستانی و مراجع و رهبری اسلام شناس هستند و به منابع مسلط هستند لذا به آنها ارجاع دادم تا اهمیت قانون و قانون‌مداری براساس شریعت اسلامی روشن شود. والا اگر هر روایتی را من بخوانم ممکن است شما به معارض آن استناد کنی و بحث به سرانجام نرسد. +گفت: پس معتقدی که نصوص ناقص است و ما باید سراغ دیگران برویم؟ -گفتم: نخیر؛ من معتقدم که نصوص و ادله دینی جامع و فراگیر است و در هیچ مسئله‌ای «شریعت» نقص ندارد و علم فقه در هر دوره‌ای باید این جامعیت را با استنباط صحیح از ادله نشان دهد. 🌐 ادامه دادم: اگر آیات و روایات را به صورت مجموعه‌ای و شبکه‌های ببینیم و به قول معروف «تجمیع ظنون» کنیم و دقیق‌تر اینکه «تشبیک ظنون» کنیم آن وقت می‌توانیم تمام مسائل زندگی را از منابع و ادله اربعه با روش اجتهادی به دست آورد و مشکلات جامعه را حل کرد. 📚در ادامه از تحقیقات خودم درباره «فقه اجتماع» و «فقه محیط زیست» گفتم که اگر به آیات و روایات معصومین با این روش رجوع کنیم، حرفها و نظریه‌های خیلی جدید را می‌توانیم استنباط کنیم که متخصصان فن از آن استقبال می‌کنند. + راننده بعد از شنیدن این مطالب، یک جمله‌ای را به نقل از مرحوم صاحب جواهر خواند که مضمون آن این بود که: روایت مفسر یکدیگر هستند. ✅و من هم تأیید کردم و گفتم: احسنت دقایقی سکوت حاکم شد و ❓در ادامه از استادان فقه و اصولش پرسیدم. نام چند استاد مطرح حوزه را برد. با پرس و جوی از میزان و کیفیت تحصیلش، مطلع شدم که تلمذ نزد هر یک از آنها در حد یکی و دو سال بوده و چندان عمیق نبوده است. ▪️بعد اشکال کرد به استادان و فقها که روایت نخوانده‌اند و طلاب با روایات انس ندارند. + من هم ابتدا با او همراهی کردم و اضافه کردم که نه فقط با روایت سطحی مواجه می‌شویم، بلکه در همه متون اینگونه هستیم. با قرآن مأنوس نیستیم، روایات را عمیق و دقیق و نظام واره مطالعه نمی‌کنیم. با تاریخ اسلام و سیره پیامبر و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) تا تاریخ معاصر مسلمین و تحولات علمی و اجتماعی جامعه خودمان آشنا نیستیم و ... 🎞 پرده پنجم: شما به مقصد رسیده‌اید. 📍رسیدیم به پمپ گاز. برای گرفتن گاز پایین آمد، من هم براساس قانون پیاده شدم. بعد که سوار شدیم دیگه بحث علمی ادامه پیدا نکرد. 🔹توی ماشین، شیشه سمت راننده را پایین آورد و سیگاری از پاکت خیلی زیبا و کوچکی در آورد و روشن کرد و با حوصله کشید. به جهت اینکه از بس تذکر دادم و درباره قانون حرف زدم و هیچ نتیجه‌ای نداشت این بار رو تذکر ندادم و تحمل کردم. 📞 تلفنش زنگ خورد و دختربچه‌ای شیرین لهجه، جویای احوال بابا بود و منتظر رسیدن پدر. ▪️بحث به آدرس منزل رسید و نام وی را پرسیدم و خودم را معرفی کردم. + گفتم لازم بود طبق روایات اول نام شما را می‌پرسیدم، اول که نشد حداقل آخرش بپرسم. 🔹وارد شهر قم شدیم شماره کارتش را گرفتم ۴۷۰ هزار تومان واریز کردم. ▪️۲۳:۳۵ به منزل رسیدم. 📞با دوستی که ماشین گرفته بود تماس گرفتم و تشکر کردم، ماجرا را تعریف کردم. + خیلی تعجب کرد و گفت: اصل قیمت ماکسیم ۴۴۱ بوده که راننده قیمت را بیشتر کرده و نهایتا با ۴۶۸ توافق کردیم. 🎞 پرده ششم: حکایت همچنان باقی است 💭 خلاصه، هرچه بیشتر در جامعه حضور پیدا می‌کنم بیشتر احساس می‌کنم که روحیه قانون‌مداری گمشده جامعه ماست. چاره‌ای نیست که باید به ارزش اخلاقی بنیادین و هنجار عمومی تبدیل شود. مسئولیت این مهم، در درجه اول بر دوش تحصیل‌کردگان حوزه و دانشگاه است و مذهبی‌ها بیشتر از دیگران وظیفه دارند. ❓اما با این وضعیت و بیگانگی ما با فلسفه و ماهیت قانون و ... ، آیا این آرزو محقق شدنی است ؟؟؟؟ فیه تأمل ✍سید مهدی موسوی چهارشنبه ۵ دی‌ماه ۱۴۰۳ 🛑 پایان ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1798
نکات راهبردی تدریس طرح کلی - خواهران بسیج _01.mp3
7.09M
📌 نکات راهبردی در تدریس کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 🎙استاد: سید مهدی موسوی قم: در جمع استادان خواهر طرح کلی ۱۹ دقیقه ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1799
عقلانیت انقلاب اسلامی
📌نسبت ما با قانون (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ⏹ بخش چهارم - گفتم: نه اینگونه نیست،
📌 چند واکنش نسبت به مطلب «نسبت ما با قانون» (روایتی از یک سفر و گفتگوهای علمی_ماکسیمی) ❇️واکنش اول: سلام خوب هستید گفتگوی علمی ماکسیمی خیلی جذاب بود با اینکه قبلا تعريف کرده بودید نمیشد نخوندش❤️❤️❤️ ❇️ واکنش دوم: سلام علیکم حاجاقا این متنتون را از اول تا آخر خوندم به نظرم رسید چه خوب بود این قانون مند شدن و همین استدلال ها در ادبیات رمانی و در خلال داستان رمانی بیان شود تا به گوش مردم برسد. این قضیه رمان اگر اتفاق بیفته مرحله بعدی میتونه ساخت فیلم از این رمان باشه و مرحله بعدی میتونه ساخت بازی باشه و حتی میشه سنبل سازی کرد و ازش در صنعت چاپ لباس و ... استفاده کرد ┄══===•ஜ📖ஜ•===══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1800
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی ۲۹ آذر جلسه ۱_01.mp3
11.36M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه اول: شرح مقدمه کتاب ۲۹ آذر ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1801
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی ۲۹ آذر جلسه ۲_01.mp3
13.73M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه دوم: سیر بحث ایمان ۲۹ آذر ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1802
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی 6 دی - اسلامشهر ج3_01.mp3
14.29M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه سوم: توحید در نسبت با زندگی (زمان‌شناسی ویژگی کتاب طرح کلی، اهداف مطالعه کتاب) ۶ دی ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1803
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی 6 دی - اسلامشهر ج4_01.mp3
14.6M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه چهارم: توحید بنیاد ساختار اجتماعی ۶ دی ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1804
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») درس اول: «زندگی جنبش جاری شدن است» ۱ پرده اول: آرزوها و رویاها چند وقتی است که فکرم خیلی مشغول شده. دائما درگیر هستم. روزها کمتر، چون مشغول به درس و مدرسه و کارهای روزمره هستم، اما شب‌ها بعد از شام و قبل از خواب که تنها و بی‌کار می‌شوم، ذهنم درگیر می‌شود، به آینده خیلی فکر می‌کنم. البته نه خیلی هم آینده دور، نه همین آینده نزدیک. چند روز و چند سال آتی. آن چیزی که خیلی برام مهمه، این است که من خودم تنها نیستم و مجبورم با دیگران زندگی کنم و در ارتباط با آنها، برنامه‌ریزی کنم و از میان پیشنهادهای مختلف دیگران، یکی را انتخاب کنم. پدر و مادر، برادر و خواهر و دوستای مدرسه هر کدام برای من خوابی دیده‌اند و پیشنهادی می‌دهند. مادرم دوست دارد من پزشک چشم بشوم، دیگری پیشنهاد داده است که معلمی که خیلی به من می‌آید و دوستم نرگس خیلی روی رشته تجربی تأکید داره و هر روز به گوشم می‌خواند که بیا با هم برویم کلاس‌های کنکور تجربی و با رتبه بالایی وارد دانشگاه خوبی بشویم. مشاوره مدرسه، نظر دیگری دارد، معتقد است که من توی جامعةالزهرا بهتر می‌توانم موفق بشوم و به کار بیایم. همه‌ی این پیشنهادها و آرزوها خیلی خوبه، کاش چندتا عمر داشتم و همه آنها را تجربه می‌کردم. ولی چه کنم که یه عمر بیشتر ندارم و مجبور به انتخاب یکی از آنها هستم. تازه تمام ماجرا این نیست، به فرض که یک رشته‌ای انتخاب کردم و وارد دانشگاه یا جامعةالزهرا شدم. خوب، بعدش چی؟ چند سال هم درس خواندم و دکتر شدم، سر کار هم رفتم. آخرش چه می‌شود؟ ... خلاصه خیلی گیج شدم، اصلا مسئله من، یه مسئله دیگری است. خود مسئله رو هم نمی‌دانم چیست فقط یک حس غریب و عجیبی است. هم قشنگه هم تلخه. نمی‌دانم چه کار کنم... خیلی تلاش می‌کنم به آن فکر نکنم با مطالعه کتاب و دیدن فیلم و کمی گشت و گذار توی کانالهای فضای مجازی و خواندن شوخی‌ها و دعوای بچه‌ها توی گروه کلاسی مدرسه، خودم را سرگرم می‌کنم ... تا خوابم ببره. کم کم بی‌حس می‌شوم و می‌خوابم. آی که چقدر خواب خوبه، چه نعمت بزرگی است که اگر نبود دیوانه می‌شدم. ⏹ پرده دوم: این خواب بدبختی است مادر با لحنی آرام: آیه بیدار شو. نزدیک صبحه. صدای مادر نزدیکتر می‌شود: آیه، آیه، آخه دختر بلند شو، مگه کار نداری، مگه زندگی نداری. صدا به فریاد تبدیل می‌شود: چرا هر روز صبح باید با داد و بیداد بیدار بشی، این خواب، خواب بدبختیه. آیه: باشه الان بیدار می‌شم. تو برو همین الان می‌آم. مادر که داشت می‌رفت: پاشو که خیلی کار داری ... فردا اگه نرگس شاگرد اول شد و تو شاگرد آخر شدی، نگی معلم پارتی‌بازی کرد و ... صدای مادر می‌آمد اما دیگه خیلی مفهوم نبود: ... خودت ... زندگی ... انتخاب ... امروز ... نمی‌دونم ... هستی ... . ⏹ پرده سوم: حرکت می‌کنم پس هستم صبح شده و باید از خواب بلند بشوم، سنگ که نیستم تا راکد و بی‌حرکت بمانم‌. ساعت نیستم که کوکم کنند و سر وقت زنگ بزنم و یا یک‌نواتخت بچرخم. آدم هستم، هر روز باید بلند بشوم و حرکت کنم، زندگی کنم. هر روز صبح که بلند می‌شوم می‌بینم که ده‌ها کار عقب افتاده دارم. مثل همین امروز، تکالیف مدرسه، اتو کردن لباس‌ها، خوردن صبحانه، نوشتن متنی که به لیلا قول دادم تا توی کانال کانون منتشر کند، کمک به مادرم برای پختن شیرینی تولد فاطمه خواهر کوچکم. خوب که نگاه می‌کنم، ما آدمها همه‌اش در حال حرکت و تلاش هستیم، کار می‌کنیم، راه می‌رویم، غذا می‌خوریم، لباس می‌پوشیم، صحبت می‌کنیم، فکر می‌کنیم، ... همه‌اش حرکت، همه‌اش تلاش. اگر این کار و حرکت نبود، زندگی معنا نداشت. اصلا زندگی وجود نداشت. چون حرکت و کار هست، زندگی هم هست پس من هستم. پس باید زندگی کنم؛ از زندگی نمی‌توانم فرار کند. پس زندگی مهم است و باید آن را انتخاب کنم و با حرکت و تلاشم آن را درست بسازم. با خودم گفتم، فلسفه بازی بسه، بلند شو و به کارهات برس. 🛑 ادامه دارد ... ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1805
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») درس اول: «زندگی جنبش جاری شدن است» ۲ ⏹ پرده چهارم: زندگی جاری است سریع از رختخواب بلند شدم. پتو را جمع کردم و رفتم پایین. با عجله و شتاب نمازی خواندم، هرچند عصرانه بودم و خیلی دوست داشتم دوباره بخوابم، اما مسئله آبرویم پیش بچه‌های کلاس بود، خیلی وقت ندارم. نزدیکه پایان ساله و باید آماده بشوم. خوب حالا باید چه کار کنم؟ از کجا شروع کنم؟ در همین فکرها بودم صدای کارشناس برنامه صبحگاهی تلویزیون به گوشم خورد که از ضرورت کار و تلاش صحبت می‌کرد. «موفقیت هر انسانی، ثمره‌ی تلاش و کوشش خود اوست. انسان موفق کسی که است که زندگی را جدی می‌گیرد و بازی نمی‌پندارد. راه‌های بهتر زندگی کردن را می‌شناسد و در آن راه حرکت می‌کند و به اقتضائات حرکت خود پایبند است. این انسان در راه، اگر زمین هم بخورد، بلند می‌شود، اگر عقب هم بماند، اما چون در مسیر حرکت است و تلاش می‌کند از طرف خداوند کمک می‌شود و خلأها و عقب ماندگی‌های او جبران می‌شود.» بلند شدم و به سمت کنترل تلویزیون حرکت کردم آن را را گرفتم و صدا را بیشتر کردم تا بهتر بشنوم: «فردی که تلاش نمی‌کند، حرکتی ندارد تا به یاری و نصرت دیگران نیاز داشته باشد. بلکه آنکه در حرکت و تلاش است، می‌تواند خود را بسنجد، پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی‌های خود را احساس کند، خلأها و نواقص را بشناسد و جبران آن را از خداوند طلب کند.» حرف‌های بسیار جالب و امیدوار کننده‌ای بود، یاد آن ضرب المثل معروف افتادم: «از تو حرکت، از خدا برکت» حس خوبی گرفتم و انگیزه‌ام برای سبقت و سرعت در کارهایم دوچندان شد. داشتم با خودم ضرب‌المثل را تکرار می‌کردم که ناگهان گوشی همراهم زنگ خودرد سایه بود، حس قشنگم را به هم زد. گوشی رو وصل کردم اما هنوز حواسم به حرفهای کارشناس بود و با خودم زمزمه می‌کردم: حرکت، زندگی، انتخاب، عقب‌ماندگی، جبران ... ناگهان صدای سایه را شنیدیم که می‌گفت: الو الو، آیه آیه، چی با خودت حرف می‌زنی، دیوانه شدی؟ یک دفعه متوجه شدم که سایه پشت خطه، برایس حرفهای کارشناس رو تعریف کردم. اما او خیلی دل نداد و گفت بی‌خیال این حرفها شو. محدوده امتحانی رو پرسید و تلفن را قطع کرد. اما مسئله برای من خیلی مهم بود. هر چی بیشتر فکر می‌کردم دیدم نه زندگی خیلی مهم است، «زندگی جاری است» دوباره به تلویزیون نگاه کردم اما بحث کارشناس تلویزیون تمام شده بود. کمی غصه خوردن که حیف شد، ای کاش سایه وقت دیگری تماس می‌گرفت. در همین حیص و بیص بود که مجری تلویزیون شعر خیلی زیبایی درباره زندگی خواند. سریع توی صفحه سفید آخر کتاب ریاضی‌ام شعر را نوشتم. «زندگی رفتن و راهی شدن است» زندگی با همه وسعت خویش محفل ساكت غم خوردن نیست! حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست! اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست! زندگی خوردن و خوابیدن نیست! زندگی جنبش جاری شدن است! زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی كه خدا می داند. زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف، یادمان باشد اگر گل چیدیم، زندگی با همه وسعت خویش محفل ساكت غم خوردن نیست! حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست! اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست! زندگی خوردن و خوابیدن نیست! زندگی جنبش جاری شدن است! زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی كه خدا می‌داند. زندگی، چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف، یادمان باشد اگر گل چیدیم ، عطر و برگ و گل و خار ، همه همسایه ی دیوار به دیوار همند.» برنامه تمام شد. سریع رفتم توی اینترنت و یکی دو بخش آن را جستجو کردم و دنبال شاعر آن و دیگر اشعارش گشتم. خیلی جالب بود، شاعر چند شعر دیگر درباره زندگی و حرکت و جنبش و هجرت داشت. نوع نگاهش برایم جدید و زیبا بود. اشعار دیگرش را خواندم اما یکی از ابیات خیلی مرا گرفت و حال عجیبی به من داد آنجا که می‌گفت: «زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد». زندگی ... حس غریب ... مرغ مهاجر ... آره این همان احساس عجیب و غریب من بود که نمی‌دانستم چیست. بلند شدم که بروم سراغ کتاب «ریاضی» اما با خودم گفتم: چرا باید ریاضی بخونم؟ ریاضی کجای زندیمه؟ ... 🛑 پایان ✍سید مهدی موسوی جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1806