eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️ (قسمت سی و نهم) ادامه... _آره بابا! یه چیزایی🌷..... دورترم دانشجوی بودم. _ پس چرا از طرف امور فرهنگی دانشکده اومدن گفتن کی و طراحی بلده، صدات در نیومد؟🤔 _ این چیزایی که گفتم رو حق نداری به کسی بگی ها! خوام کسی بدونه من از هنر سر در می آرم. _ آخه چرا؟😯 _ چون دوست ندارم از قسمت بیام بیرون. می ترسم اگه بفهمن طراحی وخطایی بلدم، من را ببرن تو قسمت فرهنگی. من آدم نظامی ام.🇮🇷 دوست دارم تو همین قسمت بمونم. اصلا فکر می کنی برای چی هنر رو ؟ در صورتی که واقعأ درسم خوب بود.🌸 چون حس می کردم دانشگاه هنر من رو از امام (ع) دور می کنه، اما سپاه نه. سپاه داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه. .🌷 _ این جوری که می گی به هنر علاقه داشتی، پس برات سخت بوده که بخواهی کنی، نه؟ _ آره سخت بود. اما یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم. نشستم با خودم کردم. گفتم الان این جایی که من وایسادم چقدر با امام حسین فاصله داره؟🤔 دیدم خیلی فاصله دارم. این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه بودم. کافی بود فقط یه قدم،بردارم تا همه چیز بشه.🔥 موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین(ع) رو کردم. دل کندم از اونجا. دیگه تو همین گیر ودار، هم پذیرفته شدم. با سر اومدم بیرون. _ آره برای منم خیلی کارا بود، اما دوست داشتم بیام اینجا. _ حالا یه چیزی هم می گم، بین خودمون بمونه. بهم پیشنهاد دادن برای حرم کاظمین برم،اما قبول نکردم.😔 _اون رو دیگه چرا قبول نکردی؟ اون که خیلی به امام حسین(ع) نزدیک بود. _ نه دیگه، نبود. هیچی مثل کاری که الان دارم می کنم، من را به امام حسین(ع) نمی کنه.🕊 هنوز دراز کشیده بودند وحرف می زدند که سایه ای را بالای احساس کردند. هر دو بلند شدند و نشستند. یکی از بود که با اخم نگاه شان می کرد. _ این چه وضعیه؟ این جا دراز کشیدی؟ 🤨 روح‌الله آرام جواب داد: "الان وقت استراحت مونه. اومدیم اینجا داریم می زنیم." استراحت کنید، اما نه این جوری. شما هستین، اومدین با لباس پاسداری خوابیدین تو میدون ، نمی گین یه افسر رد بشه شما را این جوری ببینه؟!🇮🇷 آن ها که خیلی با این واژه ها و درجه بندی ها مأنوس نبودند، به هم نگاه کردند و زدن زیر خنده. چرا می خندین؟😁 اما آنها همچنان‌می خندیدند ونمی توانستند جلدی خودشان را بگیرند. این اولین دیدارشان با ارشدشان حسین محمد خانی بود. ( محمد حسین فرمانده تیپ سیدالشهداء در تاریخ ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۴ در حلب سوریه به رسید.)🌷🇮🇷🕊 روح‌الله حسابی مشغول..... 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 ادامه دارد...🇮🇷 🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰 💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫 https://eitaa.com/V_setaregan ✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨