وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت سی و نهم)
ادامه...
_آره بابا! یه چیزایی🌷.....
دورترم دانشجوی #هنر بودم.
_ پس چرا از طرف امور فرهنگی دانشکده اومدن گفتن کی #خطاطی و طراحی بلده، صدات در نیومد؟🤔
_ این چیزایی که گفتم رو حق نداری به کسی بگی ها! #نمی خوام کسی بدونه من از هنر سر در می آرم.
_ آخه چرا؟😯
_ چون دوست ندارم از قسمت #نظامی بیام بیرون. می ترسم اگه بفهمن طراحی وخطایی بلدم، من را ببرن تو قسمت فرهنگی. من آدم نظامی ام.🇮🇷
دوست دارم تو همین قسمت بمونم. اصلا فکر می کنی برای چی هنر رو #رها_کردم؟ در صورتی که واقعأ درسم خوب بود.🌸
چون حس می کردم دانشگاه هنر من رو از امام #حسین(ع) دور می کنه، اما سپاه نه. سپاه داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه. #راه_سپاه_راه_امام_حسینه.🌷
_ این جوری که می گی به هنر علاقه داشتی، پس برات سخت بوده که بخواهی #رهاش کنی، نه؟
_ آره سخت بود. اما یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم. نشستم با خودم #فکر کردم. گفتم الان این جایی که من وایسادم چقدر با امام حسین فاصله داره؟🤔
دیدم خیلی فاصله دارم. این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه #پرتگاه بودم. کافی بود فقط یه قدم،بردارم تا همه چیز #نابود بشه.🔥 موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین(ع) رو #انتخاب کردم. دل کندم از اونجا. دیگه تو همین گیر ودار، #سپاه هم پذیرفته شدم. با سر اومدم بیرون.
_ آره برای منم خیلی کارا بود، اما دوست داشتم بیام اینجا.
_ حالا یه چیزی هم #بهت می گم، بین خودمون بمونه. بهم پیشنهاد دادن برای #طراحی حرم کاظمین برم،اما قبول نکردم.😔
_اون رو دیگه چرا قبول نکردی؟ اون که خیلی به امام حسین(ع) نزدیک بود.
_ نه دیگه، نبود. هیچی مثل کاری که الان دارم می کنم، من را به امام حسین(ع) #نزدیک نمی کنه.🕊
هنوز دراز کشیده بودند وحرف می زدند که سایه ای را بالای #سرشان احساس کردند. هر دو بلند شدند و نشستند.
یکی از #افسران_ارشد بود که با اخم نگاه شان می کرد.
_ این چه وضعیه؟ #چرا این جا دراز کشیدی؟ 🤨
روحالله آرام جواب داد: "الان وقت استراحت مونه.
اومدیم اینجا داریم #حرف می زنیم."
استراحت کنید، اما نه این جوری. شما #پاسدار هستین، اومدین با لباس پاسداری خوابیدین تو میدون #صبحگاه، نمی گین یه افسر رد بشه شما را این جوری ببینه؟!🇮🇷
آن ها که خیلی با این واژه ها و درجه بندی ها مأنوس نبودند، به هم نگاه کردند و زدن زیر خنده.
چرا می خندین؟😁
اما آنها همچنانمی خندیدند ونمی توانستند جلدی خودشان را بگیرند. این اولین دیدارشان با ارشدشان حسین محمد خانی بود.
( محمد حسین #محمد_خانی فرمانده تیپ سیدالشهداء در تاریخ ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۴ در حلب سوریه به #شهادت رسید.)🌷🇮🇷🕊
روحالله حسابی مشغول.....
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
https://eitaa.com/V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨