eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️ (قسمت بیستم و سوم) ادامه... فردای آنروز رفتند🌷.... بازار تا را بخرند.💍💍 این اولین بار بود که دوتایی با هم می‌رفتند خرید. را گفته بودند که رسیدند بازار. روح‌الله پیشنهاد داد اول را در مسجد بازار بخوانند، بعد بروند دنبال خریدشان.🧎 در یک گوشهٔ مسجد قرار گذاشتند که بعد از نماز بیایند آنجا.🕌 این بار زودتر رسید سر قرار. چند دقیقه بعد، را دید که سراسیمه و خوشحال از مسجد بیرون می‌آمد. ❤️ حاج آقا مجتبی داره از مسجد می‌آد بیرون. بیا بریم پیشش بهش بگم ازدواج کردم.😊 روح‌الله از همان روز اول خواستگاری، ارادتش به را گفته بود. از دوران نوجوانی اش هر هفته در ایشان شرکت می‌کرد. زینب تا به آن روز، حاج آقا را از نزدیک ندیده بود‌. دوست داشت کسی را که همسرش آن‌قدر با و علاقه از او حرف می‌زد، ببیند.🌷 با هم رفتند به سمتی که حاج آقا می‌آمد. دور ایشان خیلی شلوغ بود. روح‌الله گفت:" تو همین جا صبر کن من برم به بگم و زود برگردم."🌸 زینب با نگاهش او را دنبال کرد. دور ایستاده بود و خیلی نمی‌توانست آن‌ها را ببیند. از میان جمعیت توانست یک لحظه حاج آقا را ببیند که داشت به روح‌الله می‌زد و چیزی می‌گفت. وقتی برگشت، انگار جان تازه‌ای گرفته بود.🇮🇷 چی گفتی به حاج آقا، زد؟☺️ گفتم ازدواج کردم، خیلی خوشحال شد. برای خوشبختی و مون دعا کرد.🤲 چه خوب! تو رو می‌شناخت روح‌الله؟ آره بابا، میدونی من چه روزایی پیش حاج آقا اومدم و باهاش حرف زدم؟! چه روزایی بود واقعاً! روح‌الله اینرا گفت و گرهی به ابروهایش افتاد. چی شد؟ چرا یه دفعه؟ حاج آقا مثل همیشه نبود زینب. حالش خوب نبود. خیلی .😔 ان شاءالله چیزی نیست. بده بهش. . تا بازار طلا فروشان خیلی راه نبود. وقتی رسیدند از همان مغازهٔ اول شروع کردند به . روح‌الله وقتی می‌خواست چیزی بخرد، باید اول همهٔ مغازه‌ها را ، بعد چیزی را که خوشش آمده بود، می‌کرد.👌 روح‌الله گفت:" خوبه حلقه‌مون ساده باشه، با یه حالت موج که روش نگینای ریز کار شده باشه." آره، اینی که می‌گی خوبه. منم دوست دارم باشه.💍💍 کل مغازه‌های بازار را گشتند. زینب در مقابل او کم آورده بود و حسابی شده بود. وای خسته شدم. همهٔ مغازه‌ها رو گشتیم. تو بر عکس مردای دیگه، چه ای تو خرید!❤️ به این زودی خسته شدی.... 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 ادامه دارد...🇮🇷 🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰