eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت ستارگان 🌷💫
🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷        
🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》      خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه 🌷           🕊 قسمت صد                  《خود نبینی 》 🌷 یک شب سخنرانی داشت. برای اینکه موضوع زیاد بزرگ نشود، می گفت: به عنوان یک رزمنده می خوام برای مردم حرف بزنم. ابولفضل آن وقتها یکی، دوسالش بود. عبدالحسین که خواست برود، دنبالش کرد. توی بغلم دست و پا می زد و با زبان بچه گانه اش، "بابا، بابا "می گفت. 😭 🌷هر کار کردم ساکتش کنم، نشد. آخرش ، لپش را گرفت و آرام فشار داد. با خنده گفت: باشه و روجک، می برمت. چشمهام گرد شد. پرسیدم: می بریش؟!😳 🌷گفت: همون جایی که خودم می خوام برم. گفتم: شما که می خوای کنی، مگه با بچه می شه؟گفت: عیبی نداره،می دمش دست رفقا. لباسش را که عوض کردم، را با خودش برد.😊 🌷وقتی برگشتند، اول از همه پرسیدم: نکرد؟ لبخند زد. جور خاصی گفت: خرابکاری که چه عرض کنم. بچه را داد بغلم ونشست. ادامه داد: ،یکدفعه زد زیر گریه. 😄 🌷جوری که دیگه بچه‌ها نشدن. آخر هم بردنش بیرون. سخنرانی که تموم شد، خودم رفتم سر وقتش. تو کار شما فضولی کردم و فهمیدم که بالأخره باید لاستیکی بچه رو عوض کنم. خواستم ببرمش جای خلوت تر، یکی از گفت: کجا می بریش؟✨ 🌷به اشاره کردم و گفتم: با اجازه تون باید لاستیکی آقا پسرم رو عوض کنم. به خودشان افتادن و گفتن: آه! مگه ما می گذاریم شما این کارو بکنین! خندیدم و گفتم: خاطرتون جمع باشه، توی این جور کارها حریف من نمی شین. خیلی اصرار کردن، آخرش هم ولی حریفم نشدن. خودم کارو تموم کردم و بچه هم شد.☺️ ... 🕊              کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان                  ❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○                🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○                           @V_setargan