2_144149273451335495.mp3
2.21M
روز "شنبه" است و مختص به نگین رسالت پیامبر اکرم(ص)💚💚
ثواب این تلاوت را به نیابت از شهدا هدیه میکنیم به این نور مقدس و همچنین برای سلامتی و فرج فرزندشان حضرت مهدی ( عج) با صلواتی بر حضرت محمد وآل محمد(ص)🎀
#کانال_وصیت_ستارگان💚💚
25.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلام_ولایت💚💚🌷
حضرت امام خامنهای، در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران، سپاهیان را فرزندان خود خواندند و افزودند: «[من از سپاه] صددرصد راضیام🇮🇷
روز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامیان گرامی باد🇮🇷🌷🌷🌷
#کانال_وصیت_ستارگان
#سپاه_لشگر_صاحب_الزمانی
#مهدی_فاطمه🌷
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت سی و سوم)
ادامه...
زینب که با شنیدن صدای روحالله آرام شده بود🌷
کمی #بغض کرد و گفت: "خیلی نگرانت بودم. همه ش می ترسیدم اتفاقی برات افتاده باشه" 🥺
_ چه اتفاقی؟! چرا خودت را اذیت می کنی؟ من که گفتم بعضی وقتها نمی تونم #زنگ بزنم.❤️ موقعیت برام جور نبود. این قدر درگیر کار و آموزش شده بودم، اصلا #گوشیم را با خودم نبرده بودم.😔
با #لحن_آرام تری ادامه داد: "زینب، تو نباید خودت رو اذیت کنی. کار من همیشه همین جوریه. باید #عادت_کنی."🌸
_ می دونم روح الله، اما #دلم برات تنگ شده بود.
_ دل منم برات #تنگ شده. یه ریزه دیگه تحمل کنی، می آم.
تا روزی که می خواست #برگردد، تنها دوبار دیگر توانست تماس بگیرد. #زینب که نوع جدیدی از مأموریت رفتن ها را تجربه می کرد، برایش خیلی سخت بود.🥺
پدرش هر زمان که به #مأموریت می رفت تماس می گرفت، اما روحالله این جوری نبود. ضمن اینکه روح الله علاقه ای هم به #تلفن_همراه نداشت که همین هم باعث می شد کمتر زنگ بزند.📱
وقتی #برگشت با همان کوله بزرگ و لباس خاکی اش، یکراست رفت #پیش_زینب. خانم فروتن و زینب با تعجب ایستاده بودند و به صورت آفتاب سوخته و لباسهای گِلی اش نگاه می کردند.😳
زینب کوله اش را گرفت و او را فرستاد #حمام.
خانم فروتن هم لباس هایش را ریخت داخل ماشین لباس شویی. تا روح الله از #حمام بیاید، زینب برایش چایی و میوه آماده کرد.🥃
#روح الله که بعد از حمام حسابی سر و حال شده بود، گفت: "حاج خانوم دیدی چه داماد پر درد سری برات شدم!☺️
#خانم_فروتن در آشپزخانه مشغول غذا پختن بود. از همان جا گفت: "این چه حرفیه. تو که دامادم نیستی، #پسرمی. من هر کاری برای حسین می کنم، برای تو هم می کنم. چون تو برام با حسین فرقی نداری.😊
زینب میوه های پوست کنده را گذاشت جلوی او. روحالله #لبخند زد وتشکر کرد.
تازه از مأموریت برگشته بود که یکی از دوستانش با او تماس گرفت و برای #ناهار روز جمعه دعوتشان کرد.🌷
رضا از دوستان دوران نوجوانی اش بود. خیلی ها در بحران #فوت_مادرش او را طرد کردند،🥺
اما #رضا همه جوره هوایش را داشت. رضا از او بزرگ تر بود و روحالله مثل #برادر_بزرگ ترش دوستش داشت. بعد از ورود به #سپاه و قضیه ازدواجش، یک مدت از او خبر نداشت. حالا رضا پیش قدم شده بود و روحالله و خانمش را برای ناهار دعوت کرده بود.🌺
صبح جمعه راه افتادند. رفتند مترو تا بروند سمت شهرک شهید محلاتی.
روحالله برای زینب از رضا گفت، از روزهایی که شب و روز با هم بودند؛ از #حمایت و کمک های او.💚
_ من و رضا بچه محل بودیم. بسیج...
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
https://eitaa.com/V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
May 11
#شهید_جلیل_ملک_پور✨💚💚✨
شهید شاخص هفته🔰
سردار رشید اسلام شهید #جلیل_ملک_پور در 1341 در شیراز به دنیا آمد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب پاره کردن #عکس_شاه، مدتی زندانی شد.✨
مثل یک مرد باتجربه، بچه های محل را رهبری می کرد. مسئول تیم های گشت و شناسایی #بسیج «مسجد الرضا(ع)» در محله کوشک میدان شیراز بود. در پادگان کازرون آموزش دید.🌷
باشروع درگیری #منافقان مثل یک شیرمرد، با آن ها مبارزه کرد. او جوانمردی آگاه به مسایل گوناگون زمان بود. در کارهای مربوط به برق تسلط داشت. راننده ای حرفه ای بود. در شنا و نجات غریق #مهارت داشت.❤️
دارای هوش و ذکاوتی سرشار بود. مسایل را خوب ارزیابی می کرد. در نخسین سال #آغاز_جنگ تحمیلی به جبهه ها رفت . در عملیات های جنوب مانند: طریق القدس، برای آزادسازی شهر (بستان) و #تنگه_چزابه و (فتح المبین) که در تاریخ 2/1/1361 در ساعت 30 دقیقه بامداد، در غروب دزفول و شوش آغازشد و پیروزی های درخشانی نصیب نیروهای اسلام گردید، شهید ملک پور #حماسه_ها آفرید.🇮🇷
#کانال_وصیت_ستارگان
🍃🌼دعای فرج🌼🍃
🌼🍃💚🍃🌼
🍃🌸إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ، وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً، كَلَمْحِ الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ، وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ، يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌸🍃
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
@V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
🕊 💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن(ع)
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم💚💚
🇮🇷یادشان_باصلوات🇮🇷
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌷
✨ #کانال_وصیت_ستارگان ✨
#سلام_امام_زمانم 🌹🦋
اي یوسف فاطمه!
اي یار سفر کرده!
هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا میشوند.
ما درکنار دروازه ي دل هایمان، شاخه گل هاي ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دل ها پا گذاری.
🍁💗🍁💗🍁💗🍁💗🍁💗🍁
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
@vasiatsetaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
#کلام_ولایت ❤️🦋
احترام به پدر و مادر مهمترین کاری هست که هر انسان باید در زندگیش انجام بده. اگه شخصی احترام به والدینش رو نگه نداره، روزی میرسه که دیگه اونها پیشش نیستن و این غم که چرا احترام شون رو نگه نداشتم، چرا حرمت شون رو زیر پا گذاشتم، همیشه سر دلش سنگینی خواهد کرد.🌹💕
🍁💗🍁💗🍁💗🍁💗🍁💗🍁
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت سی و چهارم)
ادامه...
_ من و رضا بچه محل بودیم. بسیج...🌷
و #مسجد با هم می رفتیم. من خیلی از شبها خونشون می موندم. خونه شون یه جورایی #پاتوق بود.🌺
پدر ومادرش که می رفتن شهرستان شون، همهٔ بچه ها جمع می شدند اونجا. بنده خدا #مادرش کلی غذا درست می کرد، می گفت: " دوستات اومدن غذای بیرون نخورید."🍛
رضا خیلی #بامعرفته.
زینب که همیشه مشتاق بود تا آدمهای زندگی #روحالله را بشناسد، گفت: " چه جالب! پس چرا تا الان حرفی ازش نزده بودی؟"🤔
_ رضا می گفت دیگه تو #زن گرفتی، درست نیست بیایی پیش ما. چند وقتی بود ازش خبر نداشتیم. حالا زنگ زده می گه #مامانم گفته حتما ناهار دعوت شون کن بیان پیش مون. مادرش خیلی خوب و #مهربونه، یه جورایی حق مادری به گردنم داره. مثل مامانم دوسش دارم.❤️
به #مترو که رسیدند، قبل از اینکه روحالله از زینب جدا شود و به قسمت #مردانه برود، گفت: "خلاصه بهت بگم دیگه مامان رضا سجاده اش تو آشپز خونه اش پهنه."😳
سوار قطار که شدند، زینب به فکر فرو رفت. منظورش را نفهمیده بود. با خودش گفت: "یعنی چی #سجاده اش رو تو آشپز خونه پهن می کنه؟"
عادت نداشتند وقتی قطار شلوغه کنار هم بایستند. هر کدام واگن مربوط به خودشان را سوار می شدند.🌸
هنوز چند #ایستگاه بیشتر نرفته بودند که زینب صدای جیغ چند تا از خانم ها را شنید. انتهای واگن ایستاده بود و خیلی خوب نمی دید چه خبرشده. فقط از دور دید آقایی پایین #شلوارش را بالا زده و زخم پایش را به همه نشان می دهد تا پول جمع کنند. صحنه دلخراش و بدی بود.🥺
هنوز جلو نیامده بود که روحالله #عصبانی شد و داد زد: "چه کار می کنی آقا؟ کجا داری می ری؟ با اون وضع نمیخواد بری قسمت خانوما."
#زینب فقط صدای غیرت روحالله را می شنید. در دل تحسینش کرد. می شنید که بعضی از خانم ها به جانش دعا می کنند. 🤲
#جوّ_قطار که آرام شد، دوباره به یاد حرف روحالله اُفتاد. دوست داشت هرچه زودتر مادر رضا را ببیند و #معمای ذهنش را حل کند.✨
وقتی به سر کوچه شان رسیدند، روحالله جعبه #شیرینی ای را که خریده بود، دست زینب داد و گفت که او شیرینی را به #مادر_رضا بدهد. در زدند؛ رضا در را برای شان باز کرد.🇮🇷
روحالله و رضا مانند.....
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
https://eitaa.com/V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
May 11
خاطرات ستارگان✨💚💚✨
شهید شاخص هفته
#شهید_جلیل_ملک_پور
یک #خاطره از شهید ملک پور:🦜
برای دوستانش گفته بود: در سال 1362 یک بار به #شناسایی رفتم . چهار روز در پشت مواضع دشمن مشغول بودم. #نقشه ها را آماده کردم، اما آب و غذای من تمام شده بود. نیمه شب از شدت #گرسنگی و تشنگی، به پادگان #عراقی_ها رفتم توانستم آب و غذا تهیه کنم. ولی در هنگام خروج از پادگان، مرا شناسایی کردند. یک #جیپ عراقی جلوی در بود، که سوئیچ هم روی آن بود. سریع سوار شدم و #فرار کردم. دو روز بعد به نیروی #خودی رسیدم.🇮🇷
#کانال_وصیت_ستارگان✨