eitaa logo
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
4.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
[🔰کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای‌عملیات‌والفجر۸] به بزرگترین‌گلزارشهدای‌آبی‌دنیا‌خوش‌آمدید 🌍خوزستان_آبادان_اروندکِنار 🔻زیرنظرمدیریت‌یادمان‌ جهت ارتباط : @Yadman_arvand_1364 ناشناس: https://daigo.ir/secret/683750388
مشاهده در ایتا
دانلود
『 🔰 | 』 🔻 هر کس به اندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با هوشیاری تمام به تقویت اسلام بپردازید. مبادا بگویید چیزها گران شده یا اجناس کم است و هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما به عنوان یک شیعه امام زمان (عج) چه کاری برای انقلاب و امام زمان (عج) کرده‌ ایم..... ؛ ...(:🇮🇷💪 🌷 🌊🌴| @vaalfajr8_ir . https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
『🎙سخنرانی..؛ 』 🔰 سخنرانی رهبر انقلاب ظهر روز ۱۴ خرداد 🔻 رهبر انقلاب ساعت ۱۱ روز جمعه ۱۴ خرداد، به‌ مناسبت سی و دومین سالروز رحلت حضرت امام خمینی(ره) به صورت زنده از رسانه ملی سخنرانی می‌کنند. ؛ ...(:🇮🇷✨ 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/BoXyJK7pp4vC8aDLs48rkU
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
•🌊•
『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 •خداقوت...• بچه ها خسته اما پر شور، کارشان را ادامه می دادند. ۳۰۰۰ کیسه شن را باید آماده کرده و به خط انتقال می‌دادیم. به دلیل وضعیت خاص زمین، نیسان تا حد معینی می توانست جلو بیاید. کیسه ها را بعد از پر کردن دست به دست از آب عبور می دادیم تا پشت نیسان چیده شود. نیمه های شب داخل نخلستان، به خاطر ابری بودن هوا، خیلی تاریک بود. با اینکه خسته بودم اما به عنوان مسئول لجستیک هم کار می کردم و هم به بچه ها روحیه می‌دادم. باد سردی که می وزید سرمای سخت زمستان را تا عمق استخوان های ما نفوذ می داد دلم برای بچه ها می سوخت. از بچه های کم سن و سال تا پیرمردهای گردان، با آن همه خستگی در دل شب مشغول کار بودند.. ذهنم رفت پیش آن دو نفری که در این سوز و سرما داوطلبانه داخل آب ایستاده بودند و کیسه ها را به طرف می بردند. گفتم بروم به آنها هم خدا قوت ای بگویم. لب آب که رسیدم اولش باورم نشد اما خوب که دقت کردم هر دویشان را شناختم. شهید صلبی، فرمانده گردان و حاج کمیل کهنسال جانشین لشکر، تا سینه داخل آب ایستاده بودند. پوست صورتشان از سرما می لرزید. برای لحظه‌ای هم استراحت نمی کردند. انگار نه انگار که همه روز را در خط مقدم با دشمن درگیر بودند. حالا دیگر خستگی‌‌ام از بین رفته بود. ؛ ...(:🖤📻 ۸ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
『 🔰 #وصیت_شهید | #پیام_شهیدان』 🔻 هر کس به اندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با
『 🔰 』 🔻 ما باید در این افراد شایسته ای را انتخاب کنیم و این در حال حاضر شاید معلوم نباشد و لکن در آینده مشخص می گردد. من همیشه از این شخصیت های بزرگ اسلامی پشتیبانی کرده‌ام و امیدوارم که شما عزیزان با آگاهی کامل این راه را ادامه دهید تا ان شاءالله انقلابمان در سراسر جهان گسترش یابد... ؛ ...(:🇮🇷💪 🌷 🌊🌴| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
『 🔰 』 🔻در شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت خود را مطرح ساخته اند رأی ندهید... ؛ ...(:🇮🇷💪 🌷 🌊🌴| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
『 🔰شهید』 🔻 شهادت دو تن از رزمندگان مدافع حرم در سوریه 🕊 شهید مدافع‌ حرم حسن عبدالله‌زاده 🕊 شهید مدافع حرم سعید مجیدی ۱۳خرداد ۱۴۰۰ در راه دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام در مسیر دیرالزور به تدمر سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. 📍 پیکر مطهر شهدا در حال انتقال به کشور عزیزمان می‌باشد. ؛ ...(:🇮🇷🖤 🌊🌴| @vaalfajr8_ir . https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
🔥..؛ 』 پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و ازادی برای همه مملکت. ؛ ...(:🇮🇷✨ 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/BoXyJK7pp4vC8aDLs48rkU
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
•🌹•
『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 •کربلا این جاست...• شهید علی اصغر خنکدار موقه وداع، شهید بلباسی را سخت در آغوش کشید و رها نمی‌کرد. با این‌ که همه بچه‌ی ها مشغول خداحافظی بودند اما وداع آن‌دو از همه تماشایی تر بود. عملیات که می‌خواست آغاز شود. اصغر چهره‌ای متفکرانه به خود گرفته بود. وقتی قایق ما به سمت فاو حرکت کرد با این که آب خروشان اروند آن را به تلاطم واداشته بود اما اصغر ناگهان از جا برخواست و شروع کرد به صحبت. در آن تاریکی او حرف هایی زد که مو بر تنمان سیخ شد. می‌گفت: [ بچه ها من کربلا را می‌بینم... آقا اباعبدالله را می‌بینم...] از حرف هایش بهت زده بودیم. جملاتش را که ادا کرد، تیری آمد و درست نشست روی پیشانیش. آرام زانو زد و افتاد توی بغلم. خشکم زده بود. دست انداختم تو موهایش. سرش را بالا گرفتم و به صورتش خیره شدم. چهره اش مثل قرص ماه می درخشید. خون موهایش را خضاب کرده بود. •راوی_ سید حبیب الله حسینی• ؛ ...(:🖤📻 ۸ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv