«زینب ماند و زینب...»
«قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.
خدا تو را میگفت زینب!
وقتی که فرشتهها درِ گوشِ هم میرساندند که این بشر قرار است بیاید و خرابی به بار بیاورد؟!، آنروز خدا تو را برایشان مجسم میکرد.
زینبش را.
حالا
همهی فرشتهها، حسرت حالت را میخورند.
فریاد میزنند و میگویند:
«لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتنا»
ما هیچ چیز نمیدانیم. همه را خودت میدانی!
ایمان آوردهاند که اگر خدا تو را نمیآفرید، آفرینش چیزی کم داشت.
در بهت و حیرت و عزا نشستهاند که بالای سر حسینت میگویی:
«اللهم تقبل منا هذا القلیل»
خدایا! این کم را از ما قبول کن.
کم است زینب؟!
حساب و کتاب فرشتهها، به پای معرفتت قد نمیدهد.
درماندهاند و خدا،
به تحسین خلقتش مینشیند.
به تحسین تو،
زینب کبری!
✍🏻 ثمین قیاسی
السَّلامُ علیکِ یا بنتَ مَن عُرِجَ إِلی السَّماءِ و وُصِلَ
#شام_غریبان
#تسلیت 🏴
#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
🔊 @vaghtikhanemabeheshtmishavad
🌐 beheshterowze.ir