eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
118 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
واجب فراموش شده 🇵🇸
📌#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر، چه چیز نیست؟! 8⃣ امر به معروف، به معنای قانون شکنی نیست! ⚠️ کسی حق
📌، چه چیز نیست؟! 9⃣ امر به معروف به معنای فضولی کردن نیست! ⁉️چرا دشمنای ما هِی تلاش دارن امر به معروف رو فضولی جِلوه بدن؟!! 🤔 ❗️امر به معروف رو یک غُدّه زائده ای بر پیکرِ اسلام نشون بِدَن که اینو باید بُرید و گذاشت کِنار...! 👌نه آقا، اتفاقاً امر به معروف و نهی از منکر، ضامنِ حفظ آزادیِ افراده. ✍ برگرفته از سلسله مباحث استاد علی تقوی با موضوع انسان مصلح @Vajebefaramushshode
✅ امام خمینی(ره) می فرمایند: وقتی یک کشوری ادعا می کند که «جمهوری اسلامی» است و می خواهد جمهوری اسلامی را محقّق کند، این کشور باید همۀ افرادش و باشند. اِعوِجاج ها را خودشان رفع بکنند... 👈ما همه امروز وظیفه داریم؛ امر به معروف و نهی از منکر بر همۀ مسلمین واجب است (صحیفۀ امام؛ ج 13، ص 469). ✅ مقام معظم رهبری در پیامی به اجلاس پژوهشی «امر به معروف و نهی از منکر» (79/8/23) می‌فرمایند: اگر کسی به ندای گوش بسپرد باز هم بی‌شک این عمل سازنده را و خواهد شمرد. 👈به نیکی خواندن و از بدی بر حذر داشتن را کدام خردِ سالم ستایش نمی‌کند و کدام انسان خیرخواه و حساس از آن روی می‌گرداند؟! @Vajebefaramushshode
50.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌❌ فیلم مستند جنجالی ❌❌ چرا انتقام سخت محقق نشد؟ 🔴 پایان خط تحمیل 🚫 جریان سازش این بار ناکام در تحریف انتقام سخت... سریال گستاخی های دشمنان اسلام که از تبعیت مدیران نظامی از دولت و سرپیچی نسبت به فرمان امام خامنه ای شروع شد، کماکان ادامه دارد... لطفا در راستای تقویت محور مقاومت این مستند بسیار مهم را دهید. @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم وارد حیاط دانشگاہ🏢🌳 شدم، بهار رو از دور دیدم،برا
❣﷽❣ 📚 •← ... 1⃣2⃣ ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم، سرم گیجم رفت، دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م! بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون، چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! 😣 از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا! 😣🌳 صداے زنے اومد: _خانم حالتون خوبہ؟ 😟 بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم: _میشہ برام یہ تاڪسے🚖 دربست تا تهران بگیرید؟! 😥 اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت: _میخواے ببرمت درمانگاہ؟! اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ!😧 دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت✋🌳 و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم: _نہ ممنون! 😣 دستم رو گرفت: _مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر!😐 خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد. همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت: _حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،💚بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم!😊 بدون حرف باهاش رفتم، چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! حسینیہ سیاہ پوشے🏴 ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت: _نیم ساعت دیگہ روضہ س 💚 تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!😊 زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب😳 نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! 🌸🌸🌸 سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم، چند دقیقہ گذشت.... حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنــ🌸ـے گفت: _دخترم نمیخواے بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم: _حالم خوب نیست!😣 +یعنے نمیخواے تو مجلســ🌸ـم ڪمڪ ڪنے؟! 🌸🌸🌸 با تعجب چشم هام😳 رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صداے بلند گفتم: _خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند😊 اومد سمتم، لیوانے🍶 گرفت جلوم و گفت: _بیا عزیزم برات خوبہ! فڪر ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم: _تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟! با تعجب😳 نگاهم ڪرد. _مگہ من ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم: _بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے! سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت: _خانم مرامے! 😐 خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت: _جانم! +این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟!😐 خانم مرامے با تعجب گفت:😳 _من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم _خودم صدا شنیدم!😟 حال بدم فراموش شد! انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!😧 با شڪ نگاهم ڪردن، خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت: _از بچہ هاے دانشگاهے؟ سریع گفتم: _بلہ! +تو دانشگاہ قرص دادن بهت، براے درس خوندن و این حرف ها!😏 نگاہ هاشون👀👀 اذیتم میڪرد، نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست،💔😢با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم: _نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون، 😔😢چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ، سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت، زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت: _بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:😠 _خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! صدام بہ قدرے بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:😠 _شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت:😳😕 _چے شدہ؟ رو بہ زن گفت: _خانم محمدے!😕 زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندے زدم 😏و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صداے سهیلے باعث شد بایستم: _خانم هدایتے! برگشتم سمتش و گفتم: _بلہ! بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟!😢 با نرمش گفت: _بفرمایید حسینیہ!🏴 با ڪنایہ گفتم: _ممنون روضہ 💚صرف شد!😢 +حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مــ🌸ـادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟ زن سرش رو انداخت پایین 😔 و گفت: _واقعا عذر میخوام! آخہ از این موردها داشتیم! بے توجہ گفتم: _قبول باشہ!خدانگهدار محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت: _ایام فاطمیہ🏴 س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو!😔😢 دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود! صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ، من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم: _من چـــ✨ــادر ندارم،یہ جورے میشم! محمدے لبخندے زدے و گفت: _الان برات میارم!😊 سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشکے اومد سمتم و گفت: _بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر کردم .... @Vajebefaramushshode
چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم! 😊 دستے بهش ڪشیدم، مثل اینڪہ دلتنگش بودم، حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن! _حلال ڪردے؟😊 آروم گفتم: _حلال! 😊 خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید🎤🔉 و مجلس شروع شد! بغضم😢 گرفت، سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے، من گریہ م گرفتہ بود!😢 چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ!🏴 اشڪ هام سرازیر شد، زیر لب گفتم: خدایا خیلے خستہ ام!😭
تنھا آن‌هایی ‌ترور مۍشوند کھ ‌وجودشان دریچہ‌ۍ تنفـسِ‌ استکبار را مۍبندد، آنقدر کھ ‌مجبور شوند، آنھا را حذفِ‌ فیزیکی یعنۍ کنند! @Vajebefaramushshode
4_5917952965196384617.mp3
6.63M
آسمـٰانے‌شدن ؛ ‌نھ‌بال‌مۍخواهدونه‌پـَرِپرواز، دلے‌می‌خواهدبھ‌ وسعتـــ‌ِ ھفتـــ‌ آسمـان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ' ! ☁️🕊☁️ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
آسمـٰانے‌شدن ؛ ‌نھ‌بال‌مۍخواهدونه‌پـَرِپرواز، دلے‌می‌خواهدبھ‌ وسعتـــ‌ِ ھفتـــ‌ آسمـان‌‌
پیشنهـاد‌ویـژه👌 آسمانیهـا‌همه‌جمعنـد🌱:) چه‌محفلے‌ستــ ' ! ”نـوشِـ رُوحـ وَ رَوانــ🌸“
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ 🌴چشممان به تــ💓و باز است ☘بیاذکر فرج ات به هر است بیا... 🌴با آنکه بدی تو دیدی بسیار... ☘با تو دل،گلشن راز است بیا... #مولای‌غریبم🌻 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
بہ هوایت ز گـلستان‌🌺 برخاست ڪہ خوشتر ز گل و تازه ‌تر از نسرینے😍 🌺 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
📌 آیات 163 تا 166 سوره مبارکه اعراف و اصحابِ سَبت: 🔰 ﮔﺮﻭهی ﺍﺯ بنی ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ (ﻣﺮﺩم ﺍﻳﻠﻪ) ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺩﺭﻳﺎ ﺯﻧﺪگی می ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎی ﺷﻨﺒﻪ ﺻﻴﺪ ﻣﺎهی ﺑﺮﺍی ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺑﻮﺩ! ❗️ﺍﻳﻦ ﻗﻮم، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍلهی ﺭﺍ ﻣُﺰﻭّﺭﺍﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺣﻮﺿﭽﻪ ﻫﺎی ﺳﺎحلی ﻭ ﺑﺴﺘﻦ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﺧﺮﻭﺝ ماهی ﻫﺎیی ﻛﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ می ﺷﺪﻧﺪ، ﺭﻭﺯ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ ﺑﻪ ﺭﺍحتی ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺻﻴﺪ می ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺩّﻋﺎ می ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍلهی ﺗﺨﻠّﻒ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺷﻨﺒﻪ ﺻﻴﺪ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ! 💥 بنی ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺳﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ: 🍂ﻳﻚ ﺩﺳﺘﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺷﻜﻦ 🍃ﻋﺪﻩ ای ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻟﺴﻮﺯﺍﻥ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﮔﺮ 🥀ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﻮم، ﮔﺮوهی بی ﺗﻔﺎﻭﺕ! ⭕️ ﺑﻪ می ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻜﻨﻴﺪ، ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ جهنّمی ﻫﺴﺘﻨﺪ! 👌ﻭلی می ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻛﺎﺭ ﻣﺎ بی ﺍﺛﺮ ﻧﻴﺴﺖ، ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺎ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺬﻭﺭﻳﻢ... ﻭ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﺎ ﺗﻘﻮﺍ ﭘﻴﺸﻪ کنند 👈طبق ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ، ﭼﻮﻥ بنی ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﭘﻨﺪﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﻮم ﺧﻮﺩ بی ﺍﺛﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ، ﻗﻬﺮ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺍلهی ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﮔﺮﻓﺖ! ✅ پیام ها : 1⃣ ﭼﻬﺮﻩ ﻭﺍقعی ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺎ ﻭ ﺣﻴﻠﻪ، ﻋﻮﺽ نمی ﺷﻮﺩ! 2⃣ نهی ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ، ﺍﮔﺮ ﺳﺒﺐ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﻮﺩ، ﺳﺒﺐ ﻧﺠﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻫﻴﺎﻥ می ﺷﻮﺩ. 3⃣ ﻫﺮﻛﺲ ﻛﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ روی ﺧﻮﺩ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭی ﺧﻮﻳﺶ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! 4⃣ ، ﻇﺎﻟﻤﻨﺪ! ﺩﺭ ﺁﻳﻪ 165، ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻫﻢ ﺟﺰﻭ ﻇﺎﻟﻤﺎﻥِ ﻫﻠﺎﻙ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﻳﺎﻓﺘﻨﺪ. 5⃣ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﻜﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻴﻠﻪ، ﻣﺴﺦ ﻭ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻛﻨﻨﺪ، ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺎﻥ ﻣﺴﺦ می ﺷﻮﺩ. ×× ﺑﺎﺯﻳﮕﺮِ ﺑﺎ ، ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻴﻮﺍﻥِ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮ (ﻣﻴﻤﻮﻥ) ﺩﺭ می ﺁﻳﺪ. «ﻛُﻮﻧُﻮﺍْ ﻗِﺮَﺩَﺓً» ✍ تفسیر نور @Vajebefaramushshode
🔺محل تدفین امام زاده صالح 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی حاج مهدی رسولی در مراسم تشییع شهید فخری زاده خشم امروز من از قبل فزون تر گشته از شب تیره بغداد ورق برگشته به دم ندبه هر جمعه بر این لب سوگند راه ما راه حسین است به زینب سوگند ما که از کرب و بلا درس جنون می گیریم عاقبت پاره تن و غرق به خون می میریم 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ درپیوند ازدواج قرار نیست دو نفر فقط به هم برسند... ❣ قرار است باهم به خدا برسند... ❣همسر یعنی همسفر تا بهشت... امام خامنه ای(مدظله العالی) @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
🌹 "چند راه ساده برای دلداری دادن به همسر!" 4⃣ اگر همسرتان خواست، با هم سکوت کنید: 🍃 مردان از حرف
🌹 "چند راه ساده برای دلداری دادن به همسر!" 6⃣ از مسئولیت‌های او آگاه شوید: 🍃 گاهی مسئولیت هر کاری بر عهده مردان می‌افتد و خانم‌ها با دانستن مسئولیت‌های همسر، گاهی آن را فراموش می‌کنند و همیشه نسبت به عصبانیت و بی‌حوصلگی همسر شکایت می‌کنند. 👈 در حالی که با دانستن مسئولیت‌های همسر، درک بهتری نسبت به او می‌رسند. 7⃣ اجازه دهید یک روز را به خودش اختصاص دهد: 🍃 همانطور که گفتیم ابراز ناراحتی مردان با زنان متفاوت است، مردان گاهی نیاز دارند، که یک روز را برای خودشان اختصاص دهند و تنها باشند، تا آرام شوند. 👈 پس اگر همسرتان در ناراحتی به سر می‌برد و می‌خواهد یک روز را به خودش اختصاص دهد، با کمال میل قبول کنید و به هیچ وجه ناراحت نشوید. ✍ ادامــــه دارد... @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلن
❣﷽❣ 📚 •← ... 2⃣2⃣ ڪلید رو انداختم تو قفل و در رو باز 🔓ڪردم، از حیاط سر و صدا مے اومد، مادرم و خالہ فاطمہ نشستہ بودن روے تخت و میخندیدن!😄😄 با تعجب😳 نگاهشون ڪردم،حواسشون بہ من نبود! خواستم سلام ڪنم ڪہ مریم با خندہ😃 از داخل خونہ دوید تو حیاط امین هم پشت سرش! 😀 با دیدن من ایستادن،امین سرش رو انداخت پایین! بلند سلام ڪردم،مادرم و خالہ نگاهم ڪردن،با دیدنم متعجب شدن! 😳😳 با تعجب گفتم:😕 _چے شدہ؟!چرا اینطورے نگاهم میڪنید؟ مادرم سریع گفت: _هیچے! مریم بهم لبخند زد و احوال پرسے ڪرد، خواستم وارد خونہ بشم ڪہ صداے مادرم اومد: _هانیہ چادر خریدے؟!😊 تازہ یادم افتاد هنوز چادرے ڪہ از خانم محمدے گرفتم روے سرمِ! برگشتم سمت مادرم و گفتم: _اے واے! یادم رفت پسش بدم! ♀ +چادرو؟! _آرہ براے خانم محمدے بود!رفتہ بودم حسینیہ شون💚🏴 روضہ! چشم هاے مادرم گرد😳 شد اما چیزے نگفت! _فردا بهش پس میدم یا میدم سهیلے بدہ بهش! _سهیلے دیگہ ڪیہ؟! سرم رو خاروندم و گفتم: _سهیلے رو نگفتم بهتون؟! _نہ!آدماے جدید رو معرفے نڪردے! +طلبہ س مادرم طلبہ!دانشگاهمون درس میدہ! خالہ فاطمہ و مریم بهم نگاہ ڪردن و خندیدن! معنے نگاهشون رو فهمیدم تند گفتم: _خالہ اونطورے نگاہ نڪنا!هیچے نیست،اے بابا! 😐 بلند شدم برم داخل خونہ ڪہ با ترس گفتم: _تو رو خدا بہ عاطفہ نگیدا!بدبخت میشم میاد دانشگاہ سهیلے رو پیدا ڪنہ!😄 شروع ڪردن بہ خندیدن!😄😃😀 وارد خونہ شدم، چادرم رو درآوردم خواست برم اتاقم ڪہ دیدم سجـ🌟ـــادہ مادرم رو بہ قبلہ بازہ! حتما خواستہ نماز بخونہ خالہ فاطمہ اینا اومدن! آروم رفتم سر سجادہ، چادر مشڪے رو درآوردم و چادر نماز مادرم رو سر ڪردم بوے عطر مشهدش پیچید! خجالت میڪشیدم، انگار براے اولین بار بود میخواستم باهاش صحبت ڪنم، احساس میڪردم رو بہ روم نشستہ! تو دلم گفتم خب چے بگم؟! بہ خودم تشر زدم خیلے مسخرہ اے! لب باز ڪردم:اوووووم.... حس عجیبے داشتم،اون صدایے ڪہ شنیدم، حالا سر سجادہ! رفتم ســـ💫ـجدہ، 😢بغضم گرفت! آروم گفتم: _خیلے خستہ و تنهام خودمونے بگم خدا بغلم میڪنے؟!😭 اشڪ هام شروع بہ ڪردن باریدن!😭 من بودم و خدا و حس سبڪ شدن! احساس ڪردم آغوشش رو و نگاهش ڪہ میگفت من همیشہ ڪنارتم! خوش اومدے!😊 .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 3⃣2⃣ استاد از ڪلاس بیرون رفت،سریع بہ بهار گفتم: _پاشو بریم چادر رو پس بدم! با خستگے بلند شد،همونطور ڪہ از ڪلاس بیرون میرفتیم گفت: _هانے بہ نظرم باید از سهیلے هم تشڪر ڪنے! 😕 تمام ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بودم،با شڪ گفتم: _روم نمیشہ!تازہ این طلبہ س توقع تشڪر از نامحرم ندارہ! 😊 دستش رو بہ نشونہ خاڪ بر سرت گرفت سمت سرم! 😄 خندہ م گرفت،😄 از دانشگاہ خارج شدیم و رفتیم بہ سمت 🏴حسینیہ! بهار چشم هاش رو بست و هوا رو داد تو ریہ هاش همونطور گفت: _آخے سال جدید میاد،هانے بے عصاب دلم برات تنگ میشہ! 😇 با حرص گفتم: _من بے عصابم؟! 😬 چشم هاش رو باز ڪرد،نگاهے بهم انداخت و گفت: _نہ ڪے گفتہ تو بے عصابے؟! 😥😀 با خندہ گونہ ش😘 رو بوسیدم و گفتم: _الان ڪہ بے عصاب نیستم!خوبم ڪہ! با تعجب گفت: _خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن،این یہ چیزیش شدہ!😟😀 چیزے نگفتم،رسیدیم جلوے حسینیہ خواستم در بزنم ڪہ خانم محمدے اومد بیرون با لبخند گفتم: _سلام چقدر حلال زادہ!😊 چادر رو از ڪیفم بیرون آوردم و گرفتم سمتش. _بفرمایید دیروز یادم رفت پس بدم ببخشید! لبخندے زد و گفت: _سلام عزیزم،اگہ میخواستم پس میگرفتم!😊 سریع اضافہ ڪرد: _تازہ گرفتہ بودمشا فڪر نڪنے قدیمیہ نمیخوام،قسمت تو بود از روضہ ے خانم!☺️ _آخہ.... 😟 دستم رو گرفت و گفت: _آخہ ندارہ!با اجازہ ت من برم عجلہ دارم!😊 ازش خداحافظے ڪردیم،بہ چادر توے دستم نگاہ ڪردم بهار گفت: _سر ڪن ببینم چہ شڪلے میشے؟ سرم رو بلند ڪردم. _آخہ... نذاشت ادامہ بدم با حرص گفت: _آخہ و درد!هے آخہ آخہ!سر ڪن ببینم!😬😤 با تعجب نگاهش ڪردم. _بهار دڪتر لازمیا!😳 چند قدم ازش فاصلہ گرفتم یعنے ازت میترسم، نگاهے بہ آسمون انداختم و بعد بهار رو نگاہ ڪردم زیر لب گفتم: _خدایا خودت شفاش بدہ!🙏😄 با خندہ بشگونے از بازوم گرفت. _هانیہ خیلے بدے!😃 خندہ م گرفت،حالم تو این چند روز چقدر عوض شدہ بود!😊 چــ✨ــادر رو سر ڪردم،بهار با شوق نگاهم ڪرد و گفت: _خیلے بهت میاد! با لبخند گفتم: _اتفاقا تو فڪرش بودم دوبارہ چادرے بشم!😌 دستم رو گرفت و گفت: _خب حاج خانم الان وقت تشڪر از استادہ! +منو بڪشے هم نمیام از سهیلے تشڪر ڪنم والسلام!😐 بازوم رو گرفت و گفت: _نپرسیدم ڪہ میخواے یا نہ!😕 شروع ڪرد بہ راہ رفتن من رو هم دنبال خودش میڪشید، رسیدیم جلوے دانشگاہ نفس نفس زنون گفت: _بیا برو ارواح خاڪ باغچہ تون!من دیگہ نا ندارم!😄 با حرص نگاهش ڪردم، 😤😬 از طرفے احساس میڪردم باید از سهیلے تشڪر ڪنم! با تردید وارد دانشگاہ شدم،از چند نفر سراغش رو گرفتم،یڪے از پسرها گفت تو یڪے از ڪلاس ها با چند نفر جلسہ دارہ! جلوے در ایستادم تا جلسہ شون تموم بشہ، همون پسر وارد ڪلاس شد،در رو ڪہ باز ڪرد سهیلے رو دیدم داشت با چندنفر صحبت میڪرد، پسر رفت بہ سمتش و چیزے گفت و با دست بہ من اشارہ ڪرد! شروع ڪردم بہ نفرین ڪردنش!😬 مے مردے حرف نزنے آقا پسر خب ایستادم بیاد دیگہ! سرم رو برگردوندم سمت دیگہ یعنے من حواسم نیست! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود،نفسے ڪشیدم و سرم رو برگردوندم سمتش! در ڪلاس رو بست و چند قدم اومد🚶 بہ سمتم! _با من ڪار داشتید؟! هول ڪردہ بودم و خجالت مے ڪشیدم شاهد قسمت هاے بد زندگیم بود! با تردید گفتم: _خب راستش.... بہ خودم گفتم هانیہ خدا ڪہ نیست بندہ ے خداست، اون بخشیدہ پس نگران چے هستے؟! این بیچارہ هم ڪہ بهت چیزے نگفتہ و فقط ڪمڪت ڪردہ اومدے تشڪر ڪنے همین! آروم شدم. آروم اما محڪم گفتم: _سلام وقتتون رو نمیگیرم بعداز جلسہ باهاتون صحبت میڪنم. دست بہ سینہ شد و گفت: _علیڪ سلام اگر ڪوتاهہ بفرمایید! لحنش مثل همیشہ بود جدے اما آروم نہ با روے اخم آلود!👌 _اومدم ازتون تشڪر ڪنم،بابت تمام ڪمڪ هایے ڪہ بهم ڪردید اگه شما ڪمڪ نمے ڪردید شاید اتفاق هاے بدترے برام مے افتاد!😥😔 زل زد بہ دیوار پشت سرم و گفت: _هرڪارے ڪردم وظیفہ بودہ!فقط التماس دعا! تند گفتم: _بلہ اون ڪہ حتما!خدانگهدار خواستم برم ڪہ گفت: _چادرتون مبارڪ!یاعلے!✋ وارد ڪلاس شد،نگاهے بهش انداختم ڪہ پشتش بہ من بود! صبر نڪرد بگم ممنون! .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🌴جنگل و سبزی و سرخی بهار و تابستانش، رطوبت و بوی نم همه یا خلسه‌ای از آرامش هدیه می‌دهند، اما وقتی با بوی مخلوط شود هیچ حسی را منتقل نمی‌کند فقط و فقط را آزار دهنده تر و جنگل را غیر قابل تحمل می‌کند😓 🌴میرزا اسلحه به دست گرفت تا نترسیم از و انگلیس یا هر اجنبی دیگری، جنگید تا دولت مرکزی چمباتمه نزند روی و آرمان و هدف مردم، جنگید تا مثل تکه گوشت میان کفتار پیر و تقسیم نشود و ناموسش بوی ایرانی بدهد نه اجنبی... 🌴میرزا بین و خلخال‌ از سوز سرما سیاه شد و رفت اما وای به حال سگ‌صفتان که پس از مرگش سر از تنش برداشتند تا پیشکش دولت و سفارت روس و کنند و جیب‌هایشان را پر😪 🌴میرزا کشته‌ی است کسانی که عزت ماست محلی‌شان را بر گوشت گاو بلغاری ترجیح دادند. فیه تامل.... نفوذی‌ها هنوز بوی چرم گاو بلغاری می‌دهند، فقط کافیست شامه تیزی داشته باشید. 🌴هنوز هم می‌شوند تا کسی هوس ایستادن نکند. به انتظار باید ایستاد، نشستن کار بود. 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode