واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم خواستم حرف بزنم ڪہ عاطفہ انگشت اشارہ ش رو گرفت
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
2⃣4⃣ #قسمت_چهل_ودوم
در باز شد!
وارد اتاق شدم، نگاهم 👀رو دور اتاق چرخوندم زیر لب گفتم:
_خدایا ڪمڪم ڪن،از دلم خبر
دارے!🙏
دلم با امین نبود😒 اما بعضے اتفاق ها اون حس قدیمے رو برمے گردوند مثل اتفاق امروز!😔
نگاهم افتاد بہ پنجرہ،
روسریم رو سر ڪردم و نزدیڪ پنجرہ شدم!
چندسال بود از پشت این پنجرہ بیرون رو نگاہ نڪردہ بودم؟!😕
بیشتر از پنج سال،شاید پونصد سال!
زل زدم بہ حیاطشون، مثل قدیم!
لبخند زدم،دهنم تلخ شدہ بود گذشتہ مزہ ے شیرینے ندارہ!
داشت تو حیاط با هستے بازے👶 میڪرد، یادم افتاد یڪ بار خواب دیدہ بودم پشت پنجرہ ام و امین دارہ با دخترمون بازے میڪنہ،
با هستے نہ! با دخترمون!😒
من هم از پشت پنجرہ تماشاشون میڪنم!
چشم هام رو بستم، هانیہ تو ڪہ ضعیف نیستے،هستے؟!😟
احساسات بچگونہ ت ڪہ بر نمے گردہ،بزرگ شدے!😏
چشم هام رو باز ڪردم، موهاے هستے رو بو مے ڪرد و میبوسید، خواستم از ڪنار پنجرہ برم ڪہ سرش رو آورد بالا!
نگاہ هامون بهم دوختہ شد،👀👀
برقشون بہ هم برخورد ڪرد،
برق خاطرہ!
منفجر شدن!
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
1⃣4⃣ #قسمت_چهل_ویکم
ڪلید 🔑رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،
در رو بستم و از حیاط رد شدم،چادرم رو درآوردم داشتم گرہ روسریم رو باز میڪردم ڪہ دیدم خالہ فاطمہ و مادرم ڪنار هم نشستن،
خالہ فاطمہ صحبت مے ڪرد،😒مادرم ساڪت اخم ڪردہ بود!😔😠
با تعجب😳 نگاهشون ڪردم و گفتم:
_سلام بر بانوان عزیز!
خالہ فاطمہ نگاهے بہ من انداخت و با لبخند 😊بلند شد،رفتم بہ سمتش و باهاش دست دادم، مادرم زل زد بهم،رنگ نگاهش جور خاصے بود،رنگ نگرانے و خشم!😥😠
نتونستم طاقت بیارم پرسیدم:
_چیزے شدہ؟
خالہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:
_بشین عزیزم!😊
ڪنجڪاو شدم،روسریم رو انداختم روے شونہ هام!
خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:
_هانیہ جون میخوام یہ چیزے بگم لطفا تا آخرش گوش بدہ و قضاوت
نڪن!😒
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم.
_خانوادہ ے مریم اصرار دارن امین ازدواج ڪنہ!
اخم هام رفت😠 توے هم،حدس زدم!
ادامہ داد:
_مام همینو میخوایم،😒 خدا مریم رو رحمت ڪنہ هنوز باورم نمیشہ دختر بہ اون گلے زیر خاڪہ!
آهے ڪشید:
_اما امین زندہ س حق زندگے دارہ،چند نفر رو بهش معرفے ڪردیم اما قبول نڪرد میگہ ازدواج نمیڪنم،ڪلے باهاش صحبت ڪردم تا اینڪہ دیشب گفت باید با هانیہ حرف بزنم!
دستم رو فشرد:
_بہ خدا ڪلے سرزنشش ڪردم حرص خوردم حتے ڪم موندہ بود بزنم تو گوشش!😥 اما بچہ م مظلوم چیزے نگفت صبح گفت مامان مرگہ امین برو از خالہ ناهید اینا اجازہ بگیر با هانیہ حرف بزنم!😒 خواستگارے و این حرفا نہ هیچوقت بہ خودم همچین اجازہ اے نمیدم ولے باید باهاش حرف بزنم!
با شرمندگے ادامہ داد:😓
_مرگشو قسم نمیداد بهش فڪرم نمیڪردم چہ برسہ بهتون بگم!
پوفے ڪردم و بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت طبقہ دوم میرفتم گفتم:
_از پدرم اجازہ میگیرم!
مادرم با حرص گفت:
_هانیہ!😬
با لبخند برگشتم سمتش:
_جانہ هانیہ!😊
چیزے نگفت، خشمگین نگاهم ڪرد،😠بغضم گرفت!😢
حس عجیبے بود بعد از پنج سال!
چیزے ڪہ پنج سال پیش میخواستم ممڪن بود اتفاق بیوفتہ!
آروم گفتم:
_مامان جونم من هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم اما باید بعضے چیزا رو بدونم تا هانیہ پنج سال پیش رو ڪامل خاڪ ڪنم!😊
خالہ فاطمہ با ناراحتے نگاهش رو بہ مبل رو بہ روییش دوخت، پس میدونست!
نفسے ڪشیدم و رفتم طبقہ دوم!
رسیدم جلوے در🚪 اتاق، دستگیرہ ے در رو گرفتم یادم افتاد خیلے وقتہ اتاق من و شهریار جا بہ جا شدہ!
زل زدم بہ دستم، چند لحظہ ایستادم،
دستگیرہ رو فشار دادم
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
「🦋
❲ ’اَیُهَاالعَزیٖـز‘
بـٰاز پـَروانهےِ دلـ ْ،
طالبِ شمعِ رُخِ توستـ ؛
ایـن تبــِ ؏شق مَگـر ،
چـُون و چـرا مےخواهـد ؟ ❳
-’العَجَلْنگـٰارمَن‘-
@Vajebefaramushshode
نگاهت😍
#لــبــخــنــدت..
گرمـا و روشنیستــ✨
که #جان می بخـشد مرا ♥️
✋سلام بر پرستوی خونین🕊 دفاع از حریم #حضرت_زینب(س)
#شهید_روح_الله_طالبی_اقدم
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
.
امام خمینی "رحمة الله علیه" :
.
امر به معروف و نهی از منکر از اموری است
که بر همه کس واجب است ؛
همه ما مکلفیم!
همانطور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و
خارج کنیم از ظلمت به نور ،
مکلف هستیم دیگران را همین طور دعوت کنیم.
.
{صحیفه نور ، ج ۱۱، ص۸۴}
.
@Vajebefaramushshode
.
🔺ترک امر به معروف و نهی از منکر سبب بر سرکارآمدن اشرار
ترک احکام مجازات هایی دارد، امر به معروف نیز از این قاعده مستثنی نیست.
حضرت امیر(ع) در نامه47 نهج البلاغه نکاتی را بیان میکند که رهبر انقلاب به آن استناد می کند،
"باید امر به معروف و نهی از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید.
🔺اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته ها را بر شما مسلّط میکند؛
یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد!!!
همان کوفی هایی که امیر المؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهی میکرد و در مسجدش خطبه میخواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مرور به جایی رسید که حَجّاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسی بود؟
حَجّاج کسی بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را میکشت.
۱۳۷۹/۰۹/۲۵بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران
@Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کسایی هستن تا میای #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر کنی؛ یه جوری خودشون رو قاطی بحث میکنن و با آسمون ریسمون بافتن:
که #قضاوت مومن نکن!😐
#فضولی نکن!😐
هرکسی رو تو قبر خودش میذارن..😐
برو اختلاس گرارو بگیر ...😐
عیسی به دین خود موسی بدین خود..😐
اصلا بتوچه...😐
برو خودتو درست کن و...😐
😂😂😂
خلاصه از هر راهی وارد میشن که گناه طرف رو توجیه کنن، حالا میبینی طرف خودش #گناه خودشو قبول داره و پشیمونه ولی کیه اونیکیو راضی کنه😂
اینجور وقتاس تو دلم میگم:
#حرف زدن بلد نیستی
حرف نزدنم بلد نیستی؟ 😄
#بی_تفاوت_نباشیم
نشر بدید😍
@Vajebefaramushshode
💖✨💖✨💖✨
✨💖✨💖✨
💖✨💖✨
✨💖✨
💖✨
✨
👌 با درمیان گذاشتن خواسته های پنهان و نیز درونی ترین و عمیق ترین نیازهایتان با همسرتون، کمکش کنید تا شما را خوشحال کند
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
"والدین موفق چه ویژگیهایی دارند؟!" 🔹 خانواده اولین جامعهای است که فرزندان مهارتهای لازم را در آن
"والدین موفق چه ویژگیهایی دارند؟!"
1⃣ شوخ طبع باشید:
یکی از بهترین رفتارهایی که شما به عنوان یک پدر و مادر نمونه میتوانید داشته باشید، شوخ طبعیست. از این رو، تا جایی که میتوانید فضایی شاد برای فرزندانتان ایجاد کنید.
خنده فواید زیادی دارد، به عنوان مثال استرس را از شما دور میکند، فضایی ایجاد میکند که بتوانید با اعضای خانوادهتان ارتباط بیشتر و موثرتری برقرار کنید، صمیمیت میان شما را افزایش میدهد و...
بنابراین سعی کنید حرفهایی بزنید یا کارهایی کنید که بستر شوخ طبعی و خنده برای فرزندانتان فراهم شود.
✍ ادامــــه دارد...
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣4⃣ #قسمت_چهل_ودوم در باز شد! وارد اتاق شدم، نگاهم 👀رو دور اتاق
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم
بہ درخت هاے بے برگ رو بہ روم نگاہ ڪردم، 👀 روے بعضے هاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود!🌸
ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم.
پارڪ🌳⛲️ خلوت بود،صداے جز قار قار ڪلاغ ها بہ گوش نمے رسید.
ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روے نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود.
بعداز ڪلے صحبت تونستم
پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم!😐 میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم!
رسیدم بہ چند قدمیش،
متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد.
جوابش رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم.😔😔
ساڪت بود،سڪوت رو شڪستم،جدے گفتم:
_براے شنیدن حرفاتون اینجام!😐
بہ موهاش دستے ڪشید و گفت:
_یڪم برام سختہ!😔
لبم رو بہ دندون گرفتم،
از انتظار خستہ بودم! پاهام رو تڪون مے دادم،گرمایے تو بدنم احساس نمے ڪردم، فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب!😥
ڪمے جا بہ جا شد و گفت:
_باشہ میگم از اولش!😔✋
جدے زل زدہ بود بہ رو بہ روش!
_اولین بارے ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت😕 بود!
ضربان قلبم 💓بالا رفت،چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد:
_وقتے پسراے ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردے!😔 حس عجیبے بهت داشتم، حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود! با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ اے و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودے!😒 این احساس قوے تر مے شد و با برچسب مثل عاطفہ س خودمو قانع مے ڪردم!
پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد:
_تا اینڪہ چهاردہ پونزدہ سالت شد دیگہ نمے تونست حس برادرانہ باشہ!😔 توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت! دختر تو دارے نبودے راحت مے شد فهمید! رفتارام دست خودم نبود، بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مے ڪردم!😞😢
اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے!😒
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و هشون خیر شد.
_دوستت داشتم اما ازت بدم مے اومد، این بدترین دوست داشتن
دنیاست!😔
با تعجب😳 نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد:
_خیلے ضعیف بودے،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم!😒 مخصوصا بعد از ماجراے اون پسر همسایہ! گفتم امین وسوسہ شدے،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪر میڪنے دوسش دارے!
اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخواے بچہ بزرگ ڪنے ڪہ!😣😔
ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ ڪہ بدون ناراحتے گفتم:
_مهم نیست!😕
سرش رو تڪون داد:
_براے خودم راہ حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردے!😔
صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت:
_شب خواستگارے یادتہ؟
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم.
_پشیمون شدہ بودم!😒
با تعجب گفتم:😳
_فڪر مے ڪردم جواب رد دادن!
لبخند غمگینے زد:
_نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود!😞
نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم،
زن و مردے از ڪنارمون رد شد بعداز رفتنشون گفت:
_چقدر نذر ڪردم جواب رد بدن!😔
پوزخند زدم، 😏پس یڪ نقطہ ے اشتراڪ داشتیم! نفسش رو با شدت داد بیرون:
_بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیدا ڪردم!😒
با گفتن اسم مریم صورتش😣 درهم شد.
_همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪر نڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم.😥 بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے اومد،جاے یڪے تو قلبم خالیہ.😞
خیلے آروم گفت:
_جاے اون دختربچہ!
سریع اضافہ ڪرد:
_دیگہ حرمت نمے شڪنم تو....😒
مڪث ڪرد و ادامہ داد:
_شما لیاقت بیشترے دارے بے انصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے!
بلند شدم،
خبرے از اون اضطراب اولے و ضربان بالاے قلبم نبود!😊 آروم گرفتم! دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود!
_ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد!😕
بہ فعل جمع تاڪید ڪردم. لبخندے از سر آرامش زدم:🙂
_ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید!
متعجب😳 شد!
_اگہ ازدواج مے ڪردیم اگہ این اتفاق ها نمے افتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مے شدیم!🙂 من همون هانیہ دست و پا چلفتے مے موندم هیچوقت بہ خدا نمے رسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟! ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید!
چیزے نگفت،خواستم برم ڪہ گفت:
_یڪم امید داشتم.😞
صداے بم مردونہ ش غم داشت!
زمزمہ ڪردم:
_ما ز یاران چشم یارے داشتیم!
دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت:
_حلال میڪنے؟
همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم:😇🙂
_حلالہ حلال!
با قدم هاے آروم اما محڪم ازش دور شدم. داشتم بہ اگہ ها فڪر مے ڪردم اگہ با امین ازدواج مے ڪردم...
سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم:😌😊
بے حڪمت نیست ڪارات،شڪرت!🙏
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
4⃣4⃣ #قسمت_چهل_وچهارم
در رو بستم،چند قدم برداشتم ڪہ در خونہ ے عاطفہ اینا باز شد،
امین خواب آلود😴 اومد بیرون. متوجہ من شد سر بہ زیر سلام ڪرد. آروم جوابش رو دادم.
انگار خواست چیزے بگہ اما ساڪت از ڪنارم رد شد،خمیازہ اے ڪشیدم و با دست هاے مشت شدہ چشم هام رو مالیدم،
قحطے روز بود ڪہ عاطفہ و شهریار عروسے شون👰 رو انداختن دوشنبہ؟!
🚕تاڪسے رسید سر ڪوچہ و بوق زد،با قدم هاے بلند رفتم بہ سمت تاڪسے، دلم میخواست میتونستم برگردم خونہ بپرم تو رختخوابم و بخوابم!
بے میل سوار ماشین شدم،
رانندہ حرڪت ڪرد،سرم رو چسبوندم بہ شیشہ،امین رو دیدم ڪہ ڪنار ماشینش 🚘ایستادہ بود!
*
چادرم رو با دست گرفتم و وارد ڪلاس شدم،
تو ڪلاس همهمہ بود، بهار خندون گوشہ ے ڪلاس نشستہ بود، همونطور ڪہ مقنعہ م رو مرتب مے ڪردم رفتم بہ سمتش.
خواستم سلام بدم ڪہ جاش خمیازہ ڪشیدم،نگاهم ڪرد و گفت:
_واقعا احسنت بہ داداشت چہ روزے عروسے گرفت!
نشستم ڪنارش،دستم رو زدم زیر چونہ م و چشم هام رو بستم:😬😴
_بهار ساڪت باش ڪہ میخوام بخوابم بهترہ درمورد شهریار و عاطفہ ام حرف نزنے ڪہ دهنم بہ نفرین باز میشہ!
_بلے بلے حواسم هست نفریناے شما گیراست!
خندہ م گرفت، 😄 چشم هام رو باز ڪردم،خواستم دوبارہ چشم هام رو ببندم ڪہ گفت:
_پا نمیشے بریم؟😕
چشم هام رو بستم و گفتم:
_ڪجا؟ الان استاد میاد!
نوچے ڪرد و گفت:
_نہ خیر نیومدہ ڪلاس این ساعت
پر!
سریع چشم هام رو باز ڪردم،نگاهے بہ ڪلاس ڪہ تقریبا خلوت شدہ بود انداختم.😳
با شڪ بہ بهار زل زدم:
_شوخے ڪہ نمیڪنے؟
بلند شد،
ڪیفش رو انداخت روے دوشش. جدے رفت بہ سمت در، با خوشحالے بلند شدم و دنبالش رفتم هم زمان هم استاد و هفت نسل قبل و بعدش رو دعا مے ڪردم!😄😇 از ڪلاس خارج شدیم همونطور ڪہ راہ مے رفتیم بهار گفت:
_عروسے خوش گذشت؟😉
بہ صورتم اشارہ ڪردم و گفتم:
_معلوم نیست؟🙁
با خندہ😀 نگاهم ڪرد و سرش رو تڪون داد.
چشم هام رو چندبار روے هم فشار دادم،با جدیت گفتم:
_آخ من یہ حالے از این عروس و دوماد بگیرم با اون مسخرہ بازیاشون ما رو تا چهار صبح بیدار نگہ داشتن!😣😬بهار با ڪنجڪاوے گفت:
_وا چرا؟
+حالا مجلس عروسے بماند، ساعت دوازدہ رفتیم خونہ عاطفہ اینا تا ساعت دو اونجا بودیم!😐
بهار با تعجب گفت:
_دو ساعت؟!😳
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
◇تلنگرانه
این روزها باید دوید
لـب #خاڪریز
مبادا بشینیمـ و نگاه ڪنیمـ
إنَ اللهَ لا یُغَیِرُ مْا
بِقومِِـ حَتی یُغَیِروانْا بِاَنفُسِهمْـ
#شبیه_شهدا_رفتار_ڪنیم...
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
havaye-in-ruzaye-man-havaye-sangare.mp3
9.48M
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
⭕️هوای این روزای من هوای سنگره
○ #امیری_حسین_ونعم_الامیر
🔺 #به_یادشهدا🌷
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
★یقین دارم
⇜اگر گناه🔞وزن داشت!
⇜اگر لباسمان را #سیاه میکرد!
⇜اگر چین و چروک #صورتمان را؛
زیاد میکرد!!! بیشتر از اینها #حواسمان به خودمان بود...
❣حال آنکه #گناه
↵قد روح😇 را خمیده!
↵چهره #بندگی را سیاه!
↵و چین و چروک به پیراهن #سعادت مان میاندازد😔
★چقد قشنگ بندگی💖کردی ابراهیم
#رفیق_شهیدم؛ حواسم پرته🗯 پرت چیزای بیخود و موقتی...
منو به خودم بیار😔✋
#شهید_ابراهیم_هادی
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
❲ ایهالعزیـز
مَپرس اَز مَن ؛
چرا در پیلھی مـِهر تُو مَحبوسمـ،
که عشق از پیلہهاےِ مردھ همـ،
پَروانہ مےسازد! ❳
@Vajebefaramushshode
هر #صبح زنده می شوم
از خنده های دوست😍
لبخند دوست
ناب ترین👌 شکل گفتگوست ...
#شهید_حسین_مشتاقی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
مداحی آنلاین - چرا ایمان ما ضعیفه؟ - استاد پناهیان.mp3
2.19M
♨️چرا ایمان ما ضعیفه؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
✅ #واجبات را به دو دسته تقسیم می کنند:
1)واجبات #تَوصُّلی:
واجباتی که هدف از انجام آن ها، وصول به مقصود است
و #قصد_قربت در آن ها شرط نیست.
2)واجبات #تَعبُّدی:
واجباتی که نیاز به #نیّت دارند
و غرض، فقط حصول مقصود و منظور در خارج نیست، غرض انجام واجب است
🍃مثل نماز، نیّت هم میخواهد، یعنی قصد قربت در آن شرط هست.
❇️ #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
واجبات تَوصُّلی هستند
و هدف، اقامه معروف و از بین رفتن منکر هست.
🔹لازم نیست که نیّت کنیم ولی اگر نیّت کنیم اجر آن بیشتر است.
🔸حتی به قصد ریا هم می شود امر به معروف و نهی از منکر کرد.
#استاد_علی_تقوی
#دوره_احکام_فراموش_شده
@Vajebefaramushshode
.
امام حسین "علیه السلام)" فرمودهاند:
.
«فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ
فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیتْ
وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ
کلُّهَا هَینُهَا وَ صَعْبُهَا»
.
«خداوند از امر به معروف و نهی از منکر
به عنوان تکلیف واجب از خود آغاز کرد ،
زیرا می دانست اگر امر به معروف و
نهی از منکر انجام شود ،
همه دستورات دینی از آسان و
دشوارش ، برپا می شود »
.
@Vajebefaramushshode