eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
115 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam10
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🔰 🔸 زنان را بر زین ننشانید. @Vajebefaramushshode
🤔سختگیری یا حرف حساب؟ تولد یکی از همکلاسی هامون بود و خونه شون دعوت بودیم. کلی خوش گذشت. گفتیم و خندیدیم و حسابی هم سربه سرش گذاشتیم🥳 دم آخر که همه حاضر شده بودیم که یواش یواش بریم یکی از بچه ها گوشی شو روشن کرد تا یه سلفی یادگاری بگیریم📷 نازنین سریع رفت و چادرشو آورد و سر کرد و اومد تو جمع بچه ها برای عکس😳 بهش گفتم: خیلی سخت میگیرا! دور همیم دیگه یه عکس که انقدر روگرفتن نداره... منم همیشه چادر سر میکنم ولی دیگه واسه عکس یادگاری...😉 -....همه بگین سییییب!... آهای مریم! نازنین! پچ پچ نداشتیماا داریم عکس می گیریم😁😆 برگشتیم طرفشون و با خنده عکس رو گرفتیم. بچه ها شروع کردن به حرف زدن و دوباره همهمه افتاد تو خونه😄 نازنین که وسایلشو جمع میکرد رو به من کرد و گفت: وقتی چادر سرمونه باید با اعتقاد باشه!... یعنی دیگه برامون مرد توی خیابون با شوهرعمه و شوهرخاله فرق نکنه... فضای مجازی عین فضای حقیقی باشه... اگه حتی احتمال داشته باشه نامحرمی عکسمون رو ببینه مثل وقتی که قراره تو کوچه و خیابون ما رو ببینه رفتار کنیم... بنظرم اسم اینکارو نمیشه گذاشت سختگیری.😊🧕🏻 بعدم چشمکی زد و رفت که از خونواده ی دوستمون تشکر و خداحافظی کنه😉 بعد از خداحافظی و تموم شدن مراسم با چندتا از بچه ها از خونه اومدیم بیرون، با شوخی و خنده های ریز از هم خداحافظی کردیم و هرکی به راه خودش رفت... نازنین هم سوار ماشین پدرش شد و دست تکون داد👋 اما من هنوز تو فکر حرفاش بودم... نمیتونستم ردشون کنم... به خودم که نمیتونستم دروغ بگم....درست میگفت...🙃 @Vajebefaramushshode
♨️مـــُــد در لغت به معنی سلیقه، روش و اسلوب بکار برده می شه و در اصطلاح شیوه ای موقتیه که براساس سلیقه افراد یه جامعه، سبک زندگی رو تنظیم می‌کنه... 🔹مد به خودی خود و در حد اعتدال، مذموم نیست ... در صورتی می تونیم اون رو ارزشگذاری کنیم که آثار مثبت و منفیش در جامعه و مطابقت اون با شرع و عرف و فرهنگ بومی جامعه رو درنظر بگیریم. 🔹درواقع مد ⬅️بازتاب و انعکاس لایه های زیرین فرهنگی جامعه ست... @Vajebefaramushshode
⚠️نبض مد ......... پیروی از مدهای بیگانه و مدگرایی، از ابعاد مختلف روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... آسیب ها و پیامدهای منفی به دنبال دارد که به تشریح آنها خواهیم پرداخت. 🖊ضربان اول: 🔸انحراف اعتقادی🔸 🔺برخی از گروه های منحرف اعتقادی با استفاده ابزاری از ، و ، تفکرات انحرافی خود را منتشر و تبلیغ می نمایند و اگر افراد جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان نسبت به این موضوع آگاهی لازم را نداشته باشند، جذب آنها شده و به مرور از تفکرات و باورهای آنها نیز پیروی خواهند کرد ،، 👚همچون تیشرت هایی که اشکال و نماد خاصی روی آنها نقش بسته یا مانتوهایی که نماد هایی پشت آنها چاپ شده و بسیاری از افراد فقط به خاطر پیروی از مد ، آن را انتخاب می‌کنند و مفهوم‌ آرم و حروف طراحی شده را نمی دانند ... ‼️ فقط شامل نیست و به همین دلیل فراگیری را در زندگی بیشتر کرده است. 🔰وقتی فرد مسلمان از مدهای بی پشتوانه ی عقلی ‌و فرهنگی پیروی می‌کند ، مبلغ آن کالا به عنوان یک الگو انتخاب می‌شود درصورتی که الگویی متزلزل است و پیروی از آن تبعات اخلاقی و فکری فراوانی درپی دارد ... 💠پیامبر خدا (ص) فرمود: «هر که به گروهی تشبه جوید، از آنهاست»*💠 🔰یکی دیگر از مصادیق امروزی این نوع آسیب، گروه های است. بنا به اعتقاد این فرقه، شیطان به عنوان قدرت غالب در جهان می باشد و اگر کسی بخواهد در جهان خوب زندگی کند، باید با شیطان باشد! آنان حتی معتقدند راه خدا از طریق ارتباط با شیطان می گذرد!! ✅توجه داشته باشیم که یک مسلمان باید الگویی همسو با عقاید اسلامی و الگویی پایدار و تکمیل کننده کمال انسانی انتخاب کند! 🔸🔸🔸 *نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول"ص") صفحه۷۳۷،۲۸۲ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 •← ... 2⃣4⃣ در باز شد! وارد اتاق شدم، نگاهم 👀رو دور اتاق چرخوندم زیر لب گفتم: _خدایا ڪمڪم ڪن،از دلم خبر دارے!🙏 دلم با امین نبود😒 اما بعضے اتفاق ها اون حس قدیمے رو برمے گردوند مثل اتفاق امروز!😔 نگاهم افتاد بہ پنجرہ، روسریم رو سر ڪردم و نزدیڪ پنجرہ شدم! چندسال بود از پشت این پنجرہ بیرون رو نگاہ نڪردہ بودم؟!😕 بیشتر از پنج سال،شاید پونصد سال! زل زدم بہ حیاطشون، مثل قدیم! لبخند زدم،دهنم تلخ شدہ بود گذشتہ مزہ ے شیرینے ندارہ! داشت تو حیاط با هستے بازے👶 میڪرد، یادم افتاد یڪ بار خواب دیدہ بودم پشت پنجرہ ام و امین دارہ با دخترمون بازے میڪنہ، با هستے نہ! با دخترمون!😒 من هم از پشت پنجرہ تماشاشون میڪنم! چشم هام رو بستم، هانیہ تو ڪہ ضعیف نیستے،هستے؟!😟 احساسات بچگونہ ت ڪہ بر نمے گردہ،بزرگ شدے!😏 چشم هام رو باز ڪردم، موهاے هستے رو بو مے ڪرد و میبوسید، خواستم از ڪنار پنجرہ برم ڪہ سرش رو آورد بالا! نگاہ هامون بهم دوختہ شد،👀👀 برقشون بہ هم برخورد ڪرد، برق خاطرہ! منفجر شدن! .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 1⃣4⃣ ڪلید 🔑رو انداختم داخل قفل و چرخوندم، در رو بستم و از حیاط رد شدم،چادرم رو درآوردم داشتم گرہ روسریم رو باز میڪردم ڪہ دیدم خالہ فاطمہ و مادرم ڪنار هم نشستن، خالہ فاطمہ صحبت مے ڪرد،😒مادرم ساڪت اخم ڪردہ بود!😔😠 با تعجب😳 نگاهشون ڪردم و گفتم: _سلام بر بانوان عزیز! خالہ فاطمہ نگاهے بہ من انداخت و با لبخند 😊بلند شد،رفتم بہ سمتش و باهاش دست دادم، مادرم زل زد بهم،رنگ نگاهش جور خاصے بود،رنگ نگرانے و خشم!😥😠 نتونستم طاقت بیارم پرسیدم: _چیزے شدہ؟ خالہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت: _بشین عزیزم!😊 ڪنجڪاو شدم،روسریم رو انداختم روے شونہ هام! خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت: _هانیہ جون میخوام یہ چیزے بگم لطفا تا آخرش گوش بدہ و قضاوت نڪن!😒 سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. _خانوادہ ے مریم اصرار دارن امین ازدواج ڪنہ! اخم هام رفت😠 توے هم،حدس زدم! ادامہ داد: _مام همینو میخوایم،😒 خدا مریم رو رحمت ڪنہ هنوز باورم نمیشہ دختر بہ اون گلے زیر خاڪہ! آهے ڪشید: _اما امین زندہ س حق زندگے دارہ،چند نفر رو بهش معرفے ڪردیم اما قبول نڪرد میگہ ازدواج نمیڪنم،ڪلے باهاش صحبت ڪردم تا اینڪہ دیشب گفت باید با هانیہ حرف بزنم! دستم رو فشرد: _بہ خدا ڪلے سرزنشش ڪردم حرص خوردم حتے ڪم موندہ بود بزنم تو گوشش!😥 اما بچہ م مظلوم چیزے نگفت صبح گفت مامان مرگہ امین برو از خالہ ناهید اینا اجازہ بگیر با هانیہ حرف بزنم!😒 خواستگارے و این حرفا نہ هیچوقت بہ خودم همچین اجازہ اے نمیدم ولے باید باهاش حرف بزنم! با شرمندگے ادامہ داد:😓 _مرگشو قسم نمیداد بهش فڪرم نمیڪردم چہ برسہ بهتون بگم! پوفے ڪردم و بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت طبقہ دوم میرفتم گفتم: _از پدرم اجازہ میگیرم! مادرم با حرص گفت: _هانیہ!😬 با لبخند برگشتم سمتش: _جانہ هانیہ!😊 چیزے نگفت، خشمگین نگاهم ڪرد،😠بغضم گرفت!😢 حس عجیبے بود بعد از پنج سال! چیزے ڪہ پنج سال پیش میخواستم ممڪن بود اتفاق بیوفتہ! آروم گفتم: _مامان جونم من هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم اما باید بعضے چیزا رو بدونم تا هانیہ پنج سال پیش رو ڪامل خاڪ ڪنم!😊 خالہ فاطمہ با ناراحتے نگاهش رو بہ مبل رو بہ روییش دوخت، پس میدونست! نفسے ڪشیدم و رفتم طبقہ دوم! رسیدم جلوے در🚪 اتاق، دستگیرہ ے در رو گرفتم یادم افتاد خیلے وقتہ اتاق من و شهریار جا بہ جا شدہ! زل زدم بہ دستم، چند لحظہ ایستادم، دستگیرہ رو فشار دادم .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌「‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋 ❲ ’اَیُهَا‌العَزیٖـز‘ بـٰاز پـَروانه‌ےِ دلـ ْ، طالبِ شمعِ رُخِ توستـ ؛ ایـن تبــِ ؏شق مَگـر ، چـُون و چـرا مےخواهـد ؟ ❳ -’العَجَلْ‌نگـٰار‌مَن‘- @Vajebefaramushshode
نگاهت😍 .. گرمـا و روشنیستــ✨ که می بخـشد مرا ♥️ ✋سلام بر پرستوی خونین🕊 دفاع از حریم (س) 🌺 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
. امام خمینی "رحمة الله علیه" : . امر به معروف و نهی از منکر از اموری است که بر همه کس واجب است ؛ همه ما مکلفیم! همانطور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور ، مکلف هستیم دیگران را همین طور دعوت کنیم. . {صحیفه نور ، ج ۱۱، ص۸۴} . @Vajebefaramushshode
. 🔺ترک امر به معروف و نهی از منکر سبب بر سرکارآمدن اشرار ترک احکام مجازات هایی دارد، امر به معروف نیز از این قاعده مستثنی نیست. حضرت امیر(ع) در نامه47 نهج البلاغه نکاتی را بیان میکند که رهبر انقلاب به آن استناد می کند، "باید امر به معروف و نهی از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. 🔺اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‏ ها را بر شما مسلّط می‏کند؛ یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد!!! همان کوفی هایی که امیر المؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهی می‏کرد و در مسجدش خطبه می‏خواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مرور به جایی رسید که حَجّاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسی بود؟ حَجّاج کسی بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را می‏کشت. ۱۳۷۹/۰۹/۲۵بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کسایی هستن تا میای کنی؛ یه جوری خودشون رو قاطی بحث میکنن و با آسمون ریسمون بافتن: که مومن نکن!😐 نکن!😐 هرکسی رو تو قبر خودش میذارن..😐 برو اختلاس گرارو بگیر ...😐 عیسی به دین خود موسی بدین خود..😐 اصلا بتوچه...😐 برو خودتو درست کن و...😐 😂😂😂 خلاصه از هر راهی وارد میشن که گناه طرف رو توجیه کنن، حالا میبینی طرف خودش خودشو قبول داره و پشیمونه ولی کیه اونیکیو راضی کنه😂 اینجور وقتاس تو دلم میگم: زدن بلد نیستی حرف نزدنم بلد نیستی؟ 😄 نشر بدید😍 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖✨💖✨💖✨ ✨💖✨💖✨ 💖✨💖✨ ✨💖✨ 💖✨ ✨ 👌 با درمیان گذاشتن خواسته های پنهان و نیز درونی ترین و عمیق ترین نیازهایتان با همسرتون، کمکش کنید تا شما را خوشحال کند @Vajebefaramushshode
"والدین موفق چه ویژگی‌هایی دارند؟!" 1⃣ شوخ طبع باشید: یکی از بهترین رفتارهایی که شما به عنوان یک پدر و مادر نمونه می‌توانید داشته باشید، شوخ طبعی‌ست. از این رو، تا جایی که می‌توانید فضایی شاد برای فرزندانتان ایجاد کنید. خنده فواید زیادی دارد، به عنوان مثال استرس را از شما دور می‌کند، فضایی ایجاد می‌کند که بتوانید با اعضای خانواده‌تان ارتباط بیشتر و موثرتری برقرار کنید، صمیمیت میان شما را افزایش می‌دهد و... بنابراین سعی کنید حرفهایی بزنید یا کارهایی کنید که بستر شوخ طبعی و خنده برای فرزندانتان فراهم شود. ✍ ادامــــه دارد... @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📚 •← ... 3⃣4⃣ بہ درخت هاے بے برگ رو بہ روم نگاہ ڪردم، 👀 روے بعضے هاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود!🌸 ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم. پارڪ🌳⛲️ خلوت بود،صداے جز قار قار ڪلاغ ها بہ گوش نمے رسید. ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روے نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود. بعداز ڪلے صحبت تونستم پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم!😐 میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم! رسیدم بہ چند قدمیش، متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد. جوابش رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم.😔😔 ساڪت بود،سڪوت رو شڪستم،جدے گفتم: _براے شنیدن حرفاتون اینجام!😐 بہ موهاش دستے ڪشید و گفت: _یڪم برام سختہ!😔 لبم رو بہ دندون گرفتم، از انتظار خستہ بودم! پاهام رو تڪون مے دادم،گرمایے تو بدنم احساس نمے ڪردم، فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب!😥 ڪمے جا بہ جا شد و گفت: _باشہ میگم از اولش!😔✋ جدے زل زدہ بود بہ رو بہ روش! _اولین بارے ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت😕 بود! ضربان قلبم 💓بالا رفت،چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد: _وقتے پسراے ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردے!😔 حس عجیبے بهت داشتم، حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود! با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ اے و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودے!😒 این احساس قوے تر مے شد و با برچسب مثل عاطفہ س خودمو قانع مے ڪردم! پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد: _تا اینڪہ چهاردہ پونزدہ سالت شد دیگہ نمے تونست حس برادرانہ باشہ!😔 توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت! دختر تو دارے نبودے راحت مے شد فهمید! رفتارام دست خودم نبود، بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مے ڪردم!😞😢 اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے!😒 دست هاش رو بہ هم گرہ زد و هشون خیر شد. _دوستت داشتم اما ازت بدم مے اومد، این بدترین دوست داشتن دنیاست!😔 با تعجب😳 نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد: _خیلے ضعیف بودے،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم!😒 مخصوصا بعد از ماجراے اون پسر همسایہ! گفتم امین وسوسہ شدے،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪر میڪنے دوسش دارے! اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخواے بچہ بزرگ ڪنے ڪہ!😣😔 ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ ڪہ بدون ناراحتے گفتم: _مهم نیست!😕 سرش رو تڪون داد: _براے خودم راہ حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردے!😔 صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت: _شب خواستگارے یادتہ؟ سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. _پشیمون شدہ بودم!😒 با تعجب گفتم:😳 _فڪر مے ڪردم جواب رد دادن! لبخند غمگینے زد: _نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود!😞 نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم، زن و مردے از ڪنارمون رد شد بعداز رفتنشون گفت: _چقدر نذر ڪردم جواب رد بدن!😔 پوزخند زدم، 😏پس یڪ نقطہ ے اشتراڪ داشتیم! نفسش رو با شدت داد بیرون: _بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیدا ڪردم!😒 با گفتن اسم مریم صورتش😣 درهم شد. _همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪر نڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم.😥 بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے اومد،جاے یڪے تو قلبم خالیہ.😞 خیلے آروم گفت: _جاے اون دختربچہ! سریع اضافہ ڪرد: _دیگہ حرمت نمے شڪنم تو....😒 مڪث ڪرد و ادامہ داد: _شما لیاقت بیشترے دارے بے انصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے! بلند شدم، خبرے از اون اضطراب اولے و ضربان بالاے قلبم نبود!😊 آروم گرفتم! دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود! _ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد!😕 بہ فعل جمع تاڪید ڪردم. لبخندے از سر آرامش زدم:🙂 _ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید! متعجب😳 شد! _اگہ ازدواج مے ڪردیم اگہ این اتفاق ها نمے افتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مے شدیم!🙂 من همون هانیہ دست و پا چلفتے مے موندم هیچوقت بہ خدا نمے رسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟! ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید! چیزے نگفت،خواستم برم ڪہ گفت: _یڪم امید داشتم.😞 صداے بم مردونہ ش غم داشت! زمزمہ ڪردم: _ما ز یاران چشم یارے داشتیم! دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت: _حلال میڪنے؟ همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم:😇🙂 _حلالہ حلال! با قدم هاے آروم اما محڪم ازش دور شدم. داشتم بہ اگہ ها فڪر مے ڪردم اگہ با امین ازدواج مے ڪردم... سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم:😌😊 بے حڪمت نیست ڪارات،شڪرت!🙏 .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 4⃣4⃣ در رو بستم،چند قدم برداشتم ڪہ در خونہ ے عاطفہ اینا باز شد، امین خواب آلود😴 اومد بیرون. متوجہ من شد سر بہ زیر سلام ڪرد. آروم جوابش رو دادم. انگار خواست چیزے بگہ اما ساڪت از ڪنارم رد شد،خمیازہ اے ڪشیدم و با دست هاے مشت شدہ چشم هام رو مالیدم، قحطے روز بود ڪہ عاطفہ و شهریار عروسے شون👰 رو انداختن دوشنبہ؟! 🚕تاڪسے رسید سر ڪوچہ و بوق زد،با قدم هاے بلند رفتم بہ سمت تاڪسے، دلم میخواست میتونستم برگردم خونہ بپرم تو رختخوابم و بخوابم! بے میل سوار ماشین شدم، رانندہ حرڪت ڪرد،سرم رو چسبوندم بہ شیشہ،امین رو دیدم ڪہ ڪنار ماشینش 🚘ایستادہ بود! * چادرم رو با دست گرفتم و وارد ڪلاس شدم، تو ڪلاس همهمہ بود، بهار خندون گوشہ ے ڪلاس نشستہ بود، همونطور ڪہ مقنعہ م رو مرتب مے ڪردم رفتم بہ سمتش. خواستم سلام بدم ڪہ جاش خمیازہ ڪشیدم،نگاهم ڪرد و گفت: _واقعا احسنت بہ داداشت چہ روزے عروسے گرفت! نشستم ڪنارش،دستم رو زدم زیر چونہ م و چشم هام رو بستم:😬😴 _بهار ساڪت باش ڪہ میخوام بخوابم بهترہ درمورد شهریار و عاطفہ ام حرف نزنے ڪہ دهنم بہ نفرین باز میشہ! _بلے بلے حواسم هست نفریناے شما گیراست! خندہ م گرفت، 😄 چشم هام رو باز ڪردم،خواستم دوبارہ چشم هام رو ببندم ڪہ گفت: _پا نمیشے بریم؟😕 چشم هام رو بستم و گفتم: _ڪجا؟ الان استاد میاد! نوچے ڪرد و گفت: _نہ خیر نیومدہ ڪلاس این ساعت پر! سریع چشم هام رو باز ڪردم،نگاهے بہ ڪلاس ڪہ تقریبا خلوت شدہ بود انداختم.😳 با شڪ بہ بهار زل زدم: _شوخے ڪہ نمیڪنے؟ بلند شد، ڪیفش رو انداخت روے دوشش. جدے رفت بہ سمت در، با خوشحالے بلند شدم و دنبالش رفتم هم زمان هم استاد و هفت نسل قبل و بعدش رو دعا مے ڪردم!😄😇 از ڪلاس خارج شدیم همونطور ڪہ راہ مے رفتیم بهار گفت: _عروسے خوش گذشت؟😉 بہ صورتم اشارہ ڪردم و گفتم: _معلوم نیست؟🙁 با خندہ😀 نگاهم ڪرد و سرش رو تڪون داد. چشم هام رو چندبار روے هم فشار دادم،با جدیت گفتم: _آخ من یہ حالے از این عروس و دوماد بگیرم با اون مسخرہ بازیاشون ما رو تا چهار صبح بیدار نگہ داشتن!😣😬بهار با ڪنجڪاوے گفت: _وا چرا؟ +حالا مجلس عروسے بماند، ساعت دوازدہ رفتیم خونہ عاطفہ اینا تا ساعت دو اونجا بودیم!😐 بهار با تعجب گفت: _دو ساعت؟!😳 .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
◇تلنگرانه این روزها باید دوید لـب مبادا بشینیمـ و نگاه ڪنیمـ إنَ اللهَ لا یُغَیِرُ مْا بِقومِِـ حَتی یُغَیِروانْا بِاَنفُسِهمْـ ... 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
★یقین دارم ⇜اگر گناه🔞وزن داشت! ⇜اگر لباسمان را میکرد! ⇜اگر چین و چروک را؛ زیاد میکرد!!! بیشتر از اینها به خودمان بود... ❣حال آنکه ↵قد روح😇 را خمیده! ↵چهره را سیاه! ↵و چین و چروک به پیراهن مان می‌اندازد😔 ★چقد قشنگ بندگی💖کردی ابراهیم ؛ حواسم پرته🗯 پرت چیزای بیخود و موقتی... منو به خودم بیار😔✋ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا