#نکته
✅ استاد بزرگوار حضرت حجة الاسلام حاج آقای دهقانی
مطرح می کنن؛
📌میگن یک شخصی بوده یک گربه خانگی ای داشته
گاهی وقت ها از قصابی محلشون برای این گربه یه مقدار گوشت های خورده مانده میگرفته به این گربه میداده؛
#منکری رو از قصاب محل مشاهده میکنه 😐
👈 قبل از اینکه بِره به اون قصابه تذکر بده، #قطعِ_طمع و #قطعِ_اُمید میکنه از آنچه که در دست اوست؛
🔻 این گربه رو به یه جای دوری میبَره یا مثلاً به کس دیگه ای می سپاره
🔺وقتی میره به اون قصاب محل #تذکر میده، امر به معروف و نهی از منکر میکنه
♨️قصابه هم بالاخره با یه حالتی در میاد میگه که بله بارک الله شما تذکر میدی ها... بالاخره گذر پوست به دبّاغ خونه می افته دیگه😠
حالا بعد پس فردا میای میگی برای گربه ی ما یه خورده آشغال گوشت و اینا بده...!
⏪ اینم میگه که: نه من اول طمعم رو از تو قطع کردم، اول گربه رو بردم جایی دیگه سپردم، گذاشتم مثلا جای دور و بعد اومدم دارم به تو تذکر میدم😏
💥لذا حواسمون باشه گاهی وقت ها یک #مانعِ امر به معروف و نهی از منکرهامون، این هست که امید داریم به آنچه در دست دیگران است... ❗️
⭕️ نه، ما باید تذکرمون رو بدیم، اُمیدمونم قطع کنیم که به فرض اینکه این آقا دیگه این آشنایی ای که با من داشت
🍂مثلاً می خواست منو معرفی کنه به فلان شخص
🍂یا فلان کار رو انجام بده
🍂 یا فلان وام رو برای من بگیره یا هرچی؛
این دیگه انجام نمیده
👈 قطع طمع کنیم تا #جُرأت و #شهامتمون برای امر به معروف و نهی از منکر بیشتر بشه👌
✍ استاد تقوی
#همه_آمر_باشيم
#آسیب_شناسی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚#رمان_واقعی_مهفومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 8⃣#قسمت_هشتم 💢 در #گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتع
📚#رمان_واقعی_مهفومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣#قسمت_نهم
💢 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و #عایشه ، دعوى جنگ با #على کردبهانه چه بود⁉️ خونخواهى عثمان! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این #بهانه تا کجا مضحک است.
🖤مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. #سعید عاص پرسید:_همراهان تو کیانند؟گفت :
_#طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداالله حکیم و...
سعید عاص گفت : _چه بازى #غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون💔 عثمان آلوده است!
💢 مروان حکم ، #سکوت کرد و از او گذشت.ام سلمه(5) با اتکاء به آنچه از #پیامبر شنیده بود اعلام کرد:_بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد....
#مالک_اشتر نامه نوشت📝 به #عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار.
🖤عایشه پاسخ داد:
_تو هم لابد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى.#امیرمؤمنان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ((ذى قار)) فرود آمد.
و عایشه وقتى این را شنید، نامه نوشت به حفصه(6) که:_#على به ذى قار فرود آمده است ، نه راه پس دارد، نه راه پیش... 🦋
💢 حفصه با دریافت این پیام ، #مطریان و مغنیان را جمع کرد و دستور داد که این مضمون را به #شعر درآورند و با دف و تنبک بنوازند و بخوانند تا مگر على بدین واسطه خفیف و #استهزاء شود. تو خبر را که شنیدى ، احساس کردى که دیگر جاى درنگ نیست....
از خانه بیرون شدى و با #رویى پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدى.
🖤خانه🏡 شلوغ بود....
مغنیان مى نواختند، کودکان کف مىزدند و زنان دم مى گرفتند:ماالخبر ماالخبر
على فى سقرکالفرس الاشقران تقدم عقر
ان و تاءخر نحر.
راه را #شکافتى تا به مقابل حفصه رسیدى که در بالاى مجلس نشسته بود...
وقتى درست مقابل او قرار گرفتى ، #چهره ات را گشودى ، غضبناك نگاهش کردى ، دندانهایت را به هم #ساییدى و گفتى :
💢راست گفت #رسول خدا که(البغض یتورات)، کینه موروثى است.
اى #دخترعمر! که اکنون با دختر ابوبکر #همدست شده اى براى کشتن پدر من . پیش از این نیز با #پدرانتان همدست شده بودید براى کشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از #مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد. با پدرانتان در #قتل پیامبر #ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصى و برادر او بسته اید. شرم کنید.
🖤همین آیه قرآنى📖 براى رسوایى همیشه تان بس نیست ؟
"وان تظاهرا علیه فان االله هو مولیه و جبریل و صالح المؤ منین و الملائکۀ بعد ذلک ظهیر.(7) دوست دارى به برادرت یادآورى کنى که این آتش🔥 #اززمان_پیامبر در زیر خاکستر خفته است.
💢 اینها اگر #جرات مى کردند، پیامبر را از میان برمى داشتند. نتوانستند، سر از #سقیفه در آورند،
#بیست_و_پنج_سال خورشید را به بند کشیدند و در شهر #کوران ، پادشاهى کردندو بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از #نهروان(8) درآوردند،
به لباس 👕ابوموسى اشعرى درآمدند و دست آخر، شمشیر🗡 را به دست #ابن_ملجم دادند.
و کدام آخر؟معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مکارتر بود. نیش معاویه بود که #زهر را به جان برادرمان حسن ریخت.
🖤دوست دارى فریاد بزنى :
برادرم ! تو که اینها را مى دانى چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم مى کنى ؟اما فریاد نمى زنى ،.
#ادامه_دارد.......
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode