📚 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🌥 #آفتاب_در_حجاب
1⃣ #قسمت_اول
🏴پرتو اول🏴
💢پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى #پیامبر دویدى... بغض، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود وگلویت خشک شده بود.... دست و پاى کوچکت مى لرزید
و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه، به ارتعاشى وامى داشت.
🖤خودت را در آغوش پیامبر انداختى و با تمام وجود #ضجه زدى. پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: چه شده دخترم؟
💢تو فقط گریه مى کردى... پیامبر دستش را لابه لاى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و بوسید و گفت: حرف بزن زینبم! عزیزدلم! حرف بزن!
🖤تو همچنان گریه مى کردى. پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد، بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت: یک کلام بگو چه شده دخترکم! روشناى چشمم! گرماى دلم!
💢هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد. پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید: حرف بزن میوه دلم! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن!
🖤قدرى آرام گرفتى، چشمهاى اشک آلودت را به پیامبر دوختى، لب برچیدى وگفتى: خواب دیدم ! خواب پریشان دیدم. دیدم که #طوفان به پا شده است. طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است. طوفانى که مرا و همه چیز را به اینسو و آنسو پرت مى کند. طوفانى که خانه ها را از جا مى کند و کوهها را متلاشى مى کند، طوفانى که چشم به بنیان هستى دارد.
💢ناگهان در آن وانفسا چشم من به #درختى_کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخه اى محکم آویختم. باد آن شاخه را شکست. به شاخه اى دیگر متوسل شدم. آن شاخه هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد.
🖤من ماندم و دو شاخه به هم متصل. دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم. آن دو شاخه نیز با فاصله اى کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم
💢کلام تو به اینجا که رسید #بغض پیامبر ترکید. حالا او گریه مى کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش مى کردى. بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که پیامبر، سؤال #نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت: آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت #مادرت فاطمه مى بندى
🖤و پس از مادر، دل به #پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا #مصیبت و غربت، تنها مى گذارند.
💢اکنون که صداى گامهاى دشمن، زمین را میلرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان، خراش مى اندازد، اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند، اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام حسین تو نزدیکتر مى شود ..
🖤یک لحظه #خواب_کودکى_ات را دوره مى کنى و احساس مى کنى که لحظه موعود نزدیک است و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است ...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی 🌥 #آفتاب_در_حجاب 1⃣ #قسمت_اول 🏴پرتو اول🏴 💢پریشان و آشفته از خواب پریدى
📚 #رمان_واقعی_مهفومی_بصیرتی
⛅️ #افتاب_در_حجاب
2⃣ #قسمت_دوم
💢وطوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است. از جا کنده مى شوى، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه #حسین مى رسانى. حسین🚩 در آرامشى بى نظیر پیش روى خیمه نشسته است.
🖤نه، انگار خوابیده است. شمشیر را بر زمین #عمود کرده، دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده، پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است. نه فریاد و هلهله دشمن؛ که آه سنگین تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند.
💢 پیش از اینکه برادر به سُنت همیشه خویش، پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى، دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى: مى شنوى برادر⁉️ این صداى هلهله دشمن است که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود. فرمانده #مکّارشان فریاد مى زند: اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید
🖤 #حسین بازوان تو را به مهر در میان دستهایشان مى فشارد و با آرامشى به وسعت یک اقیانوس، نگاه در نگاه تو مى دوزد و زیر لب آنچنان که تو بشنوى زمزمه مى کند: پیش پاى تو پیامبر آمده بود اینجا، به خواب من. و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است. همان که تو الان #خوابش را مرور مى کردى و فرمود که به نزد ما مى آیى. به همین #زودى
💢 و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى و حضور بیرحم #طوفان را احساس مى کنى که زیر پایت خالى مى شود و اولین
شکافها بر تنها شاخه دست آویز تو رخ مى نماید و بى اختیار فریاد مى کشى:
واى بر من😭 حسین، دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد، سرت را به سینه اش مى فشارد و در گوشت زمزمه مى کند:
🖤واى بر تو نیست خواهرم❌ واى بر دشمنان توست. تو غریق دریاى رحمتى. #صبور باش عزیز دلم♥️ چه آرامشى دارد سینه #برادر، چه فتوحى مى بخشد، چه اطمینانى جارى مى کند. انگار در آیینه سینه اش مى بینى که از ازل خدا براى تو #تنهایى را رقم زده است تا تماما به او تعلق پیدا کنى
💢 تا دست از همه بشویى، تا یکه شناس او بشوى. همه تکیه گاههاى تو باید فرو بریزد، همه پیوندهاى تو باید بریده شود، همه دست آویزهاى تو باید بشکند، همه تعلقات تو باید گشوده شود.
🖤تا فقط به او #تکیه کنى، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنى و این دل بى نظیرت را فقط جایگاه او کنى. تا عهدى را که با همه کودکى ات بسته اى، با همه بزرگى ات پایش بایستى:
پدر گفت: بگو یک!
💢و تو تازه زبان باز کرده بودى و پدر به تو اعداد را مى آموخت. کودکانه و شیرین گفتى: یک! و پدر گفت: بگو #نگفتى! پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم. #نگفتى! و درپى سومین بار، چشمهاى معصومت را به پدر دوختى و گفتى:
🖤بابا! زبانى که به یک گشوده شد، چگونه مى تواند با دو #دمسازى کند؟
و حالا بناست توبمانى و همان #یک! همان یک جاودانه و #ماندگار. بایست بر سر حرفت "زینب" که این هنوز اول عشق 💖است
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 0⃣2⃣#قسمت_بیستم 💢پس چیزى بگو.... چرا مقابل #من بر سکوى
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
1⃣2⃣#قسمت_بیست_ویکم
💢برو آرام #جانم! برو قرار دلم!💓
من از هم اکنون باید به #تسلاى حسین برخیزم ! #غم برادرى چون تو، پشت حسین را مى شکند.جانم فداى این #دوبرادر!عجب سکوتى بر عرصه کربلا سایه افکنده است! چه #طوفان دیگرى در راه است که آرامشى اینچینین را به مقدمه مى #طلبد؟ سکون میان دو زلزله ! آرامش میان دو طوفان!
یک سو #جنازه است
🖤 و#خاکهاى_خون_آلود
و سوى دیگر تا چشم کار مى کند #اسب و #سوار و سپر و خود و #زره و #شمشیر. 🗡و اینهمه براى #یک_تن؛☝️
امام که هنوز چشم به #هدایتشان دارد.
قامت بلندش را مى بینى که پشت به خیمه🏕 ها و رو به دشمن ایستاده است ، دو دستش را به قبضه شمشیر تکیه زده وشمشیر را #عمود قامت خمیده اش کرده است و با #آخرین رمقهایش مهربانانه 🌸فریاد مى زند:
💢هل من ذاب یذب عن حرم رسول االله...آیا کسى هست که از #حریم رسول خدا دفاع کند⁉️ آیا هیچ خداپرستى هست که به خاطر او فریاد مرا بشنود و به امید رحمتش به یارى ما برخیزد؟ ✨آیا کسى هست...و تو گوشهایت را تیز مى کنى... و #نگاهت را از سر این سپاه عظیم عبور مى دهى و...
مى بینى که #هیچکس نیست ،
🖤سکوت محض است و وادى #مردگان . حتى آنان که پیش از این هلهله مى کردند، بر سپرهاى خویش مى کوبیدند، شمشیرها را به هم مى #ساییدند، عمودها را به هم مى زدند
و علمها را در هوا مى گرداندند
و در اینهمه ، رعب و وحشت شما را طلب مى کردند، همه آرام گرفته اند،...
چشم به برادرت دوخته اند، زبان به کام چسبانده اند و گویى حتى #نفس نمى کشند،...
💢مرده اند.
اما ناگهان در عرصه نینوا #احساس جنب و جوش مى کنى، احساس مى کنى که این سکون و سکوت سنگین را جنبش و فریادهاى محو، به هم مى زند.
هر چه دقیق تر به سپاه دشمن خیره مى شوى ، کمتر نشانى از تلاطم و حرف و حرکت مى یابى ، اما این طنین این تلاطم را هم نمى #توانى منکر شوى .
بى اختیار چشم مى گردانى و نگاهت را مرور مى دهى... و ناگهان با صحنه اى مواجه مى شوى که چهار ستون بدنت را مى لرزاند... و قلبت را مى فشرد.
صدا از #قتلگاه_شهیدان است...
🖤بدنهاى پاره پاره ،
جنازه هاى چاك چاك ، بدنهاى بى سر،سرهاى از بدن جدا افتاده ،
دستهاى بریده ، #پاهاى قطع شده ،
همه به تکاپو و تقلا افتاده اند تا فریاد استمداد امام را پاسخ بگویند.
انگار این قیامت است که پیش از زمان خویش فرا رسیده است....
انگار ارواح این #شهیدان ، نرفته باز آمده اند، بدنهاى تکه تکه خویش را به التماس از جا مى کنند تا براى یارى امام راهیشان کنند... حتى چشمها در میان کاسه سر به تکاپو افتاده اند... تا از حدقه بیرون بیایند و به یارى امام برخیزد.
💢دستها بى تابى مى کنند
بدنها بى قرارى . و #پاها تلاش مى کنند... که بدنهاى چاك چاك را بر دوش بگیرند و بایستانند.... مبهوت از این منظره #هول_انگیز، نگاهت را به سوى امام بر مى گردانى و مى بینى که امام با دست آنان را به #آرامش فرا مى خواند و بر ایشان #دعا مى کند.گویى به #ارواحشان مى فهماند که نیازى به یاورى نیست .
🖤مقصود، #تکاندن این #دلهاى_مرده است ، مقصود، #هدایت این جانهاى #ظلمانى است.هنوز از بهت این حادثه در نیامده اى که صداى نفس نفسى از پشت سر توجهت را بر نمى انگیزد...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode