واجب فراموش شده 🇵🇸
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣1⃣#قسمت_هفدهم 💢 قصه غریبى است این #ماجراى #عطش....و
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣1⃣#قسمت_هجدهم
💢 زندگى بدون ابوالفضل ، میان #تهى است و آسمان🌫 و زمین ،...
بى قمر بنى هاشم ، #تاریک و #ظلمانى است. نه ، نه ، عباس نباید از تشنگى بچه ها باخبر شود.... این تنها #رازعالم_هستى است که باید از او مخفى شود.... اما مگر او با گفتن و شنیدن ، خبردار مى شود؟!
دل 💗او #آینه_آفرینش است....
و آینه ، تصویر خویش را انتخاب نمى کند.
🖤مگر همین دیشب🌙 نبود که تو براى سرکشى به خیمه 🏕هاى خودى از خیمه خودت در آمدى و از دور عباس را، استوار و #باصلابت در کار محافظت از خیمه ها دیدى؟!مگر نه وقتى تو از دلت گذشت که چه علمدار خوبى دارد برادرم !از میان #زمزمه هاى او با خودش شنیدى که :چه مولاى خوبى دارم من.
💢 مگر نه وقتى تو از دلت 💞گذشت که چه برادر خوبى دارد برادرم !
#شنیدى که :من نه برادر، که خدمتگزار حسینم وزندگى ام در بندگى #حسین معنا مى شود.آرى ، دل عباس به آسمان آبى و بى ابر مى ماند...پرواز 🦋هیچ پرنده خیالى در نظرگاه دلش مخفى نمى ماند.چگونه مى توان #رازى به این #عظمت را از عباس مخفى کرد؟!
همیشه خدا انگار نبض عباس با عطش حسین مى زده است.
🖤انگار پیش از آنکه #لب و #دهان حسین ، تشنگى را احساس کند، #قلب عباس ، از آن خبر مى داده است..
اکنون که روز تشنگى است ، چگونه ممکن است او از عطش حسین و بچه هاى جبهه حسین بى خبر بماند؟!
بى خبر نمى ماند. بى خبر نمانده است .
همین خبر است که او را از صبح🌤 مثل مرغ سرکنده کرده است . همین خبر است که او را میان خیمه و میدان ، هاجروار به سعى و هروله واداشته است.
#او_معدن_و_سرچشمه_ادب_است...
او کسى نیست که با سماجت از امام چیزى طلب کند.
💢 او کسى است که به احتمال پاسخ
منفى ، از اصل مطلب مى گذرد.
اما این خواهش ، این مطلب ، این تقاضا، خواسته اى #متفاوت بوده است.
این خود او بوده است که در میان دو سوى دلش ، در تعارض مانده بوده است . با خود عجب کلنجار سختى داشته است . عباس ؛ میان دو خواسته ، میان دو عشق ، 🌷میان دو ایثار.
هرم عطش بچه ها، او را از کنار خیمه کنده است و به محضر امام کشانده است تا از او #رخصت بگیرد و براى #آوردن_آب ، دل به دریاى دشمن بزند.
🖤اما به آنجا که رسیده است و #تنهایى امام را در مقابل این #سپاه_عظیم دیده است ، #طاقت نیاورده است و تقاضاى خویش را فرو خورده و بازگشته است.
بار دیگر وقتى کودکان را دیده است که پیراهنهاى خود را بالا زده اند و شکم به رطوبت جاى مشک پیشین سپرده اند،
تا هرم تشنگى را فرو بنشانند،...
بار دیگر وقتى...
💢 هر بار از خیمه ⛺️به قصد طرح تقاضاى خویش با امام گریخته است...
و به آنجا که رسیده است ، #فلسفه_حیات خویش را به یاد آورده است... و به #بهانه_زیستن خویش نگریسته است و در آینه هستى خویش نگاه کرده است و دیده است که همه عمرش را براى همین امروز زندگى کرده است ؛ #براى_دفاع_ازحسین پا به این جهان گذاشته است...
🖤و براى #علمدارى او رنج این هبوط را پذیرا گشته است . او لحظه هاى همه عمر خویش را تا رسیدن امروز شمرده است... و امروز چگونه مى تواند #لحظاتى را بى حسین سپرى کند، #حتى به قصد آوردن آب💧 ، براى بچه هاى حسین.
اما در این سعى آخر..
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
♡بسم رب الشهید♡
.
🍃کتاب دلدادگی را ورق میزنم به سیصد و شصت و پنج روز پیش میروم چشمانم خط به خط کتاب را میکاود و با هر کلمه بغض میکنم:
آسمان گرگ و میش است، ابرها از هم سبقت گرفته اند و باران منتظر است تا پیک آسمانیان را به دستمان برساند.
.
🍃 دلواپس به قاب عکس روی دیوار چشم دوخته ام. این چند وقت اخیر آرامش چهره اش اضطراب را میهمان دلم کرده بود. موهای سپیدش خستگی و دوندگی این سالها را به رخ میکشید. چشمانش خوابی عمیق را طلب میکرد و همین من را میترساند که نکند...
.
🍃شایعات امانم را بریده بود کانال های خبر را بالا و پایین میکردم تا اینکه نگاهم میخ یک خبر شد: #فرمانده حشدالشعبی عراق ابومهدیالمهندس در این حمله موشکی به #شهادت رسید. خبر های بالاتر را میخوانم انفجاری در فرودگاه #بغداد! نفسم در سینه حبس میشود آسمان میغرد و من بغض میکنم.
.
🍃خبر ها میگفتند عمو ق.ا.س.م و پدر هردو در یک ماشین به شهادت رسیدند اما امان از دلم که باورش نمیشد به همین زودی پدر را در خوابی عمیق کنار رفیقش میبیند...
اما....نه!
.
🍃آسمان میبارد صدایی میگوید تن ارباً اربا پدر و عمو را کنار هم میبینی، #روضه_گودال پیش چشمانم جان میگیرد #علمداری که علمش افتاده. پدری کنار پسر زانو زده و دنیای بعد از پسرش را لعنت میکند...
.
🍃آتش انفجار را تصور میکنم جرقه ای در ذهنم کوچه را یادم میآورد یاسی که بین در و دیوار در آتش میسوزد، مگر نمیدانستند که یاس تاب در و دیوار ندارد؟
آه میکشم...تقویم، #فاطمیه را نشان چشمانم میدهد و ارادت پدر یادم میآید...
.
🍃من نیز همراه آسمان میبارم و روضه خوان #حضرت_مادر میشوم دلم آرام میگیرد .ندایی از عمق وجودم آهسته میگوید: #شهادتت_مبارک بابا جون!
🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهید_ابومهدی_المهندس
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
☘چه بگویم برای تویی که نیستی و نبودی؟
برای تویی که می توانستی باشی اما خودت خواستی تا مثل سایه باشی، هم باشی و هم نباشی!
🍀چقدر وصف تو سخت است.
هرکلمه ای که میگویم لحظه ای بعد #پشیمان میشوم.
تو نه تنها بودی بلکه هستی!
تو مثل سایه هم نبودی چرا که عالمی زیر سایه ات بود و هست، نشان به آن نشان که #علمداری زیر سایه ات پرورش یافت که علم توی دستانش سایه به هستی انداخته است!
🍀درمانده ام که در وصف تو چه بگویم.
فقط و فقط میتوانم چیزی بگویم که در فهمش کاملا درمانده ام.
🍀تو آن بزرگترینی هستی که بزرگیت را از کوچکی در مقابل #محبوبه خدا سلام الله علیها یافتی!
🍀تو آن سایه بخش ترینی هستی که این خصلت را از ماندن زیر سایه #امیر_مومنان سلام الله علیه به دست آوردی!
🍀تو آن هست ترینی هستی که از نیست ترین های درگاه هستی مطلق جل و اعلا بودی و هستی که ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.
🍀تو #خادم مولا، کنیز فرزندان #فاطمه بودی و مادرِ پدرِفضل شدی تاهمه دخیل بر #فضل تو باشیم و تو ولی نعمت ما.
تو را نمیدانم چه بگویم؟
🍀حیف که نمیپسندیدی در حضور فرزندان فاطمه سلام الله علیها، فاطمه خطابت کنیم، پس در کمال استیصال از وصف تو می گویم:
ام البنین #ام_البنین است! همین!
🍀سلام و درود خدای عزیزش بر #روح و جسم طاهرش.
🖤به مناسبت سالروز وفات #بانوی_ادب ام البنین سلام الله علیها
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode