eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
118 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 3⃣#قسمت_سوم 💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در
❣﷽❣ 📚 💥 4⃣ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. 💢اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. 💢بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. 💢وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. 💢عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. 💢به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. 💢احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. 💢زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. 💢چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. 💢حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. 💢هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. 💢 عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚#رمان_واقعی_مهفومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣#قسمت_سوم 🏴پرتودوم🏴 💢 بایست بر سر #حرفت زینب! که این
📚 ⛅️ 4⃣ 💢... اوست که ، و دوباره مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. و که از من بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، باید ورزید، باید داشت... 🖤تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:برادرم! تنها زیستنم! تو بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. 🦋گرماى# نفسهاى تو جاى مهر را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. 💢 تو بودى براى من و حضور تو از جنس پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه🏘 مان مى گشت.وقتى که رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،👈این من است که مى رود، این زهراى من است ، این من است ، این مجتباى من است. این من است که مى رود.... 🖤با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو منى ، تو تنها نشانه همه گذشتگانى و تنها همه بازماندگان...🌱 💢 حسین اگر بگذارد، تو با او تمامى ندارد....سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ را جرعه جرعه در کامت مى ریزد:خواهرم ! روشنى 💥چشمم ! گرمى دلم 💓! مبادا بى تابى کنى ! 🖤مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى از توست . در کلاس تو درس مى خواند، در محضر تو تلمذ مى کند، در دستهاى تو پرورش مى یابد و دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را مى دهند. 💢راضى باش به خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود. در این شب 🌟غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى🌙 که آبستن حادثه آفرینش است ، 🍂 🖤در این دشت آکنده از و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها 📿مى تواند چاره ساز باشد. پس بایست !... قامت به نماز برافراز و ماتم و را در زیر سجاده ات 🌸، مدفون کن . 💢نماز، از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . نماز، از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . تنها نماز مى تواند این دل❤️ افسرده و جگر دندان خورده باشد. انگار نیز به این دست یافته اند.... 🖤خیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى و آواى 📖به گوش مى رسد. 🚩سپاه دشمن👹 غرق در است ، صداى ، صداى هاى مستانه ، صداى ساز و دهلهاى💕 رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد. 💢 کاش به خود مى آمدند؛... کاش از این فتنه# مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون 💔عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند.🥀 🖤اگر کشتن حسین است..، با این سپاه هم حادثه محقق مى شود.... مگر سپاه برادرت چقدر است ⁉️ چرا انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم ؟ چرا بى جهت نامشان را در زمره اسلام ثبت مى کنند؟ 💢 نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان 🌷خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم🔥 کم شود غنیمت است. 🖤این چه است که دامن دلشان را گرفته است؟ این چه است که سرمایه عقلشان را به غارت برده است ؟ چرا را بسته اند؟ چرا را گرفته اند؟ انگار مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. ....🥀🌱 ..... 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 3⃣ #قسمت_سوم 📍با خستگے بہ عاطفہ نگاہ ڪردم 👀 از صورتش معلوم بود او
❣﷽❣ 📚 •← ... 4⃣ ♦️همونطور ڪہ تو حیاط راہ میرفتم درس میخوندم، سنگ ڪوچیڪے بہ صورتم خورد😐 آخ ڪوتاهے گفتم و دوبارہ مشغول درس خوندن شدم. دوبارہ سنگ بہ بازوم خورد!😕 با حرص 😬 این ور اون ور رو نگاہ ڪردم، عاطفہ با خندہ 😄از پشت دیوار سرشو آورد بالا و گفت: _خاڪ تو هِد خرخونت! 😁 +آزار دارے؟ 😕 💎لبخند دندون نمایے زد. _اوهوم،وقتے من درس نمیخونم تو هم نباید بخونے😜 ڪار همیشگیش بود وقتے تو حیاط درس میخوندم میرفت رو نردبون و از پشت دیوار اذیت میڪرد. درس ها بہ قدرے سنگین بود ڪہ حوصلہ شوخے با عاطفہ نداشتم. رفتم سمت خونہ ڪہ دوبارہ سنگ سمتم پرت ڪرد خورد بہ سرم! 🙁 _هوے هوے ڪجا؟! ♦️برگشتم سمتش و محڪم ڪتابو پرت ڪردم📖سریع سرش رو دزدید. صداے آخ مردے اومد، با چشماے گرد شدہ😳 نگاهش ڪردم! _عاطفہ ڪے بود؟😟😳 عاطفہ با لحن گریہ دار گفت: +داداشمو ڪشتے قاتل😩 💎رفتم ڪنار دیوار و رو تخت ایستادم، تو حیاطشون سرڪ ڪشیدم دیدم امین نشستہ رو زمین سرشو گرفتہ ڪتاب هم ڪنارش افتادہ! زیر لب خاڪ بر سرمے گفتم😬عاطفہ طلبڪارانہ گفت: _بیچارہ داداش من دوساعتہ میگہ عاطفہ، هانیہ رو اذیت نڪن....😕 ♦️امین نذاشت ادامہ بدہ و با عصبانیت گفت: _من ڪے گفتم هانیہ؟! 😠 نگاہ ڪوتاهے بهم انداخت و آروم گفت: _من گفتم خانم هدایتے! لبم رو بہ دندون گرفتم، گندت بزنن هانیہ، هرچے فحش بلد بودم نثار عاطفہ ڪردم با خجالت گفتم: _چیزے شد؟ بہ نشونہ منفے سرش رو تڪون داد و بلند شد، تند تند گفتم: _بہ خدا نمیدونستم شما اینجایید، میخواستم عاطفہ رو بزنم، آقاامین ببخشید😔 💎با گفتن اسمش سرخ شدم، ڪتابمو📙 گرفت سمتم و گفت: _این براے درس خوندنہ نہ وسیلہ رزمے! بیشتر خجالت ڪشیدم،سرم رو انداختم پایین دیگہ روم نمیشد هیچوقت جلوش آفتابے بشم، خیلے عصبے بود مگہ از قصد ڪردم؟! عاطفہ ڪہ حالم رو دید خواست چیزے بگہ ڪہ دستش رو فشار دادم ساڪت شد😐 زیر لب گفتم: _بازم عذر میخوام دیگہ....😔 ♦️ادامہ ندادم و وارد خونہ شدم، از تو فریزر چندبستہ یخ برداشتم، دوبارہ رفتم رو تخت و بدون اینڪہ حیاطشون رو نگاہ ڪنم گفتم: _عاطفہ،بیا این یخ ها رو بگیر! صداے امین اومد: _عاطفہ داخلہ، صداش ڪنم؟ با دلخورے گفتم: _نہ خیر!😒 یخ ها رو گذاشتم رو دیوار. _اینا رو بذارید رو سرتون! با لحن آرومے گفت: +خانمِ ہ...هانیہ خانم؟! 💎با گفتن اسمم گر گرفتم، احساس ڪردم دارم میسوزم با عجلہ وارد خونہ شدم، از پشت پنجرہ دیدم ڪہ یخ ها رو برداشت و بہ حیاط نگاہ ڪرد! .... @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
#موسیقی_قسمت_چهارم
بسم الحبیب 🍁نقاب نغمه سلام؛سلام،سلاااام به به چه خبره!😳 شب و روزهای عید هست و ساز و آواز و عشق و حال😜 یادتونه قسمت قبل چی گفتیم!؟؟؟؟؟؟ یادت نیس؟ اوه اوه فکر کنم قبل عید مغز عزیز رو هم تکوندی همه چی یادت رفته! قسمت قبل گفتیم که : 🔱غنا رو تعریف کردیم و گفتیم حرامه و ضرر داره 🔱و قرار بود که امروز بریم سراغ ضرر هاش!!!!! ✅اما قبلش چطوره درمورد حوزه ی تاثیر گذاری موسیقی بدونیم👇👇👇👇 درباره حوزه تاثیرگذاری موسیقی و این که اصالتاً مخاطب آن کدام یک از این دو (جسم و روان) هست باید گفت: «مخاطب حقیقی این هنر، مغز و روان انسان‌ها است، نه حس بینایی و نه حس شنوایی؛ زیرا این دو حس چیزی جز واسطه انتقال اصوات فیزیکی به مغز و روان انسان‌ها نیست. تیزگوش‌ترین انسان‌ها که دریافت درونی از معنای موسیقی ندارند، هیچ درکی درباره آن نمی‌توانند داشته باشند، حتی تفسیر و چگونگی برداشت انسان‌هایی که در یک جامعه و در پوشش یک فرهنگ و یک محیط و سرگذشت زندگی می‌کنند گوناگون می‌باشد، اگرچه همه آنان از حس شنوایی مساوی برخوردار بوده باشند. ⛔️یعنی در اصل اینکه دست و کمر وپا یه تکونی میخوره ریشه ش لرزش دل و مغزه 😂😂😂 ولی بالاخره اثرات موسیقی دوگونه است: ۱ـ اثرات معنوی ۲ـ اثرات جسمی. خب حالا که فهمیدیم موسیقی هم روی جسم و هم روح شاد عزیز تاثیر گذاره ‼️بریم سراغ ضرر ها👇👇👇 ❎از بزرگ‌ترین آثاری که برای موسیقی ذکر شده است دور شدن از یاد وذکرخداست.  قرآن در سوره لقمان یکی از عوامل گمراهی و ضلالت را «لهو الحدیث» دانسته است. «ومِن النّاسِ مَن یشتری لَهو الحدیثِ لیُضلَّ عن سبیلِ الله ؛ لهو یعنی غفلت، یعنی دورشدن از ذکر خدا، دورشدن از معنویت، دورشدن از واقعیت‌های زندگی، دورشدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بی‌بند و باری.»  در روایات اسلامی از «لهو الحدیث» نیز به «غنا» تفسیر شده است. ❎ شنیدن غنا و موسیقی آن چنان اراده انسان را سست و غریزه جنسی شخص را تحریک می‌کند که شخص را از یاد خدا و قیامت باز می‌دارد لذا از عوامل گمراهی به حساب می‌آید. عجب😱😱😱 ⚜همراه ما باشید تا ضرر های بعدی🙂🤚 ادامه دارد.... @Vajebefaramushshode
36.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 با حضور باموضـوع : 🍃شرایـط وجـوب امـر به معـروف و نهـی از منڪــر(۲)🍃 🔺بعضی چون احکام امــر به معــروف رو از روۍ رسالہ نخوندن، فڪر میڪنند ڪه بلـدن❗️ به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
🔻پاسخ به سوالایی که باعث میشه جوونا و نوجوونا به #اربعینِ عراق سفر نکنند! اگه اربعین بیام عراق پاسپ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻پاسخ به سوالایی که باعث میشه جوونا و نوجوونا به عراق سفر نکنند! عراقیا ۸ سال با ما جنگیدن چطوری مهربونیشون رو باور کنم؟ خانواده اجازه نمیدن بیام اربعین! چقدر پول برای این سفر باید داشته باشم؟ بیام کربلا که چه فایده؟ اونم تو این شلوغی! اینجا ببینید و جواب سوالاتتون رو بگیرید. به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 #از_یاد_رفته_۱ 🔰 #قسمت_سوم 🟣 چه کسی گفته باید از من تقلید کنند؟!
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 📚 🔰 یه کم خرج داشت ✍ نزدیک میدان تجریش توی ماشین نشسته بودم و منتظر بودم دوستم بیاد سر قرار، داشتم زیر لب با خودم شعر می‌خوندم و تو حال و هوای خودم بودم که یکی زد به شیشه و منم که غرق خیالات خودم بودم، یه دفعه از جا پریدم! شیشه رو کشیدم پایین، یه خانم میانسال بود با حجاب نامناسب که از من خواست بهش کمک کنم... اول اکراه داشتم. اما یه چیزی به ذهنم زد، سریع دست کردم تو جیبم و یه پنج هزار تومنی درآوردم و بهش دادم. اونم که احتمالا خیلی انتظارش رو نداشت، خیلی خوشحال شد و کلی تشکر کرد، تا خواست بره بهش گفتم: خانوم می‌تونم یه خواهشی ازتون بکنم؟! گفت: خواهش می کنم، بفرمایید! گفتم: لطفا حجابتون رو هم درست کنید! اول یه کم مکث کرد... دوباره حرفم رو تکرار کردم، البته با لحن خیلی مهربون! اونم که متوجه شده بود گفت: چشم! چشم! و روسریش رو درست کرد و باز تشکر کرد و رفت... به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
140267.mp3
2.39M
🟢 برنامه 🔸 با حضور با محوریت 🎙پخش از شبکه رادیویی خراسان رضوی 🔺پاسخ به 👇🏻 مگه نهی از منکر فقط مربوط به حجابه؟ شما فقط به بی حجابی گیر می‌دید؟!..😠______________________________ اگر میخوای جواب شبهاتتو پیدا کنی؛ سریع بزن رو آیدی و بپر تو کانال🏃🏻‍♂ 🆔 @Vajebefaramushshode نیای ضرر کردیا...!؟🤕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔵 تولید ویژه برنامه‌ی ریسمان ۲، در "۳۰قسمت" توسط واحد رسانه و فضای مجازی (حمراه)، قرارگاه فرهنگی اجتماعی ۱۹دی استان ❇️ با موضوع : پاسخ به مهم امر به معروف و نهی از منکر (شبهه تعریفِ معروف و منکر) 🔹این قسمت: شبهه‌ی مرحله‌ی دعوت به خیر😊 ✴️ با تدریس : (پژوهشگر و مدیر اندیشکده تخصّصی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر) به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
140267.mp3
2.39M
🟢 برنامه 🔸 با حضور با محوریت 🎙پخش از شبکه رادیویی خراسان رضوی 🔺 پاسخ به 👇🏻 مگه نهی از منکر فقط مربوط به حجابه؟ شما فقط به بی حجابی گیر می‌دید؟!..😠 اگر میخوای جواب شبهاتتو پیدا کنی؛ سریع بزن رو آیدی و بپر تو کانال 🏃🏻‍♂ 🆔 @Vajebefaramushshode نیای ضرر کردیا...!؟ 🤕 به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺پخش از رسانه ملی(برای اولین بار) 🤩پـــــــــاســـخ به تـــمـــامی شـــبـــهات در مورد 🚔 و ✨💕 🎙 🧐 آیا ظاهر افراد بر باطنشون تاثیر داره⁉️ یا میتونه دلش پاک باشه اما ... 🤔اگر کسی در خلوت خودش، گناه کنه، شیطان خوشحال میشه یا ناراحت میشه⁉️ 🎞این قسمت رو با کیفیت اصلی ببینید👀 به ما بپیوندید👇 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode