eitaa logo
وارستگان 56
267 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
937 ویدیو
54 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید درصورت تمایل تبادل انجام میشود @Alignb @Malek53
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 ما اول فکر کردیم در سال ۱۳۶۷ آزاد می‌شویم و به کشور برمی‌گردیم. وقتی قطعنامه پذیرفته شد، تلویزیون عراق این خبر را اعلام کرد. آن شب عراقی‌ها تا صبح با تیراندازی کردن جشن گرفتند. ما در غم و غصه بودیم و نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده که امام خمینی قطعنامه را پذیرفته است. ما از هیچ چیزی اطلاع نداشتیم. همه گفتند جنگ تمام شده و آزاد می‌شویم. از فردایش رفتار زندانبان‌های عراقی با ما خیلی خوب شد. تا اینکه زمان گذشت و دیدیم خبری از آزادی نیست. یکی از سخت‌ترین دوران‌های اسارت، زمان پس از قبول قطعنامه بود که دو سال طول کشید. مثلاً تیم فوتبال ایران و عراق در کویت با هم بازی کردند، ولی ما همچنان در عراق اسیر بودیم. دیگر با خودمان گفتیم قرار به آزادی اسرا نیست. تا اینکه عراق به کویت حمله کرد و به طور ناگهانی تلویزیون عراق اعلام کرد صدام می‌خواهد یک اطلاعیه تاریخی بخواند. صدام یکمرتبه اعلام کرد یکطرفه اسرا را آزاد خواهم کرد. راوی : 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegaran56
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁عصريكي از روزها پيرمردي وارد كاباره شد . قد كوتاه ، كت و شلوار شیک قهوه اي ، صورت تراشيده ، كروات و كلاه نشان ميداد كه آدم با شخصيتي است . به محض ورود سراغ ميز ما آمد و گفت : آقا ؟! هم بلند شد و گفت : بفرمائيد ! پيرمرد نگاهي به قد و بالاي كرد و گفت : ماشــاءاالله عجب قد و هيكلي . 🍁بعد جلوتر آمد و ادامه داد : ببين دوست عزيز ، من هر شــب توي قمار خونه هاي اين شــهر برنامه دارم . بيشــتر مواقع هم برنده ميشــم . به شما هم خيلي احتياج دارم . بعد مكثي كرد و ادامه داد : با بيشتر افراد دربــار و كله گنده ها هم برنامه دارم . من يه آدم قوي ميخوام كه دنبالم باشــه . پول خوبي هم ميدم . 🍁 كمي فكر كرد و گفت : من به اين پولها احتياج ندارم . برو بيرون ! پيرمرد قمار باز كه توقع اين حرف رو نداشــت با تعجب گفت : من حاضرم نصــف پولي كه در بيارم به تو بدم . روي حرفم فكر كن ! اما داد زد و گفت : برو گمشو بيرون ، ديگه هم اين طرفا نيا ! براي من جالب بود که چرا با پول قمار بازي مشکل داشت ، اما با پول مشروب فروشي نه !! ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 دی ماه سال 68 دو سه تا نقل و انتقال داشتیم. نهایت 50 نفر از ما را از موصل 2 بردند موصل 1. اکثر دوستان هم بودند. از عملیات های اوایل جنگ. مرداد سال 69 بحث مذاکرات بود. نماینگان دیپلماسی در رفت و آمد بودند. یک روز ما با دکتر جواد فریمانی در کنار اردوگاه نشسته بودیم. او کل اسارت را در بیمارستان برای بچه ها خدمت می کرد. داشتیم با هم صحبت سیاسی می کردیم. یکی از بچه ها گفت ساعت 11 قرار است رادیو پیام مهمی بدهد حتما بروید داخل آسایشگاه. احتمال می دادیم مذاکرات نتیجه داده است. رفتیم داخل آسایشکاه. رادیو پیام را به عربی گفت و مضمونش این بود که اسرا آزاد می شوند. نهایت فهمیدیم اوضاع از چه قرار است. روز چهارشنبه 25 مرداد 1369 این خبر به گوش ما رسید. روز پنجشنبه ما دومین گروهی بودیم که سمت مرزهایمان روانه شدیم. 💠ماراه شهدا را ادامه میدهیم👇👇 @varasteghan