eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.3هزار دنبال‌کننده
206 عکس
50 ویدیو
17 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ 💠 (قسمت ۶) 🔸 شما وقتی می‌خواهید به زمانه بیندیشید به چه می‌اندیشید؟ 🔹 موضوعِ‌اندیشه، خصلتی دارد و آن‌این‌که پرسش‌برانگیز است و صرفا این نیست که ما نمی‌دانیم. 🔸 شاید خیلی از چیزها باشند که نمی‌دانیم. بعضی‌چیزها برای ما مسئله نمی‌شوند و پرسش‌برانگیز نیستند. 🔹 من نمی‌دانم پشتِ‌این‌دیوار چه خبر است و برایم هم اصلا پرسش‌برانگیز نیست. باید دید چه چیزی پرسش‌برانگیز است. 🔸 آن، مساله‌ اندیشیدن است... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۷) 🔸 اگر زمانه، موضوعِ‌اندیشه باشد، باید پرسش‌برانگیز باشد. 🔹 پرسش، نسبتی با ما دارد و متعلق به من است. من را وقف و اسیر خودش می‌کند و فراخوان و دعوتی به سویِ‌خودش دارد، اما چرا؟ 🔸 این دعوتش نه علاقه‌مندیِ‌من به یک‌شیئ‌خاص است، بلکه مثل یک‌ موجودِمرموزی که خوابیده و از لابه‌لای هر رخدادی دارد خودش را به من نشان می‌دهد، این‌طور جلوه می‌کند... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۸) 🔸 اگر متفکر ما دکتر رضا داوری اردکانی باشد، به چه مساله‌ای می‌اندیشد؟ 🔹 یک‌کلمه هست که شما در آثارِ دکتر داوری بیش از هرکلمهِ‌دیگری، طنینش را می‌توانید بشنوید و آن «زمانه» است. 🔸 اگر مسائلی را هم پیش می‌کشد، آن‌مسائل را هم مظاهر زمانه می‌داند. 🔹 می‌گوید فوتبال مظهر زمانه ماست. شما می‌توانید به فوتبال نگاه کنید و زمانه‌تان را بشناسید... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 💠 یادداشتی به بهانه آخرین روز تدریس ▪️ (قسمت ۱) 👆🏻 عکس بالا مربوط است به آخرین روز تدریس عقائد.
‌ ‌ 🔺 باتوجه به آغاز سال تحصیلی جدید حوزه‌ها، به نظرم آمد به فضلای حاضر در کانال که بعضا از اساتید حوزه هستند پیشنهاد کنم این یادداشت را مطالعه کنند: ✍🏻 یادداشتی به بهانه آخرین روز تدریس ‌ ‌ ممنون می‌شوم پس از مطالعه نظر خود را به بنده منتقل کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ 💠 (قسمت ۹) 🔸 ارسطو می‌گوید: فلسفه، علم به موجودِبالفعل است یا این بالفعل را اگر بخواهیم دوباره بخوانیم، می‌گوییم فلسفه علم به موجود در کار است. 🔹 موجود بماهوموجود که در فلسفه موضوع اندیشه است، این موجود و آن موجود نیست و کلی است ولی در کار است، یعنی در این شیءِخاص نیست که من بکاوم و بگویم این مثلا لیوان است. 🔸 به چه نحوی در کار است؟ نمی‌دانیم... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۰) 🔸 بیداریِ‌اندیشه آن‌لحظه‌ای رخ می‌دهد که من ملتفت می‌شوم چیزی در کار است و همواره و همه‌جا در کار است. 🔹 من با امورِ متکثر و پراکنده سر و کار ندارم. با امرِ واحدی سر و کار دارم اما آن امرِ واحد را نمی‌شناسم و دستم به آن نمی‌رسد. 🔸 غایب است و اصلا انگار از طریق غیاب دارد خودش را به من می‌شناساند، می‌گوید ببین که نیستم. 🔹 این یک بیداری است که دکتر داوری در کتاب «فلسفه چیست؟» آن را رفتن از فطرتِ‌اول به فطرتِ‌ثانی می‌گوید. 🔸 فطرتِ‌اول فطرتی آموخته و انس‌گرفته با اتفاقاتِ‌پراکنده است. فطرتِ‌ثانی، بیداری است... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۱) 🔸 اینکه ما کشف کرده‌باشیم که موجودِبالفعل، زمانه است، برایِ‌ما در کجایِ‌تاریخ‌مان رقم خورده‌؟ 🔹 این‌اواخر، هرچه از آقایِ‌دکترداوری می‌پرسند چه بخوانیم، می‌گوید بروید اشعارِ فارسی بخوانید. 🔸 شما اگر برگردید به شعرِفارسی، می‌بینید که ما پیوسته به آنچه در کار است به اسمِ‌زمانه می‌اندیشیم 🔹 مثلا خیام بخوانید یا فردوسی، حافظ یا سعدی؛ همین که فقط بخواهیم ابیات را شاهد بیاوریم، تمامی ندارد. 🔸 ما ایرانیان با مسئلهِ‌زمانه یعنی آنچه در زمان رخ‌می‌دهد روبه‌رو بوده‌ایم. زمانه در شاهنامه کجا خودش را نشان می‌دهد؟... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۲) 🔸 ما چه‌چیزی را می‌توانیم تغییردهیم؟ ما ایرانیان هرچه سنتِ‌اندیشه داریم، به بودنی و آنچه رخ می‌دهد اندیشیده‌ایم، یعنی آن را موضوعِ‌اندیشه دانسته‌ایم و با این اندیشه صاحبِ‌تاریخ شده‌ایم. 🔹 کارِ اندیشه معلوم‌کردنِ‌ چیزهایی که نمی‌دانیم نیست، خطرِآن‌ها و معنایِ‌آن‌ها است. ما نمی‌دانیم در قعرِدریا چه‌چیزهایی زندگی می‌کنند، اما احتمالا نهنگی است که سربرمی‌آورد و ما را می‌بلعد، یعنی همان قضایِ‌حتمی، نهنگی که هیچ‌وقت شکار نمی‌شود‌ بلکه شکارچی است. ما به کامِ‌او می‌افتیم. 🔸 «نهنگی هم برآرد سر خورد آن آبِ‌دریا را / چنان دریایِ‌بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون / چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم...»؛ 🔹 من نمی‌دانم، یعنی من تاب‌ می‌آورم ندانستن را، من اندیشمندم و آنجا چیزی چون زمانه آشکار می‌شود و من صاحبِ‌تاریخ می‌شوم. 🔸 اتفاقا همین‌جا نقطهِ‌جوشش و یافتن است و من "آن" یا وقتی پیدا می‌کنم. خبرِبد خبرِخوب است. بی‌تاریخی‌ای که ما در تاریخ معاصر داریم، این خبرِبد، همان خبرِخوب است و همان چیزی است که تو می‌توانی با تاب‌آوردنش صاحبِ‌امروز و اکنون باشی و صاحبِ‌تاریخ باشی... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۳) 🔸 دکتر داوری می‌گوید ما در تاریخِ‌ معاصرمان نیندیشیدیم، بیاییم بیندیشیم، یعنی تاب بیاوریم. 🔹 این تاب‌آوردن، چشم باز نگه‌داشتن و اندیشیدن، این خودِ تاریخ‌داشتن است. 🔸 ما با مواریثِ‌تاریخی‌مان، به چشمِ‌اندیشه روبه‌رو نمی‌شویم. ما هنوز این‌بلا را داریم سپری می‌کنیم که فکر می‌کنیم شعر، حرف قشنگ است، هر کسی شعری برای ما می‌خواند، می‌گوییم قشنگ بود... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۴) 🔸 حرفِ‌ دکتر داوری این است که ما از طریقِ‌ تحملِ‌ اخبارِ بدِ تاریخی، چنانکه در میراثِ‌تاریخی‌مان کرده‌ایم، می‌توانیم صاحبِ‌امروزی باشیم. 🔹 هایدگر به این‌که آلمان بخشی از مغرب‌زمین است، توجه ویژه دارد. او شعری از فریدریش‌هولدرلین می‌آورد و می‌گوید هرجا که خطر هست، مایه‌نجات یا نجات‌دهنده نیز همان‌جا در کار است. 🔸 هایدگر می‌گوید ما مغرب‌زمین هستیم، چون می‌توانیم غروب را تماشا کنیم. غروب، فرصتِ‌تماشاست. 🔹 در لحظه‌ِغروب که خورشید با مایل‌ترین‌زاویه به ما می‌تابد، تازه تو می‌توانی این‌سطح را ببینی، آنجا که خورشید، چشمِ‌تو را نمی‌زند هرچیزی می‌تواند خودش را به زیباترین‌ شکلِ‌ ممکن، در دیدنی‌ترین چهره، به تو نشان دهد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌