فردید حقیقت #فقه را #هرمنوتیک #حضور و معرفت قلبی و باطنی میدانست، یعنی همان چیزی که «زندآگاهی» می نامید، و معتقد بود که فقه کنونی ما این #زندآگاهی را از کف داده است.
او، برخلاف بسیاری، #عرفان_نظری #ابن_عربی را نقطه نهایی تفکر و #عرفان اسلامی تلقی نمی کرد و مواجهه نقادانه ای با آن داشت. از نظر فردید، تفکر ابن عربی جهت گیری کاملا #نوافلاطونی و لذا، تأثیرپذیری از #تفکر_متافیزیکی داشته است. در نقد #باطنیه و #اسماعیلیه می گوید: «برای اسماعیلیه و باطنیه [عقل] همان عقل کمابیش منسوخ دورة یونانی [است]».
فردید:
بزرگترین انحطاط #غرب این است که در قرن ۱۹ دل انسان و فتوای باطن انسان را تابع احکام علمی قرار میدهد. بشر "#حضوری" دارد و "#حصولی" .
#علم_حضوری حسابش جداست.
مادری که خود را فدای فرزندش میکند لازم نیست که #علم_حصولی داشته باشد .
او با علم حضوری و با ذوق "#حضور" است که "بهجت" پیدا میکند. "علم بوالفضول" قرن نوزده به اینطرف، همه چیز را میخواهد تابع #علم قرار دهد.
جوانی از آمریکا برگشته بود میگفت من میروم در لابراتوارم برای شما فرمول عشق را پیدا میکنم . این در دوره انحطاط و بیماری غرب است.