eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
177 عکس
45 ویدیو
16 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ #عرفان #تفکر #فلسفه #هنر #انقلاب_اسلامی ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است)
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ 💠 (قسمت ۶) 🔸 شما وقتی می‌خواهید به زمانه بیندیشید به چه می‌اندیشید؟ 🔹 موضوعِ‌اندیشه، خصلتی دارد و آن‌این‌که پرسش‌برانگیز است و صرفا این نیست که ما نمی‌دانیم. 🔸 شاید خیلی از چیزها باشند که نمی‌دانیم. بعضی‌چیزها برای ما مسئله نمی‌شوند و پرسش‌برانگیز نیستند. 🔹 من نمی‌دانم پشتِ‌این‌دیوار چه خبر است و برایم هم اصلا پرسش‌برانگیز نیست. باید دید چه چیزی پرسش‌برانگیز است. 🔸 آن، مساله‌ اندیشیدن است... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۷) 🔸 اگر زمانه، موضوعِ‌اندیشه باشد، باید پرسش‌برانگیز باشد. 🔹 پرسش، نسبتی با ما دارد و متعلق به من است. من را وقف و اسیر خودش می‌کند و فراخوان و دعوتی به سویِ‌خودش دارد، اما چرا؟ 🔸 این دعوتش نه علاقه‌مندیِ‌من به یک‌شیئ‌خاص است، بلکه مثل یک‌ موجودِمرموزی که خوابیده و از لابه‌لای هر رخدادی دارد خودش را به من نشان می‌دهد، این‌طور جلوه می‌کند... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۸) 🔸 اگر متفکر ما دکتر رضا داوری اردکانی باشد، به چه مساله‌ای می‌اندیشد؟ 🔹 یک‌کلمه هست که شما در آثارِ دکتر داوری بیش از هرکلمهِ‌دیگری، طنینش را می‌توانید بشنوید و آن «زمانه» است. 🔸 اگر مسائلی را هم پیش می‌کشد، آن‌مسائل را هم مظاهر زمانه می‌داند. 🔹 می‌گوید فوتبال مظهر زمانه ماست. شما می‌توانید به فوتبال نگاه کنید و زمانه‌تان را بشناسید... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 💠 یادداشتی به بهانه آخرین روز تدریس ▪️ (قسمت ۱) 👆🏻 عکس بالا مربوط است به آخرین روز تدریس عقائد.
‌ ‌ 🔺 باتوجه به آغاز سال تحصیلی جدید حوزه‌ها، به نظرم آمد به فضلای حاضر در کانال که بعضا از اساتید حوزه هستند پیشنهاد کنم این یادداشت را مطالعه کنند: ✍🏻 یادداشتی به بهانه آخرین روز تدریس ‌ ‌ ممنون می‌شوم پس از مطالعه نظر خود را به بنده منتقل کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ 💠 (قسمت ۹) 🔸 ارسطو می‌گوید: فلسفه، علم به موجودِبالفعل است یا این بالفعل را اگر بخواهیم دوباره بخوانیم، می‌گوییم فلسفه علم به موجود در کار است. 🔹 موجود بماهوموجود که در فلسفه موضوع اندیشه است، این موجود و آن موجود نیست و کلی است ولی در کار است، یعنی در این شیءِخاص نیست که من بکاوم و بگویم این مثلا لیوان است. 🔸 به چه نحوی در کار است؟ نمی‌دانیم... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۰) 🔸 بیداریِ‌اندیشه آن‌لحظه‌ای رخ می‌دهد که من ملتفت می‌شوم چیزی در کار است و همواره و همه‌جا در کار است. 🔹 من با امورِ متکثر و پراکنده سر و کار ندارم. با امرِ واحدی سر و کار دارم اما آن امرِ واحد را نمی‌شناسم و دستم به آن نمی‌رسد. 🔸 غایب است و اصلا انگار از طریق غیاب دارد خودش را به من می‌شناساند، می‌گوید ببین که نیستم. 🔹 این یک بیداری است که دکتر داوری در کتاب «فلسفه چیست؟» آن را رفتن از فطرتِ‌اول به فطرتِ‌ثانی می‌گوید. 🔸 فطرتِ‌اول فطرتی آموخته و انس‌گرفته با اتفاقاتِ‌پراکنده است. فطرتِ‌ثانی، بیداری است... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۱) 🔸 اینکه ما کشف کرده‌باشیم که موجودِبالفعل، زمانه است، برایِ‌ما در کجایِ‌تاریخ‌مان رقم خورده‌؟ 🔹 این‌اواخر، هرچه از آقایِ‌دکترداوری می‌پرسند چه بخوانیم، می‌گوید بروید اشعارِ فارسی بخوانید. 🔸 شما اگر برگردید به شعرِفارسی، می‌بینید که ما پیوسته به آنچه در کار است به اسمِ‌زمانه می‌اندیشیم 🔹 مثلا خیام بخوانید یا فردوسی، حافظ یا سعدی؛ همین که فقط بخواهیم ابیات را شاهد بیاوریم، تمامی ندارد. 🔸 ما ایرانیان با مسئلهِ‌زمانه یعنی آنچه در زمان رخ‌می‌دهد روبه‌رو بوده‌ایم. زمانه در شاهنامه کجا خودش را نشان می‌دهد؟... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۲) 🔸 ما چه‌چیزی را می‌توانیم تغییردهیم؟ ما ایرانیان هرچه سنتِ‌اندیشه داریم، به بودنی و آنچه رخ می‌دهد اندیشیده‌ایم، یعنی آن را موضوعِ‌اندیشه دانسته‌ایم و با این اندیشه صاحبِ‌تاریخ شده‌ایم. 🔹 کارِ اندیشه معلوم‌کردنِ‌ چیزهایی که نمی‌دانیم نیست، خطرِآن‌ها و معنایِ‌آن‌ها است. ما نمی‌دانیم در قعرِدریا چه‌چیزهایی زندگی می‌کنند، اما احتمالا نهنگی است که سربرمی‌آورد و ما را می‌بلعد، یعنی همان قضایِ‌حتمی، نهنگی که هیچ‌وقت شکار نمی‌شود‌ بلکه شکارچی است. ما به کامِ‌او می‌افتیم. 🔸 «نهنگی هم برآرد سر خورد آن آبِ‌دریا را / چنان دریایِ‌بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون / چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم...»؛ 🔹 من نمی‌دانم، یعنی من تاب‌ می‌آورم ندانستن را، من اندیشمندم و آنجا چیزی چون زمانه آشکار می‌شود و من صاحبِ‌تاریخ می‌شوم. 🔸 اتفاقا همین‌جا نقطهِ‌جوشش و یافتن است و من "آن" یا وقتی پیدا می‌کنم. خبرِبد خبرِخوب است. بی‌تاریخی‌ای که ما در تاریخ معاصر داریم، این خبرِبد، همان خبرِخوب است و همان چیزی است که تو می‌توانی با تاب‌آوردنش صاحبِ‌امروز و اکنون باشی و صاحبِ‌تاریخ باشی... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۳) 🔸 دکتر داوری می‌گوید ما در تاریخِ‌ معاصرمان نیندیشیدیم، بیاییم بیندیشیم، یعنی تاب بیاوریم. 🔹 این تاب‌آوردن، چشم باز نگه‌داشتن و اندیشیدن، این خودِ تاریخ‌داشتن است. 🔸 ما با مواریثِ‌تاریخی‌مان، به چشمِ‌اندیشه روبه‌رو نمی‌شویم. ما هنوز این‌بلا را داریم سپری می‌کنیم که فکر می‌کنیم شعر، حرف قشنگ است، هر کسی شعری برای ما می‌خواند، می‌گوییم قشنگ بود... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۴) 🔸 حرفِ‌ دکتر داوری این است که ما از طریقِ‌ تحملِ‌ اخبارِ بدِ تاریخی، چنانکه در میراثِ‌تاریخی‌مان کرده‌ایم، می‌توانیم صاحبِ‌امروزی باشیم. 🔹 هایدگر به این‌که آلمان بخشی از مغرب‌زمین است، توجه ویژه دارد. او شعری از فریدریش‌هولدرلین می‌آورد و می‌گوید هرجا که خطر هست، مایه‌نجات یا نجات‌دهنده نیز همان‌جا در کار است. 🔸 هایدگر می‌گوید ما مغرب‌زمین هستیم، چون می‌توانیم غروب را تماشا کنیم. غروب، فرصتِ‌تماشاست. 🔹 در لحظه‌ِغروب که خورشید با مایل‌ترین‌زاویه به ما می‌تابد، تازه تو می‌توانی این‌سطح را ببینی، آنجا که خورشید، چشمِ‌تو را نمی‌زند هرچیزی می‌تواند خودش را به زیباترین‌ شکلِ‌ ممکن، در دیدنی‌ترین چهره، به تو نشان دهد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۵) 🔸 زمانه، موضوعِ‌ همیشگیِ‌ اندیشهِ‌ما بوده. دکتر داوری این‌ موضوعِ‌ همیشگیِ‌ اندیشهِ‌ما را در تاریخِ‌معاصرمان دوباره می‌پرسد. 🔹 می‌پرسد در آن و امروزِ ما، چه‌چیزی دارد قاطعانه رخ‌می‌دهد که رنگِ‌ نابودیِ‌ما را هم دارد، که ما در برابرِ او بایستیم و خودمان را به‌جا آوریم؟ اگر من بتوانم آن‌را تاب بیاورم و مشاهده‌کنم، بختِ‌ایرانیان باز می‌شود و می‌توانیم دوباره بگوییم: "امروز" 🔸 خیام توانسته‌ بود بگوید "امروز". حافظ هم توانسته، ما هم آیا در تاریخِ‌معاصرمان می‌توانیم بگوییم امروز و تاریخی داشته باشیم؟... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۶) 🔸 اندیشیدن‌ به‌ زمانه یعنی آیا ما می‌توانیم تاریخی داشته‌باشیم؟ ما در دوره معاصرمان به‌ویژه در دوره‌ِروشنفکری _که دکتر داوری درگیرِ تاریخِ‌روشنفکری است_ حس‌کردیم که تاریخ و آنی نداریم؛ دچارِ بی‌وقتی هستیم؛ تاریخ، تاریخِ‌دیگران است؛ ما داریم تاریخِ‌دیگران را زندگی‌می‌کنیم. 🔹 اما این را تاب‌نیاوردیم و از این‌تاریخی که رنگ و بویِ‌نابودیِ‌ما را داشته و در همه تاریخ‌مان از آن استقبال‌می‌کردیم و به یک‌امروزی می‌رسیدیم روی‌برگرداندیم. 🔸 حافظ گفته «گرچه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم/ که نهانش نظری با منِ‌دلسوخته بود» یعنی این‌نظر، چیزی برایِ‌من است، چیزی مالِ‌من است. من از تاریخ دستِ‌رد می‌بینم، اما می‌ایستم... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۷) 🔸 ما می‌توانیم این‌ویرانی‌ای که در تاریخ تجربه می‌کنیم را تاب‌ بیاوریم. این‌ ویرانی همیشه بوده، خبرِ بد همیشه در تاریخ بوده و مال ایرانیان هم فقط نیست، در تراژدی‌های یونان هم همیشه خبرِ بد هست. 🔹 تاریخ، تاریخ شنیدنِ‌ خبرِ بد است، اما ما انسان‌ها شنونده خبرِ بد هستیم و تاب می‌آوریم، این خبر، خوب است. ما با تاب‌آوردنِ‌ خبرِ بد، "آن" و "روز"ی پیدا می‌کنیم... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۸) 🔸 من افسرده و دلگیر که می‌شوم، شعرِخیام می‌خوانم. خیام، خبرِبد می‌دهد اما خیلی مسرت‌بخش است، چون در دلِ‌ شنیدنِ‌ این‌ خبرِ بد، "لحظه"، "اکنون" و چیزی دارم، که امکانِ‌عرفی هم نیست و همهِ‌من است، یعنی "زندگی" را آشکار می‌کند. 🔹 زندگی، امکان است. مرگ هم خبرِ بد است، اما از امکانِ‌من که زندگی است رونمایی می‌کند. ما می‌خواهیم این را بشنویم. 🔸 دکتر داوری هم می‌خواهد این را بشنود، یعنی آن خبرِ مرگ را تاب بیاورد و به گوشِ‌ما هم بیاورد. این لحنِ‌تلخ و زننده و کنایه‌آمیز را به کار ببندد و با خودش و همهِ‌ما بگوید تاب بیاوریم. 🔹 از تاب‌ آوردنِ‌ این برایِ‌ما امروزی گشوده‌ خواهد‌ شد... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 (قسمت ۱۹) 🔹 بزرگداشت دکتر داوری و قدردانی از او به فهم اندیشه اوست. فهم اندیشه او درگیرشدن و محاجه‌کردن با اوست و اندیشیدن به آنچه او اندیشیده است. 🔸 شاید به قولِ‌ویتگنشتاین، تنها کسی بتواند اندیشه‌هایِ‌ یک متفکر (مثل دکتر داوری) را بفهمد که پیش از این به‌آن اندیشیده‌ باشد. 🔹 دکتر داوری به آن‌چه خودش را در لباسِ‌زمانه آشکارمی‌کند و به خبرِ بد می‌اندیشد. 🔸 فقط این‌هم نیست که خبر بدهد به‌شما و تمام، بلکه با این‌خبر دوست می‌شود و انس می‌گیرد و جابه‌جا بن‌بستِ‌ تاریخیِ‌ما را در فرهنگ و سیاست و علم برای‌ِما باز می‌کند و به ما نشان‌می‌دهد 🔹 و می‌گوید اگر ما بتوانیم این‌را تاب‌بیاوریم و مانند سیاستمدارِ کودک‌مزاج از آن فرار نکنیم یا نگوییم سریع راه‌حل را به من بده، راه برایِ‌ما باز و شروع‌ می‌شود. /تمام/ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 ما اگر راهیانِ راه آینده‌ایم باید بیش از آن‌كه عزمِ‌رفتن كنیم بدانیم كجا ایستاده‌ایم و با چه حال و هوایی می‌خواهیم وارد آینده‌ی‌خود شویم... ✍🏻 استاد طاهرزاده 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
آن ایمانی که در آن بی‌ایمانی‌ات را نبینی، ایمان نیست... @varastegi_ir
مرگ به تعبیر هایدگر یعنی انسان خود را افتاده در عدم ببیند... بشر جدید، اصل را بر بودن خود می‌داند که مرگ، عارض‌ می‌شود و بودنِ‌ما را می‌گیرد. اما آیا می‌شود موجودی را فرض کرد که بودنش در نبودنش است؟... @varastegi_ir
‌ ‌ ✍🏻 آیت‌الله مصباح یزدی (ره): 🔸گروهی از روی خامی و یا شاید خودخواهی، فکر می‌کنند که با خواندن همین کتب فلسفه رایج (اسفار و شفا) به هر سوالی که مطرح شود می‌توان پاسخ داد و دیگر نیازی به تحقیقات بیشتر نیست. خیر، چنین نیست؛ مستشکلان نیز بشرند و از عقل برخوردارند. 🔹 به فرض اینکه ۹۹٪ از آنچه در کتاب های فلسفی غرب نوشته شده باطل باشد ولی دست کم، یک درصد از آن مطالب صحیح است. به دلیل وجود همان‌ها ارزش دارد که انسان آن کتاب‌ها را مطالعه کند. 📚 مباحثی درباره حوزه، ص۱۰۴ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌
‌ ‌ 🔸 پاسخ به پرسش «فلسفه چیست؟» را در پاسخ‌هایی که در طی تاریخ در تعریف فلسفه بیان‌شده است نمی‌توان یافت، 🔹 بلکه باید در خلال هم‌زبانی با آن‌چه در طریق فرادهش تاریخی به‌عنوان وجود موجود به ما داده‌شده است، به آن برسیم. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 📗 رساله فلسفه چیست؟ ✍🏻 مارتین هایدگر (ترجمه دکتر داوری اردکانی) 🔖 صفحه ۲۱۴ ‌ ‌
‌ ‌ فرديد وصيتنامۀ شهدا را می‌خواند و می‌گفت اين متن‌ها همانند متون مقدس است. @varastegi_ir ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 از مسائل اصلی اندیشه‌ دکتر داوری، تقدم تفکر بر سیاست و برنامه‌ریزی است. اما آنچه قرب به ساحت او را دشوار می‌کند پاسخ این پرسش است که ماهیت تفکر نزد او چیست؟ 🔹 تا حدی که بعضی او را متهم به کلی‌گویی و ابهام کرده‌اند و حتی خودش هم به خوانده‌نشدن یا سوءفهم نسبت به آثارش اقرار کرده است. 🔸 یک علت این دشواری، افق بلند اندیشه اوست که در دسترس همگان نیست. اما بزرگان باید بتوانند به زبان قوم هم سخن بگویند و همین‌جاست که زبان او با اراده ویژه‌اش از کلمات و سبک جمله‌بندی او، دشوار‌تر می‌شود. 🔹 یکی از راه‌‌های حل‌ این دشواری زبانی، استفاده از زبان علوم شناخته شده است که شارحان معتبری در تاریخ اندیشه داشته‌اند. مثلاً وقتی از تفکر سخن می‌گوید می‌تواند از متون دینی و عرفانی مدد بگیرد تا تفاوت تفکر با عقلانیت به معنای مشهور را تبیین کند. 🔸 از امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغة منقول است که: اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لاَ يَنْفَعُ اَلْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ اَلْمَطْبُوعُ (حکمت۳۳۸). 🔹 دکتر داوری در شرح این کلام شعر مولوی را می‌آورد که: عقل دو عقل است اول مکسبی/ که در آموزی به مکتب چون صبی/ عقل دیگر بخشش یزدان بود/چشمه آن در میان جان بود. 🔸 داوری تقسیم‌بندی عقل و نقل را با تقسیم موجود در این روایت و شعر تطبيق می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که علم آموزشی را به یک اعتبار می‌توان علم نقلی دانست (اکنون و آینده ما، ص۲۱۲). 🔹 آیه وَ اَلَّذِينَ إِذٰا ذُكِّرُوا بِآيٰاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهٰا صُمًّا وَ عُمْيٰاناً (فرقان٧٣) هم نشان می‌دهد تذکیر لزوما به تذکر نمی‌انجامد و اهل ذکر شدن گوش شنوا و چشم بینا لازم دارد. 🔸 البته او با وجود اهمیت این‌تفکیک علم، می‌نویسد این گمان که علم منقول رقیب یا مانعی در برابر علم معقول و تجربی است وجهی ندارد (همان، ص۲۱۴) و در ادامه می‌افزاید: مولای متقیان در پاسخ به پرسش کمیل‌بن زیاد که پرسیده است حقیقت چیست پاسخ‌هایی داده است که عقل‌ها را به حیرت می‌اندازد و به اعجاب وامی‌دارد. 🔹 در کلام مولای متقیان عقل و نقل یکی شده است (ص۲۱۶). فکر می‌کنم اتحاد عقل و نقل در نظر او همان اتکا و ابتنای سیاست و برنامه‌ریزی بر تفکر است. آیه، روایت و شعر یادشده ما را از عقلانیت مشهور به ساحتی فراتر می‌برد که مشهورات و عالم ظاهر از آن ساحت مدد می‌گیرند. 🔸 گرچه صرفا با خوانش این متون همچنان درگیر منقولات و علم مسموع و اکتسابی هستیم اما حداقل شفافیت بیشتر و نقطه اتکایی محکم فراهم شده و در نتيجه نفی اتهام کلی‌گویی و ابهام از ساحت اندیشه استاد آسان می‌شود. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 رضا کریمی ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 مطلق‌سازیِ یک افق باعث می‌شود اولاً: ما را نسبت به فراوانیِ افق راستین واقعیت و رازآمیز، فراموشکار می‌کند. 🔹 ثانیاً: نسبت به معنای جهان‌مان به عنوان امری بخشیده‌شده به ما به وسیله‌ی «آن» فراموشکار می‌سازد. 🔸 از این رو متافیزیک مانع دست‌یابی به ژرفنای هستی و رازِ خودپوشانندگی هستی می‌شود و بخشش‌اش به ما را مسدود می‌کند. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 📗 هایدگر واپسین ✍🏻 جولیان یانگ ‌ ‌