eitaa logo
تفکر و تمدن شبکه‌ای| استاد واسطی
2.9هزار دنبال‌کننده
202 عکس
75 ویدیو
118 فایل
تفکر و تمدن توحیدی ادمین: @Haghighat6
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش اول. ▫️ فرضیه بحث این است که عرفان شیعی فقاهتی دست‌یابی به شهود قلبی خدا از مجرای قلب معصوم با التزام به دستورات شرع در تمام سطوح است. بحث در چهار محورِ عرضه می‌شود: ۱- تعریف عرفان شیعی فقاهتی ۲- انگیزه به‌کاربردن عنوان «عرفان شیعی فقاهتی» ۳- هسته اصلی ۴- تمایزها با عرفان‌های دیگر. 1⃣ تعریف عرفان شیعی فقاهتی: تعریف عرفان به معنای عام عبارت است از: «العرفان هو شهود الرّب بالقلب»، که قید «شهود» بیانگر جنس این حوزۀ معرفتی است که از جنس علم حضوری است؛ و قید «رب» بیانگر متعلَّق این شهود است که مقصود از «رب» اشاره به ظهورات ذات بی‌نهایت الهی است؛ و قید «بالقلب» بیانگر مرتبۀ این شهود است که از جنس عواطف نیست بلکه از جنس حسّ اصل الوجود و الظهور است، لذا در تعریف عام عرفان می‌توان چنین تعبیر کرد: «عرفان، آگاهی حضوری به وجود بینهایت خداوند است.» که در عرفان نظری تلاش می‌شود تا مبانی علمی، مسائل، نظریه‌ها و استدلال‌ها نسبت به چیستی، چرایی، امکان و چگونگیِ کلی تحقق این امر، بررسی شود و در عرفان عملی، تلاش می شود تا چگونگی عملیاتیِ تحقق این امر ارائه شود. ▫️ بر اساس این تعریف، تعریف عرفان شیعی فقاهتی چنین خواهد شد: «عرفان شیعی فقاهتی، تلاش علمی و عملی برای دست‌یابی به آگاهی حضوری به وجود بی‌نهایت خداوند است که مبانی، مسائل، نظریه ها، روش و ملاک اعتبارسنجی شهودها در آن، از منابع معارف شیعه اثنی عشری اخذ شده باشد (با تمرکز بر تفاسیر شیعی و فقه الحدیث شیعی)، و روش فهم منابع و ادلۀ آن براساس روش اجتهاد فقهی جواهری است که قلمرو این روش، همه استنباطات مربوط به احکام جوارحی و جوانحی، واجبات و محرمات، مستحبات و مکروهات، مناط‌ها و ملاک‌ها، فلسفه و اسرار احکام ، و همچنین روش استظهار موجّه از «توصیف های ادلۀ نقلی» نسبت به هستی را در بر می گیرد. 2⃣ انگیزه طرح موضوع: انگیزه طرح این عنوان، شفاف‌سازیِ فضای عرفانی‌ای است که با عنوانِ «مکتب نجف» مشهور شده است که در سدۀ اخیر با شخصیت‌های برجستۀ آن شکوفا گردیده است مانند: مرحوم آیت‌الله حاج سید علی شوشتری، آیت‌الله حاج ملاحسینقلی همدانی، آیت‌الله حاج سید احمد کربلایی، آیت‌الله حاج سید علی قاضی، آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت‌الله حاج سید محمد حسین طباطبایی، آیت‌الله حاج شیخ جواد انصاری همدانی، حاج سید هاشم حداد، آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی. 3⃣ هسته اصلی عرفان شیعی فقاهتی: ▫️ بر اساس تعریف عرفان شیعی فقاهتی، هسته اصلیِ این عرفان، در حیطه نظری، «دست‌یابی به فهم قرآنی و روایی از «رؤیت قلبیِ وجود بی‌نهایت خداوند» و عمل طبق آن است»؛ یعنی تلاش معرفتی بر اساس روش اجتهاد جواهری در استظهار از ادلۀ موجّه در اصول فقه، به هدف کشف معنای «رؤیت قلب» و چگونگی تعلَّق آن به خداوند؛ که در این خصوص، مدعای عرفان شیعی فقاهتی چنین است که بر اساس معارف شیعی اثنی عشری: ۱- معنای رؤیت و لقاء خداوند در کتاب و سنت، «حس حضور وجود بی‌نهایت الهی» است. ۲- دست‌یابی به این حس حضور بی‌نهایت، ممکن است و مطلوب بالذات است و بلکه مقصد و مقصود دستگاه خلقت و نبوت و امامت است. ۳- این رؤیت و لقاء، جز از طریق قلب امام حیّ معصوم علیه‌السلام ممکن نیست. ۴- برای دست‌یابی به این رؤیت، طریقی جز التزام عملی به تمام احکام فقهی و اخلاقی شریعت بر اساس قرائت شیعه اثنی عشری نیست. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش دوم. 4⃣ تمایز عرفان شیعی فقاهتی با دیگر عناوین عرفانی: ▫️ برای شفاف‌سازی وجه تمایز این عرفان با دیدگاه‌های دیگری که به نام عرفان مطرح است، به شاخص اصلی رقباء این عرفان اشاره می‌شود. (کتاب «شاخص‌های عرفان ناب شیعی» تالیف آقای محمد فنایی اشکوری، این رقباء را برشمرده است که با تغییرات و توضیحات بنده به صورت زیر است): ▫️بر اساس تعریف عرفان شیعی فقاهتی و هسته اصلیِ آن، ۱۰ دیدگاه یا مکتب یا نحله یا طریق یا … که به نام عرفان مشتهر هستند رقباء عرفان شیعی فقاهتی هستند: ۱. عرفان بدون خدا: ▪️ یعنی تلاش‌های علمی و عملی که در آن‌ها به جای تلاش برای اتصال قلبی به «وجود بی‌نهایتِ جامع کمالاتِ خالقِ حاضرِ رازقِ مدبّر» به منبع دیگری برای آرامش روحی و قلبی توجه میشود مانند طبیعت، یا انرژی، یا وجود مبهم یا … ۲. عرفان بدون توحید: ▪️ یعنی تلاش‌های علمی و عملی که در آن‌ها به جای تلاش برای اتصال قلبی به «وجود بی‌نهایت خداوند» که سرمنشاء تمام علوم و امور است، به سرمنشاءهای متعدد برای خیر و شر، برای طبیعت و ملکوت، برای حیات و ممات و …، یا به تثلیت قائل هستند و متمرکز بر پرستش آن‌ها هستند. ۳. عرفان همه‌خدایی: ▪️ مکتبی به اسم عرفان است که به دلیل دریافت غلط از «وحدت وجود»، همه موجودات را خدا می‌پندارد؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، همه موجودات مخلوق هستند و محدود، و خداوند خالق است و نامحدود، و کیفیت ربط محدود با نامحدود، به صورت «تجلی» است که به «آیه و آیات‌الله» تعبیر می‌شود یعنی همه موجودات تجلیات خداوند هستند و همه هستی را باید ظهور خداوند دید نه خودِ خداوند. ۴. عرفان بدون شریعت: ▪️ مکتبی که قائل است برای رسیدن به کمال عرفانی، می‌توان از «طریقت» که دستورات استاد است به هدف رسید و نیازی به «شریعت» و التزام به احکام نیست و حتی اگر از شریعت استفاده شود وقتی سالک به رتبه‌ای از کمال رسید دیگر نیازمند شریعت نخواهد بود، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، التزام به احکام شرعی شرط اول و پیش‌نیاز حرکت سلوک است و از آنجایی که همین احکام ظاهری دارای بواطن متعدد است سالک با طی منازل و عبور از مراحل، باید ملتزم به همین احکام شرعی با توجه به باطن آن‌ها بشود تا بتواند به رتبه بعدی صعود کند و چون این باطن‌ها متصل به خداوند است لذا نهایت ندارد و بنابراین سالک الی الله به هر مرحله‌ای هم که برسد باید در التزام به همین احکام شرعی قرار بگیرد. ۵. عرفان بدون ولایت: ▪️ عرفان‌های منسوب به اهل سنت است که قائلند مسیر سلوک الی الله، نیاز به ولیّ الله معصومی که توسط پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، تعیین شده باشد ندارد و می‌توان این راه را فقط با توجه به قرآن و پیامبر خدا و فهم استاد سلوکی از این دو طی کرد، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، صراط مستقیمی که هیچ انحراف و نوسانی در آن نیست فقط و فقط با اتصال به قلب ائمه معصومین اوصیاء پیامبر خداست و هم فهم معصومین و هم دریافت‌های قلبی آنها و هم جذبه قلبی آن‌ها برای حرکت سالک، شرط لازم است. ۶. عرفان بدون عقل: ▪️ مکتبی به اسم عرفان است که با دریافت غلط از آموزۀ «ضرورت تسلیم در برابر استاد»، و تفسیر غلط از «عقل»، عقل را تخطئه می‌کند و مسیر سلوک را منوط به کنار گذاشتن عقل می داند؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، «عقل» به معنی تشخیص‌های بر اساس تجربه‌های شخصی نیست بلکه تشخیص‌های بر اساس برهانِ دارای ضوابط منطقی است و چنین عقلی هم راه‌گشاست و هم معیار سنجش صحت طریق. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش سوم. ۷. عرفان عقل‌مدار: ▪️ عرفانی است که با فهم نادرست از «عقل و عقلانیت»، تشخیص‌های تجربه‌محور اشخاص را هم «عقل» می‌داند و اتکای سالک به تشخیص‌های خودش را محور قرار می‌دهد و از تبعیت از استاد در مواردی که شرایط شرعی لازم را دارد ولی به تشخیص خودِ سالک صلاح نیست سر باز می‌زند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، عقلِ برهانی لازم است ولی کافی نیست و از ادلّۀ اصلی برای اثبات ضرورت دین و نبوت و امامت این است که عقل برای رسیدن به کمال لازم است ولی کافی نیست و تشخیص همۀ صلاح و فسادهایی که در حیطه محکمات دین است توسط فهم‌های فردی تجربی اشخاص قابل دست‌یابی نیست و نیاز به عقل متصل به ملکوت دارد. ۸. عرفان بدون استاد: ▪️ مکتبی است که سلوک الی الله را نیازمند استاد نمی‌داند و عمل به ظاهر احکام شرعی و رعایت واجب و حرام را کافی می‌داند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، قلمرو التزام به احکام شرعی، منحصر به واجب و حرام نیست و مستحبات و مکروهات و مباحات را هم در بر می‌گیرد و هم‌چنین همه آنها بر اساس روایات، دارای روح و باطن هستند مانند حضور قلب نماز که اگر رعایت نشود اثر لازم برای رشد و کمال را ایجاد نخواهد کرد، و برای دست‌یابی به برنامۀ متناسب با ظرفیت و توان هر سالکی در مقاطع مختلف سلوک، نیاز به استادی است که اشراف بر باطن سالک داشته باشد و اشراف بر ظاهر و باطن احکام شرعی داشته باشد و چگونگی پیاده کردن این ظاهر و باطن را بشناسد. ۹. عرفان عزلتی: ▪️ عرفانی است که با تفسیر ناصواب از «عزلت»، گوشه‌نشینی مطلق و رُهبانیت را بستر ضروری سلوک الی الله می‌داند؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، مقصود اولیه از «عزلت»، کناره‌گیری از افراد و محیط‌های آلوده به حرام و فساد است و مقصود دوم از عزلت، عزلت قلبی و خلوت درونی است در عین اینکه برای زندگی فردی و اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، براساس وظائف شرعی تلاش می کند. ۱۰. عرفان بدون کرامت: ▪️ نحله‌ای از مکاتب عرفانی است که با فهم نادرست از اینکه تا سالک از «خود و خودیت» عبور نکند به خدا متصل نخواهد شد، برای اینکه نفْس‌شان را بشکنند کارهایی انجام می‌دهند که سبب ملامت دیگران شود و این افراد با قرار گرفتن در زیر ملامت دیگران و صبر بر آن، از اعتباریات و خودیت‌ها عبور کنند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، مومن دارای عزت و کرامت است و از مواضع تهمت نیز باید پرهیز کند و برای عبور از خود و خودیت، از ابزار «ایثار» و «اخلاص»، استفاده می‌کند. ▫️ عرفانِ شیعی، بر اساس راهبری معصومین علیهم‌السلام، طالبین را به‌سوی «لقاء‌الله» دعوت می‌کند و این لقاء را «شهود قلبی وجود بی‌نهایت خداوند» می‌داند و روش لازم برای این حرکت را تلاش برای دست‌یابی به «خلوص ذاتی» می‌شمارد و خلوص ذاتی را عبور از خود و ادراک خود، می‌داند تا اراده و ادراک حضرت دوست در وجود او تجلی کند و فرد به مقام «ولایت» برسد؛ مقامی که هیچ حجاب ادراکی میان او و خداوند وجود ندارد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش چهارم ▫️ روایت قدسیِ زیر که از امیرالمومنین علیه‌السلام و او از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در معراج وارد شده است، عصاره عرفان شیعی است که کیمیای «عشق و محبت الهی» را سبب ایجاد خلوص ذاتی و خلوص ذاتی را سبب ایجاد شهود قلبی او برشمرده است: ▫️ «…َ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِی‏ءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَایَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاهُ الْبَاقِیَهُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَهُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْکُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ مَعْصِیَهٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ مَا أَکْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا…». (ارشاد دیلمی، ج۱ ص۲۰۴) ▫️ ترجمه: زندگی دلچسب، زندگانی‌ِ کسی است که دائماً به یاد من است، همیشه خود را غرق در نعمت‌های من می‌بیند، موقعیت و جایگاه من را نادیده نمی‌گیرد و آنچه باید برای من انجام دهد همیشه در برابر دیدگان اوست؛ شبانه‌روز به‌دنبال جلب رضای من است. زندگی پایدارِ ابدی، زندگانی کسی است که چنان به دنبال اصلاح نفس خود است که دنیا در نظرش بی‌ارزش و آخرت در نظرش بزرگترین ارزش شده است؛ کسی که نظر مرا بر نظر خودش ترجیح می‌دهد و به‌دنبال جلب رضای من است و عظمت مرا همیشه در نظر دارد و مرا حاضر و ناظر بر خود می‌بیند؛ هر چه مورد رضای من نیست را از دلش پاک می‌کند و با تمام وجود در برابر شیطان و وسوسه‌هایش می‌ایستد و اجازه نمی‌دهد شیطان به قلبش نفوذ کند. ▫️ من در بنده‌ای که این حسّ و حال برای او پیدا شود ‌محبتم را قرار می‌دهم به‌طوری که تمام توجه‌اش به من باشد، سکون و حرکتش، همّت و اراده‌اش، سکوت و گفتارش، همه و همه از نعمتِ «شهود» که فقط بر اهل محبت‌ام ارزانی کرده‌ام سرچشمه بگیرد. ▫️ چشم و گوش قلبش را باز می‌کنم تا با قلبش صدای مرا بشنود و با قلبش به عظمت و جلال من نظاره کند؛ دنیا و لذّاتش را در چشم او کوچک و منفور می‌کنم و همان‌گونه که راهبر و نگهبان یک مجموعه، افرادش را از موقعیت‌های خطرناک دور می‌کند او را از دنیا دور می‌کنم. ▫️ وقتی چنین حسّ و حالی به او دست داد، از اهل دنیا به‌شدت پرهیز می‌کند و از زندگی سطحیِ موقت به زندگی عمیق و ابدی می‌رسد، از فضای نفوذ شیطان به فضای سلطه رحمان می‌رود.... این مقام اهل رضایت از من است…. هیچ حجاب و هیچ واسطه‌ای میان من و چنین کسی نخواهد بود….» ▫️ در نهایت باید عرض کنیم کاربرد و توصیه عملی بحث این است که صراط مستقیم در جمع میان ظاهر و باطن خواهد بود و تا وقت باقی است باید دست به راه عرفان و سلوک الی الله زد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش پنجم ▫️ پرسش‌های ناقدان محترم: ▫️ https://iict.ac.ir/2020/03/feqahativaseti/ ☑️ پاسخ‌های استاد واسطی: ▫️ ابتدا پاسخ به چند نکته که به هسته مرکزی بحث اشاره داشت عرض می‌شود و در ادامه سایر نکات، به قدر وقت بررسی خواهد شد. در مجموعه سوالاتی که صورت گرفت نکته مشترکی وجود داشت بحث اصل رابطه فقه و عرفان بود. ▫️ مراد بنده در این بحث اعم از عرفان نظری و عملی است. مراد از «برهانی شدن»، خردپذیری در مقابل خردستیزی است. یعنی عرفان نظری و چه عرفان عملی نباید خردستیز باشند بلکه باید خردپذیر باشند (البته حقیر تعبیری را یکی از روشنفکران به صورت سه قسمِ «خردپذیر، خردستیز و خردگریز» بیان کرده است دارای اختلال می‌دانم) ▫️ توضیح خردپذیری با استعاره از زبان اصول فقهی، «عدم مخالفت قطعیه با عقل» است؛ آن چیزی که در عرفان است (چه نظری و عملی) بایستی عدم مخالفت قطعی با برهان و عدم مخالفت قطعی با نصوص وحیانی داشته باشد این ربط اصلی و نکته مرکزی است. ▫️ ناقدان محترم فرمودند هویت فقه استنباط حکم و اعتباریات شرعیه است لذا ربطی به فضای عرفان ندارد؛ پاسخ این است که: فقه، حکمِ فعلِ مکلف است و فعل مکلف اختصاص به موارد فردیِ جوارحی ندارد و افعال جوانحی و قلبی را نیز در بر می‌گیرد. ▫️ مثل حرمت حسد، حرمت تکبر و … که اگر در وسائل الشیعه جلد ۱۱ در باب جهاد با نفس ملاحظه بفرمایید شیخ حر عاملی بر اساس روایاتِ این باب، فتوای رسمی فقهی با عنوان وجوب، حرمت، استحباب و کراهت صادر کرده است. ▫️ حکمِ افعال قلبی، جهت‌دار کردنِ توجه‌های قلبی است؛ جهت‌دادن به فعل مکلف که کار «حکم» است بایستی منطبق با منابع وحیانی و ما یتصل بالوحی باشد که «سنّت» است. در بحث شهود، ظهور و بروز ادراک فرد بر اساس علم حضوری است، لذا یک فعل، تحقق پیدا می‌کند، کلمه «فعل» را چون منصرف در رفتار جوارحی می‌دانیم لذا حکم فعل مکلف بر کارهای ظاهری بار می‌شود. ▫️ اما آیا سوء ظن به دیگران بدون ظهور و بروز بیرونی، حکم دارد یا ندارد؟ یا بر حسن ظن بالله آن حکم استحباب بار می‌شود یا نمی‌شود؟ کسی که تجرّی می‌کند عذاب دنیوی ندارد اما بر اساس مبانی فقهی دارای عذاب متناسب اخروی است. ▫️ فضای فقهی در فعل مکلف جوارحی متمرکز شده است در حالی که ملاک خود فقه این است که آن چیزی که از انسان صادر می‌شود اعم از ذهنی، احساسی، عملی، فردی، جمعی و تمدنی، همه این‌ها نیازمند جهت‌سازی برای حصول قرب الی الله است. کار فقه جهت‌دهی به این‌هاست. ▫️ علم اخلاق نیز تعیین فعل مکلف می‌کند اما نه در حیطه الزام، بلکه در حیطه ترجیحات؛ جوهرۀ اخلاقیات بیان مستحبات و مکروهات به معنی عام است، به همراه اجمالی از چگونگی تخلیه از محرمات و مکروهات، و تحلیه به واجبات و مستحبات. عناوین کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی را که از منابع اخلاقی مشهور ما هستند شاهد خوبی بر این مدعاست. فقه اصطلاحیِ فعلی، مشابه با نظام حقوقی است (اعم از حق الله و حق الناس). ▫️ بنابراین در ربط عرفان با فضای فقه، منظور هم ربط روش‌شناسانه و هم ربط محتوایی است؛ احکام فقهی در فقه جواهری، تابع مصالح و مفاسد واقعیه هستند، کلمه «واقعیه» حیاتی است یعنی تمام احکام دارای منشاء اعتبار حقیقی هستند؛ در کلام شیعی که پشت صحنه فقه جواهری است مصلحت و مفسده واقعیه معنا دارد، تطبیق با اهداف شریعه معنا دارد، تطبیق تکوین و تشریع معنا دارد. ▫️ قسمت اصلی که مقصود بنده در اینجا است بحث روش‌شناسانه است، یعنی محصول عرفان عملی که در فضای جوانح و جوارح است و در جلوه‌های قلبی فعال می‌شود بایستی منطبق با محصولات فقهی بر اساس روش اجتهاد باشد؛ یعنی عرفان شیعی فقاهتی، فقه‌گریز نیست، فقه‌ستیز نیست، بلکه فقه‌پذیر است و فقه‌پذیری در حداقل مرتبۀ آن، «عدم مخالفت قطعیه» با قطعیات فقهی است، ▫️ که البته آنچه در صحنه میدانی عرفان شیعی فقاهتی می‌بینیم تلاش عرفاء برای «موافقت قطعیه با فقه» و آن‌هم با تمام مراتب فقه است، یعنی اهل عرفان شیعی فقاهتی، بیشتر از آنچه بسیاری از مومنین مقید به احکام انجام می‌دهند، به مستحبات و مکروهات و آن‌هم با آداب باطنیِ آن‌ها که در روایات آمده است ملتزم هستند. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش ششم و پایانی ▫️ در عرفان شیعی فقاهتی گزاره‌های عرفانی و مدعیات عرفانی از آیات و روایات استخراج می‌شود، و بر اساس روش اجتهادی استظهاری در فقه جواهری، اعتبارسنجی می‌شود، روشی که بر اساس تراکم قرائن و جمع‌الادله بنا شده است (قرائن درون‌متنی، برون‌متنی، سیاق، اسباب نزول و صدور، ادله مخصص و مقید و مبین، قرائن عقلی قطعی، قرائن تجربی و عرفی قطعی، ادلۀ حاکم و وارد و قواعد تعارض‌ها و ترجیحات و...) ▫️ ناقد عزیز دیگری فرمودند: عرفان که ادراک تجلیات خداست امر فردی است و نوعی نیست در حالی که اگر لوازم آن نوعی نباشد قابل نشر نیست، پاسخ این‌که: تصریح شد که ادراکات عرفان شیعی فقاهتی وقتی معنادار می‌شود که در این پارادایم قابل تبیین باشد، و اگر قابل تبیین نبود حجیت پیدا نمی‌کند، حتی برای خودِ شهودکننده، یعنی شهودکننده ابتدا باید شهود خود را بر عقل و شرع قطعی عرضه کند و اگر منطبق بود، تازه به اول شرایط احراز اعتبار در دستگاه اعتبارسنجیِ شهودها می‌رسد و اگر از آن هم عبور کرد، آنگاه قابل اعتماد خواهد بود. ▫️ کتاب «معیار سنجش گزاره‌های شهودی وجودی» تالیف حجت‌الاسلام علی فضلی، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را ملاحظه بفرمایید. ▫️ در مکتب عرفان شیعی فقاهتی، شهود باید قابل سنجش برهانی باشد، قابل سنجش نقلی هم باشد. این که فرمودند عرفان برتر از برهان است، در قسمت قبل عرض شد که این برتری عرفان بر برهان به خاطر برتری علم حضوری بر علم حصولیِ صحیح است و عرفان، سبب می‌شود ما به واسطه شهود، حد وسط هایی در استدلال‌ها را که قبلاً با عقل نتوانسته بودیم ملتفت بشویم التفات پیدا کنیم و بعد عارفِ حکیم بر اساس آن، برهان جدیدی یا ساختار جدیدِ برهانی‌ای را ارائه می‌کند؛ ▫️ تعابیر زیادی در کتاب‌های عرفانیِ استدلالی داریم با عباراتی مانند: هذا الهام الهی، اشراق منه، کشف الهی و …، به خصوص کتاب‌های ملاصدرا یا تعابیری که از شیخ اشراق نقل شده است، این‌ها التفات به حقایقی است که عقل به آنها التفات نداشت و با شهودی که ایجاد شده است در می‌یابد و آن را تبدیل به برهان می‌کند. ▫️ جوهرۀ نگرش توحیدی به تمام موجودات، همان است که در تعبیر که امام باقر علیه السلام فرمود آمده است: «انه شیءٌ بحقیقه الشیئیه»، یعنی اصل الوجود و صِرف الوجود در هستی یک وجود بی‌نهایت است که ذات مقدس الهی است و بقیه موجودات تجلیات او هستند. ▫️ در بحث «اتصال به بی‌نهایت» که فرمودید، عرض شد وجود الاتصال مراد نیست بلکه «شهود الاتصال» مراد است، اتصال وجود ظهور به مظهر، یک امر تکوینی است که در عرفان نظری مدلل می‌شود و در عرفان عملی شهود می‌شود، و اصلا کل بحث این است که شهود عارف نسبت به این اتصال باید منطبق بر برهانی و مستند نقلی باشد. ▫️ در پاسخ به این نکته که «قیصری» شیعه نیست، باید گفت به همان دلیلی که فرمودید در توضیح مفصلی که در ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام آورده است نشانه‌های صریح بر این است که در او فضای اهل سنت قرار ندارد. در ابن‌عربی هم در بحث قطب اعظم وقتی بحث می‌کند مدار عالم بر قطب اعظم است به طور صریح مصداق اسم حضرت حجت را با تاکید بر اینکه از نسل فاطمه و حسین بن علی است برای قطب اعظم می‌آورد. کسی که بر اساس این مصداق حرکت می‌کند در فضای اهل سنت نیست. مواردی که سبب شده این‌ها را سنی بدانند به خاطر عباراتی است که در مورد خلفا دارند، عباراتی که در مقابل قرائن اظهر در توصیفات معتقدات شیعیِ آنها، حمل بر تقیه در زمان تاریخی آنها است. ▫️ نکته آخر که فرمودند وجود نامتناهی متعلق شهود است یعنی چه؟ پاسخ این‌که: همان‌طور که عرض شد در عرفان به میزان عبور از «تعیُّین» ادراک ایجاد می‌کند و این عبور از تعیین در یکی از قرائت‌های دیدگاه «فناء فی الله»، فنای ادراکی است یعنی فرد از ادراک خودش عبور می‌کند، چون از ادراک خود عبور کرد و به اصل الوجود ملتفت می‌شود، به وجود صرف ملتفت می‌شود آن را حضورا می‌یابد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش اول. ✍ استاد عبدالحميد واسطی ▫️ اين نوشتار با استفاده از رساله لب‌اللباب و ديگر تاليفات علامه حسينی طهرانی، تلاش می‏کند عرفان شیعی را در چهار محور «ادراک»، «روش»، «مکتب» و «راهبرد عرفان»، تبيين كلامی کند. مقدمه: تصوير كلانِ رساله لب‌اللباب تقرير و بازنويسی درس‌های عرفانی علامه طباطبائی قدس‌سره، توسط علامه حسينی طهرانی رحمه‌الله‌عليه كه در زمره شاگردان برجسته ايشان قرار دارد، هسته رساله «لب‌اللباب» را منعقد نمود. كتاب در سه بخشِ اصلی متمركز شده است: مقدمه (در ضرورت جمع ميان ظاهر و باطن در زندگی) طرح كلی سلوك الی الله (نقطه عزيمت در سلوك، مراقبه و مراتب آن، عوالم مقدم بر عالم خلوص، خلوص ذاتی) كيفيت سلوك الی الله (شاخص‌های بيست‌وپنج‌گانه برای حركت به‌سوی لقاء خداوند، طريقه معرفت نفس برای انكشاف توحيد) مقدمه كتاب با عبارات زير آغاز مي‌شود: «حسّ گرايش به عوالم غيب و كشف اسرار ماوراء طبيعت جزء غرائز افراد بشر است، و مى‏توان اين غريزه را ناشى از جاذبه حضرت ربّ ودود دانست كه عالم امكان بالأخصّ انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهى خود مى‏كشد.» بدنه كتاب با آيه شريفه زير آغاز می‌شود كه اشاره به غايت عرفان يعنی «ادراك توحيد حضرت حق» دارد. «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِى الْآفَاقِ وَ فِى أنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» علامه مولف در انتهای كتاب با جملات زير، عصاره كيفيت سلوك الی الله را چنين توصيف می‌نمايد: «...بنا بر آنچه ذكر شد دو امر مهمّ در تجلّى سلطان معرفت دخالتى عظيم دارد: اوّل مراقبه به انحاء مراتبها، دوّم، توجّه به نفس. چون سالك به اين دو امر اهتمام نمايد كم كم متوجّه مى‏شود كه كثرات اين جهان از يك چشمه سيراب مى‏شوند و هر چه در عالم، صورت تحقّق به خود بگيرد، همه آنها از يك مصدر است. رويّه مرحوم استاد، آقاى قاضى طبق رويّه استاد بزرگ آخوند ملاحسين‌قلى همدانی همان طريق «معرفت نفس» بوده است... اكثر افرادى كه اين سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده در يكى از اين دو حال بوده است: اوّل در حين تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن، كه چه كسى در حقيقت قارى قرآن است و در آن وقت بر آنان منكشف مى‏شده است كه قارى قرآن خداست جلّ جلاله. دوّم از راه توسّل به حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السّلام، زيرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالكين راه خدا عنايتى عظيم است.» فرضيّه بحث در هويت عرفان شيعی و راهبرد آن «عرفان» بر اساس مبادی تصوری و تصديقی متّخذ از مكتب اهل‌بيت عليهم‌السلام، به‌عنوان يك «ادراك» عبارت است از: شهود قلبی وجود بی‌نهايت خداوند (مقام ولايت). و به‌عنوان يك «روش» عبارت است از: جاری ساختن اراده خداوند به‌جای اراده خود و جايگزين كردن ادراك او به جای ادراك خويش. و به‌عنوان يك «مكتب» عبارت است از: تلاش علمی و عملی برای دست‌يابی به نگرش توحيدی به تمام موجودات. مقصود از «نگرش توحيدی» اين است كه انسان ادراك كند كه تمام موجودات، ظهورات و تجلّيات خداوند هستند و هيچ استقلال وجودی ندارند. «راهبرد عرفان» بر اساس مبادی تصوری و تصديقی، متّخذ از مكتب اهل‌بيت عليهم‌السلام عبارت است از: ايجاد خلوص ذاتی با ابزار معرفت نفس. يعنی با تعمّق در نفس و توجه به اصل وجودِ خود، حسّ استقلال و خوديّت را از دست بدهد و خود را ظهوری از ظهورات حضرت دوست ببيند و با عبور از محدوديتِ ادراكی كه در اثر احساسِ «خود» برای او ايجاد می‌شد، به خداوند متصل گردد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش سوم. 2⃣ محور دوم: هويت عرفان شيعی به‌مثابه روش (جاری ساختن اراده خداوند به‌جای اراده خود و ادراك او به جای ادراك خويش) در رساله لب‌اللباب آمده است: «...بايد دانست كه وصول بدين مقامات و درجات بدون اخلاص در راه حقّ صورت نبندد و تا سالك به منزل مخلصين نرسد، كشف حقيقت چنان‌كه بايد براى او نخواهد شد. بدان كه اخلاص و خلوص بر دو قسم است: اول: خلوص دين و طاعت از براى خداى تعالى دوم: خلوص خود را از براى او. و دلالت بر اوّل دارد كريمه شريفه: «وَ مَا امِرُوا الا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ» و بر دوم دلالت دارد كريمه شريفه: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون‏ إلَّا عِبادَ اللهِ الْمُخْلَصينَ» سالك پس از طىّ مرحله زهد نسبت به تعلقات دنيوی، تازه متوجّه خواهد شد كه علاقه مفرطى به ذات خود دارد و نفس خود را تا سر حدّ عشق دوست دارد، هر چه به جا مى‏آورد و هر مجاهده كه مى‏كند همه و همه ناشى از فرط حبّ به ذات خود است، ... و تا اين حسّ از بين نرود و اين غريزه نميرد، نور خدا در دل تجلّى نمى‏كند، و به عبارت ديگر تا سالك از خود نگذرد به خدا نمى‏پيوندد.  ... بر همين اساس ديگر سالك حقّ ندارد طالب كشف و كرامات بوده، عملى براى تحقّق آن انجام دهد... زيرا چنين كسى در راه رضاى محبوب قدم برنمى‏دارد، خداى را عبادت نكرده و مخلص نخواهد بود...» علامه مولف قدس‌سره در مقام ارائه مستند روايی اين مطلب در كتاب الله‌شناسي شرح تفصيلی‌ای را از روايت «قرب فرائض و قرب نوافل» بيان كرده است: «حَنّان‌بن‌سَدير، از أبي‌عبدالله‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي‌اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ: قَالَ اللَهُ: مَا تَحَبَّبَ إلَيَّ عَبْدِي‌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيْهِ. وَ إنَّهُ لَيَتَحَبَّبُ إلَيَّ بِالنَّافِلَهِ حَتَّي‌ أُحِبَّهُ. فَإذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي‌ يَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِي‌ يُبْصِرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِي‌ يَنْطِقُ بِهِ، وَ يَدَهُ الَّتِي‌ يَبْطِشُ بِهَا، وَ رِجْلَهُ الَّتِي‌ يَمْشِي‌ بِهَا، إذَا دَعَانِي‌ أَجَبْتُهُ، وَ إذَا سَأَلَنِي‌ أَعْطَيْتُهُ. علاّمه مجلسی رحمه‌الله‌عليه در تشريح اين روايت شش وجه‌ ذكر كرده‌ و در وجه‌ ششمين‌ گويد: اين‌ وجه‌ رفيع‌تر، و دلنشين‌تر، و شيرين‌تر، و دقيق‌تر، و لطيف‌تر، و پنهان‌تر مي‌باشد از وجوه‌ گذشته‌. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌: عارف‌ چون‌ از شهوات‌ خود و از اراده خود بيرون‌ شود، و محبّت‌ حقّ بر عقل‌ و روح‌ و مسامع‌ و مشاعرش‌ متجلّی گردد، و جميع‌ امورش‌ را به‌ خداوند تفويض‌ نمايد، و در مقام‌ تسليم‌ و رضا به‌ همه مقدّرات‌ و احكام‌ پروردگارش‌ گردد؛ در اين حال‌ حضرت‌ پروردگار سبحانه‌ متصرّف‌ در عقل‌ و قلب‌ و قوای او می‌شود و امور وی را طبق‌ آن‌چه‌ را كه‌ خدا دوست‌ دارد و می‌پسندد تدبير می‌كند. بنابراين‌ او اشياء را بر منهاج‌ مشيّت‌ و اراده مولايش‌ طلب‌ می‌نمايد؛ همانطور كه‌ خداوند -سبحانه‌- در حال‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ گفته‌ است‌: «وَ مَا تَشَآءُونَ إِلَّا أَن‌ يَشَآءَ اللَهُ» شيخ طوسی قدَّس‌اللهُ سرَّه‌القُدّوسی گفته‌ است: عارف‌ چون‌ از نفسش‌ منقطع‌ شود و به‌ حقّ متّصل‌ گردد، تمام‌ قدرت‌ها را مستغرق‌ در قدرت‌ حقّ می‌بيند كه‌ به‌ جميع‌ مقدورات‌ تعلّق‌ يافته‌ است‌.. در آن‌ حالت‌، حقّ چشم‌ او می‌گردد كه‌ با آن‌ می‌بيند، و گوش‌ او می‌شود كه‌ با آن‌ می‌شنود، و قدرت‌ او می‌شود كه‌ با آن‌ كار می‌نمايد، و علم‌ او می‌گردد كه‌ با آن‌ می‌داند، و جود او می‌شود كه‌ با آن‌ می‌بخشد. و در آن صورت‌ عارف‌ در حقيقت‌ و واقع‌الامر متخلّق‌ به‌ «أخلاق‌الله‌» گشته‌ است‌..» ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش چهارم. 3⃣ محور سوم: عرفان شيعی به‌مثابه يك مكتب (تلاش علمی و عملی برای دست‌يابي به نگرش توحيدی به تمام موجودات) مولف رحمه‌الله‌عليه در رساله‌ لب‌اللباب چنين نوشته است: «...سالك در اثر مراقبه تامّ و اهتمام شديد به آن و در اثر توجّه به نفس، به تدريج چهار عالم بر او منكشف خواهد شد: عالم توحيد افعال،‌ توحيد صفات، توحيد اسماء و توحيد ذات. سالك در هر يك از عوالم چهارگانه فوق مقدارى از اثر وجودى خود را از دست مى‏دهد و گم مى‏كند تا بالأخره اصل وجود و هستى خود را گم مى‏كند. در عالم اوّل كه به مقام فناى در فعل مى‏رسد، مى‏فهمد كه فعل از او یا ديگر موجودات سر نمى‏زند بلكه از خداست؛ در اينجا تمام آثار فعلی خود را از دست مى‏دهد. و در عالم دوّم چون به تجلّى صفاتى مى‏فهمد كه علم و قدرت و ساير صفات، انحصاراً اختصاص به ذات حقّ سبحانه و تعالى دارد، در اينجا صفات خود و ديگر موجودات را از دست مى‏دهد و آنها را گم مى‏كند و ديگر جز صفت خدا نمى‏يابد. و در عالم سوّم چون تجلّى اسمائى مى‏شود، ادراك مى‏كند كه عالم و قادر اوست –جلّ جلاله-، در اين‌جا اسماء خود و ديگر موجودات را گم مى‏كند و ديگر در خود نمى‏يابد. و در عالم چهارم كه تجلّى ذاتى است، وجود خود را گم مى‏كند و ذات خود را از دست مى‏دهد و ديگر ابداً خود و ديگر موجودات را نمى‏يابد و فقط ادراك ذات مقدّس حضرت خداوند است... .» ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش پنجم. در كتاب الله‌شناسی مستندات بحث اين‌گونه آمده است: «...خداوند در سوره فصلت، آيه 53 مي‌فرمايد: سَنُرِيهِمْ ءَايَـٰتِنَا فِي‌ الافَاقِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِمْ حَتَّي‌ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنـَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنـَّهُ عَلَي‌ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ ألآ إِنَّهُمْ فِي‌ مِرْيَهٍ مِن‌ لِقَآءِ رَبِّهِمْ أَلآ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ.»  «به‌ زودی ما آيات‌ خودمان‌ را به‌ ايشان‌ در موجودات‌ نواحی جهان‌ و در وجود خودشان‌ نشان‌ خواهيم‌ داد تا برای آنان‌ روشن‌ شود كه‌: نشان‌داده‌شده‌ (آيه‌ای كه‌ نشانه‌ ماست‌) حقّ است‌. آيا برای پروردگارت‌ اين‌ كفايت‌ نمی‌كند كه‌ او بر هر چيز شاهد و حاضر و ناظر می‌باشد؟! آگاه‌ باش‌ كه‌ ايشان‌ در لقاء و ديدار پروردگارشان‌ در شكّ و ترديد بسر می‌برند! آگاه‌ باش‌ كه‌ تحقيقاً او بر تمام‌ چيزها محيط‌ می‌باشد!» بايد دانست در اينجا نكته‌ای است‌ عظيم‌ و شاهدی قويم‌ برای توحيد حقّ متعال‌، و آن‌ اين‌ است‌ كه‌: حقّ عبارت‌ می‌باشد از «آياتنا» يعني‌ آيات‌ و علائم‌ و نشانه‌هایی كه‌ خداوند در آفاق‌ و نفوس‌ قرار داده‌ است‌ برای توحيد خود. جميع‌ موجودات‌ ماسوی‌الله‌، آيات‌ خدا هستند؛ ...لهذا هيچ‌يك‌ از مخلوقات‌، وجود استقلالی ندارند؛ بلكه‌ همگی آيات‌ و نشانه‌ها و آئينه‌ها و مرائی جمال‌نمای ذات‌ اقدس‌ حقّ می‌باشند. ...بنابراين‌ در هر يك‌ از آن‌ها می‌توان‌ خدا را ديد. زيرا آيه‌، بِما هيَ آيه‌، فقط‌ جهت‌ ارائۀ صاحب‌ آيه‌ می‌باشد، و خود را به‌هيچ‌ وجه‌من‌الوجوه‌ نشان‌ نمی‌دهد. آئينۀ صاف‌ بدون‌ رنگ‌ و زنگار و بدون‌ موج‌، عين‌ صورت‌ انسان‌ را نشان‌ می‌دهد؛...‌ و اگر آيه‌ را به‌ نظر آيتيّت‌ بنگريم‌، درست‌ خواهيم‌ ديد: غير از ذوالآيه‌ چيزی نيست‌.  اين‌ آيه‌ می‌فهماند كه‌ حقيقت‌ آفاق‌ و انفس‌، وجود حقّ متعال‌ است‌ و آنها شيئيّتی مابإزاء خود ندارند؛ چون‌ به‌ عنوان‌ آيه‌ و علامت‌ و نشانه‌ گرفته‌ شده‌اند. در هر چيزی كه‌ بنگری، خدا نمايان است‌. وجود اقدس‌ حقّ واحد است‌ كه‌ در آفاق‌ و انفس‌ ظهور نموده‌ و تجلّی پيدا كرده‌ است‌... .» برای مستند روای، در كتاب امام‌شناسی آمده است: «..اميرالمومنين عليه‌السلام در نهج‌البلاغه فرمود: أوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتهِ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصديِقُ بِهِ‌، وَ كَمالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدُهُ الإخْلَاصُ لَهُ‌، وَ كَمَالُ الإخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عّنهُ لِشَهَادَهِ كُلِّ صِفَهٍ أنَّهَا غَيْرُ المَوْصُوفِ‌، وَ شَهَادَهِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أنَّهُ غَيْرُ الصِفَهِ‌. كليد مسئله در عبارتِ «نفی الصفات عنه» است كه موجب كمال توحيد می‌شود، در تفسير اين عبارت علامه مولف قدس‌سره در كتاب توحيد علمی و عينی آورده است: «...اين‌ گفتار بديع‌ترين‌ كلامی است‌ كه‌ در توحيد آمده‌ است‌ و محصّل‌ آن‌ اين‌ است‌ كه‌: كمال‌ معرفت‌ آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ منتهی به‌ نفی صفات‌ از ذات‌ گردد؛ و اثبات‌ صفات‌ برای ذات‌ مستلزم‌ اثبات‌ وحدت‌ عدديّه‌ است‌ كه‌ لازمه‌اش‌ تحديد و تعيّن‌ ذات‌ است‌. پس عرفان‌ خداوند ايجاب‌ می‌كند كه‌ وحدت‌ عددی را از او نفی كنيم‌؛ و البته‌ وحدت‌ بالصّرافه‌ برای او لازم‌ است‌. امّا مسئلۀ نفی صفات‌ از ذات‌ را بدين‌ طريق‌ بيان‌ فرموده‌ است‌ كه‌: اوّلِ دين‌، شناخت‌ اجمالی خداست‌؛ و كمال‌ اين‌ شناخت‌، إذعان‌ واعتراف‌ و خضوع‌ در برابر اوست‌؛ و كمال‌ اين‌ اعتراف‌ و تصديق‌ و خضوع‌، آن‌ است‌ كه‌ بنده‌ تمام‌ حقوق‌ الهيّه‌ را از صفات‌، و آنچه‌ نصيب‌ از وجود و كمال‌ است،‌ اختصاصاً براي‌ او قرار دهد؛ و حيات‌ و علم‌ و قدرت‌ و رزق‌ و خلق‌ و إحياء و إماته‌ و إعطاء و منع‌ و بقيّۀ صفات‌ را منحصراً از وی بداند؛ و در صفات‌ خدا شريكی برای او قرار ندهد. در اين‌ موطن‌ از اخلاص‌، نيز بنده‌ مشاهده‌ می‌كند كه‌: اين‌ صفاتی را كه‌ به‌ ذات‌ اقدس‌ نسبت‌ داده‌ است‌، معانی و مفاهيم‌ محدوده‌ای می‌باشند كه‌ بعضی مباين‌ و منافی بعضی دگرند؛ ... و نمی‌توانند ذات‌ بحت‌ و بسيط‌ و غير مركّب‌ را حكايت‌ كنند. زيرا كه‌ چون‌ ذات‌ را با اين‌ اوصاف‌ كه‌ همگی در حدّ ماهوی محدود می‌باشند؛ تصورّ كنيم‌؛ ذات‌ مركّبی را تصور نموده‌ايم‌. بنابراين‌ ضرورت‌ ايجاب‌ می‌كند كه‌ شخص‌ مُخْلِص‌ كه‌ در عرفان‌ ربّ به‌ اين‌ حدّ اخلاص‌ فائز آمده‌ است‌، اعتراف‌ به‌ عجز خود از معرفت‌ بنمايد؛ و به‌ نقصان‌ و درد بدون‌ درمان‌ خود اقرار كند؛ و تمام‌ اين‌ صفات‌ كثيره‌ را كه‌ برای ذات‌ حقّ اثبات‌ كرده‌ است‌، نفی نمايد؛ و پيوسته‌ تماشای ذات‌ حقّ را بدون‌ عنوان‌ كثرت‌ و صفت‌ و معنای زائدی بنمايد. اينجاست‌ كه‌ می‌فرمايد: وَ كَمالُ الإخلاص‌ لَهُ نَفْيُ الصِّفاتِ عَنْه... .» ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش ششم. 4⃣ محور چهارم: راهبرد عرفان شيعی (ايجاد خلوص ذاتی با ابزار معرفت نفس) در محور دوم، راجع به خلوص ذاتی، مطالب و مستندات ارائه گرديد؛ آنچه در اين قسمت عرضه می‌شود، تبيين ابزار تحقق اين خلوص ذاتی است كه «معرفت نفس» باشد. توصيف كيفيت عملی سلوك‌ الی الله در اين قسمت، از شاخص‌های صريح در جداسازی فضای عرفان شيعی با ديگر مدعيان عرفان است. در رساله لب‌اللباب چنين آمده است: «طريقه مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى رضوان‌الله‌عليه عبارت بوده است از التزام در امر مراقبه، يعنى اهتمام ورزيدن در مراتب چهارگانه آن: اوّل درجه مراقبه اين است که سالک از محرّمات اجتناب كرده و تمامى واجبات را اتيان كند، و در اين دو امر به هيچ وجه من‌الوجوه مسامحه نورزد. دوّم درجه، آن است كه مراقبه را شديد نموده و سعى كند هر چه مى‏كند، براى رضاى خدا باشد و از امورى که لهو و لعب نامیده مى‏شود، اجتناب نمايد. و چون در اين مرتبه اهتمام نمود، براى او تمكّن پيدا مى‏شود كه ديگر خود را نباخته و اين خوددارى در او به سر حدّ ملكه برسد. سوّم درجه، آن است كه پروردگار جهان را پيوسته ناظر خود ببيند، و كم‏كم اذعان و اعتراف مى‏نمايد كه خداى متعال در همه جا حاضر و ناظر همه مخلوقات است. و اين مراقبه در تمام حالات و در همه اوقات بايد رعايت شود. چهارم درجه، مرتبه‏اى است از اين عالى‏تر و كامل‏تر و آن اين است كه خودش خداى را حاضر و ناظر ببيند و به طور اجمال مشاهده جمال الهى نمايد. چون سالك بدين مرتبه رسد، براى آن‌كه بتواند به كلّى اغيار را از ذهن خود خارج كند، بايد نفى خاطر را در ضمن يكى از اعمال عباديّه به جاى آورد، ...و بهترين طريق آن، توجّه به نفس است كه اسرع طرق است براى نيل به مقصود. طريق «توجّه به نفس» طريقه مرحوم آخوند ملاحسينقلى بوده است و شاگردان ايشان همه طريق معرفت نفس را مى‏پيموده‏اند كه ملازم معرفت ربّ خواهد بود... .» ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش هفتم. در بررسی مستند روايی اين بحث آمده است: مستند مرتبه اولِ مراقبه: إِنَّمَا أَصْحَابِي مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ هَؤُلَاءِ أَصْحَابِی. «حضرت صادق عليه‌السلام می‌فرمايند: رفقاء و منتسبين به من فقط كسانی هستند كه با تمام وجود از محرّمات دوری كنند و برای رضای خدا كار كنند.» مستند مرتبه دوم مراقبه: لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ نِيَّهٌ حَتَّى فِي النَّوْمِ وَ الْأَكْلِ. «حضرت صادق عليه‌السلام در توصيه به محمدبن‌مسلم می‌فرمايند: در تمام حركات و سكنات حتی برای خوابيدن و خوردن، انگيزه خدایی داشته باشد.» مستند مرتبه سوم و چهارم مراقبه: اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك. «پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله در توصيه به ابوذر می‌فرمايند: آن‌گونه خدا را عبادت كن كه گويا او را می‌بينی و اگر نمی‌توانی اين‌طور خدا را عبادت كنی، حداقل طوری عبادت كن كه گويا او همواره تو را می‌بيند.» عبادت در مرحله‏اى كه خدا او را مى‏بيند، مربوط به مرحله سوم است و عبادت در مرحله‌ای كه او خدا را حاضر و ناظر می‌بيند، مربوط به مرحله چهارم است. مستند «توجه به نفس»، آيه شريفه «...وَ في‏ أَنْفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ» است؛ همچنين كريمه شريفة «يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ انْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اذَا اهْتَدَيْتُمْ» بدان دلالت دارد. علامه طباطبايی رحمه‌الله‌عليه در تفسير اين آيه چنين نوشته‌اند: «...اين‌كه فرمود: عليكم انفسكم (بر شما باد نفس‏تان)، مقصود اين است كه شما ملازمت كنيد نفس خود را از جهت اينكه نفس شما راه هدايت شما است، نه از جهت اينكه نفس يكى از رهروان راه هدايت است، به عبارت ديگر اگر خداى تعالى مؤمنين را در مقام تحريك به حفظ راه هدايت امر مى‏كند به ملازمت نفس خود، معلوم مى‏شود نفس مؤمن همان طريقى است كه بايد آن را سلوك نمايد، بنابراين نفس مؤمن طريق و خط سيرى است كه منتهى به پروردگار می‌شود، نفس مؤمن راه هدايت اوست، راهى است كه او را به سعادتش مى‏رساند...» در بررسی مستند روايی «معرفت نفس» در كتاب نور ملكوت قرآن چنين آمده است:  درون‌شناسی، و معرفت نفس، همان معرفت حضرت معبود است چرا كه اميرالمومنين عليه‌السلام فرمود: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبـَّهُ «هر كس خودش را شناخت، پروردگارش را شناخته است.» علامه مولف در پاورقی‌های رساله سير و سلوك بحرالعلوم آورده است: بعضی، حجاب‌ بين خدا و انسان را فقط‌ يك‌ حجاب‌ كه «نفس» باشد دانسته‌اند و عرفان‌ آن‌ را راه نجات دانسته‌اند كه‌: مَن‌ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ يا تزكيه‌ و تطهير آن‌ كه‌ قَدْ أفلَحَ مَن‌ زَكَّيها يا عبور از آن‌ كه‌ أمات‌ نَفسَهُ وَ أحيي‌ قَلْبَهُ. و بعضی آن‌ را عبارت‌ از دنيا گرفته‌اند و مقصود از دنيا در اينجا «ماسِوی‌الله‌» است‌ چنانكه‌ فرمود: اُخرِجوا مِنَ الدُّنيا قُلُوبكُم‌ قَبْلَ أن‌ تَخْرُجَ مِنها أبْدانُكُ. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش هشتم. ▫️ توضيحی در مورد معرفت نفس و توجه به نفس: از آنجايی كه خداوند محدود نيست، پس قابل تصور با ذهن نيست و از آنجايی كه ادراكات حضوری انسان دارای شكل و صورت نيست، پس قابليت پذيرش ادراكات مجرد را دارد و به همين سبب ادراك خداوند با قلب مورد تاييد روايات قرار گرفته است (تراه القلوب). نتيجه مطلب فوق اين خواهد بود كه برای حركت به‌ سوی معرفت پروردگار، پس از آموزش‌های ذهنی لازم برای يافتنِ جهت صحيح، بايد از ابزار علم حضوری استفاده كرد. تنها ابزار علم حضوری انسان، «نفس» اوست. از سوی ديگر اگر تمام موجودات تجليات خداوند هستند و وجودی از خود ندارند و با تدبُّر بايد از ظاهر و تعيُّنات آنها گذشت و به اصل وجودِ متصل به بی‌نهايتِ آنها رسيد، پس با توجه و تدبر در «نفس» كه يكی از مخلوقات الهی است و مصداق «نفخت فيه من روحی» است، می‌توان به وجود بی‌نهايت خداوند متصل شد. مقصود از «معرفت نفس»، همين است كه انسان با «توجه به نفس»، به‌دنبال عبور از ظاهرِ نفس و احساسِ محدودِ «خوديّت» باشد و به‌ اصل وجودِ «نفس» برسد، همانگونه كه با تدبّر در مخلوقات، از ماهيّت آنها عبور می‌كند و به اصل وجود و منشأ وجود آنها متوجه می‌شود. انسان تا از محدوديت ادراكی عبور نكند، نمی‌تواند به ادراك وجود بی‌نهايت موفق شود؛ محدوديت ادراكی انسان در ادراك «خود» قرار گرفته است و با توجه كردن به حاقّ نفس می‌تواند به‌تدريج از اين محدوديت ادراكی عبور كند؛ آنچه در عرفان از آن به «فناء» تعبير می‌شود، دقيقاً به ‌معنی عبور از محدوديت‌های ادراكی نفس است نه‌ به معنی نيستی و پوچ شدن. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ بیانیه عرفان شیعی فقاهتی| بخش نهم و پایانی. ▫️ نتيجه بحث: عرفانِ شيعی، بر اساس راهبری معصومين عليهم‌السلام، طالبين را به ‌سوی «لقاء‌الله» دعوت می‌كند و اين لقاء را «شهود قلبی وجود بی‌نهايت خداوند» می‌داند و روش لازم برای اين حركت را تلاش برای دست‌يابی به «خلوص ذاتی» می‌شمارد و خلوص ذاتی را عبور از خود و ادراك خود، می‌داند تا اراده و ادراك حضرت دوست در وجود او تجلی كند و فرد به مقام «ولايت» برسد؛ مقامی كه هيچ حجاب ادراكی ميان او و خداوند وجود ندارد. روايت قدسی زير كه از اميرالمومنين عليه‌السلام و او از پيامبر اكرم صلی‌الله‌عليه‌وآله در معراج وارد شده است، عصاره عرفان شيعی است كه كيميای «عشق و محبت الهی» را سبب ايجاد خلوص ذاتی، و خلوص ذاتی را سبب ايجاد شهود قلبی او برشمرده است:  «زندگی دلچسب، زندگانی كسی است كه دائماً به ياد من است، هميشه خود را غرق در نعمت‌های من می‌بيند، موقعيت و جايگاه من را ناديده نمی‌گيرد و آنچه بايد برای من انجام دهد، هميشه در برابر ديدگان اوست؛ شبانه‌روز به‌دنبال جلب رضای من است. زندگی پايدارِ ابدی، زندگانی كسی است كه چنان به دنبال اصلاح نفس خود است كه دنيا در نظرش بی‌ارزش و آخرت در نظرش بزرگترين ارزش شده است؛ كسی كه نظر مرا بر نظر خودش ترجيح می‌دهد و به‌دنبال جلب رضای من است و عظمت مرا هميشه در نظر دارد و مرا حاضر و ناظر بر خود می‌بيند، هر چه مورد رضاس من نيست را از دلش پاك می‌كند و با تمام وجود در برابر شيطان و وسوسه‌هايش می‌ايستد و اجازه نمی‌دهد شيطان به قلبش نفوذ كند. من در بنده‌ای كه اين حسّ و حال براي او پيدا شود، ‌محبتم را قرار می‌دهم، به‌طوری كه تمام توجهش به من باشد، سكون و حركتش، همّت و اراده‌اش، سكوت و گفتارش، همه و همه از نعمتِ «شهود» كه فقط بر اهل محبتم ارزاني كرده‌ام، سرچشمه بگيرد. چشم و گوش قلبش را باز می‌كنم تا با قلبش صدای مرا بشنود و با قلبش به عظمت و جلال من نظاره كند؛ دنيا و لذّاتش را در چشم او كوچك و منفور می‌كنم و همان‌گونه كه راهبر و نگهبان يك مجموعه، افرادش را از موقعيت‌های خطرناك دور مي‌كند، او را از دنيا دور می‌كنم. وقتی چنين حسّ و حالی به او دست داد، از اهل دنيا به‌شدت پرهيز می‌كند و از زندگی سطحی موقت به زندگی عميق و ابدی می‌رسد، از فضای نفوذ شيطان به فضای سلطه رحمان می‌رود. ... اين مقام اهل رضايت از من است. ... هيچ حجاب و هيچ واسطه‌ای ميان من و چنين كسی نخواهد بود... .» ▫️ كاربرد و توصيه عملی بحث:  صراط مستقيم در جمع ميان ظاهر و باطن است و تا وقت باقی است، بايد دست به راه عرفان و سلوك الی الله زد. ▫️ مقاله هویت‌شناسی عرفان شیعی فقاهتی: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/148 ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti