کتابی که فراموشش نخواهید کرد!
دوستی در تعریف کتاب خوب می گفت"کتابی که همه چیزش راست و ردیف باشد و آن را بخوانی و سر تکان دهی و بگذاری در قفسه ،کتاب خوبی نیست! کتاب خوب کتابی است که تو را به فکر فرو برد.دنبال کسی باشی که در مورد آن گفتگو کنی.ذهنت را مشغول کند و چراها و چگونگی های داستان تو را تحت تاثیر قرار دهد"
کتاب بندها با نام اصلی بند کفش اثر دومنیکو استارنونه یکی از همین بهترینهاست. وقتی کتاب را تمام کردم در بهت فرو رفته بودم و حال غریب و تازهای در قلبم حس می کردم. در سرم افکار گوناگونی چرخ می زد مطمئن بودم که حرف و نگاهی تازه در ذهنم جا گرفته است.
متخصصان نویسندگی می گویند میشود از عادی ترین سوژهها،از اتفاقاتی که بارها و بارها پیش چشم ما رخ داده است،داستان نوشت به شرطی که دریچهی نگاه تازهای به آن واقعه گشوده شود.
بندها بدون شعارزدگی و درگیر کلیشه شدن ،از شخصیتهایی می گوید که در خانواده و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگر ،کنش های متفاوتی از خود بروز میدهند.
ماجرا همان خیانتی است که بارها و بارها موضوع کتابها و فیلم ها بوده است اما حالا ما به واسطه شناخت روانی درست و نزدیک شدن نویسنده به شخصیتها به شکلی دیگر به آن نگاه می کنیم.
آلدو مردی است که به همسرش خیانت کرده است . فصلی از داستان مختص اوست که از خودش بگوید،از احساسات و دلایل رفتارهایش.
واندا زنی است که مورد ظلم واقع شده است.او شخصیت بی گناه و سفید داستان نیست او هم قصه ای جالب و شنیدنی دارد و بچه ها، مهمترین و برجسته ترین بخش کتاب، تاثیر این حادثه روی رفتار آنهاست.
بندها پر کشش و جذاب شروع میشود و در عین سادگی چنان عمقی دارد که علاوه بر تاثیر عمیق روی خواننده،به او اجازه نمی دهد کتاب را ببندد.بلکه او را ترغیب می کند یک نفس به تماشای داستانی از یک خانواده بنشیند و تا تمام شدن این داستان آرام نگیرد.
عناصر داستان و قلم نویسنده حرفهای و کم نقص است.نحوه پرداخت داستان ایرادی ندارد. از آن دست کتابهایی است که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد.
همین حالا که مدتی است از خواندن کتاب می گذرد از فکر کردن به ابعاد گوناگون کتاب قلبم به تپش می افتد و دلم می خواهد ساعتها از حیرت و تعجبم و احساسی که از خواندن بندها به من دست داد، صحبت کنم.
کتابی که ساعتها و جلسات زیادی میطلبد تا به لایههای دقیق و عمیق آن دست یابیم.از آثار بزرگ نمی توان زیاد صحبت کرد.حق مطلب فقط وقتی ادا می شود که خوانندگان این یادداشت ،شروع به خواندن اثر کنند.
یادداشت مترجم در انتهای کتاب نیز(جومپا لاهیری)درخشان و پر قدرت است و به فهم و درک بهتر و بیشتر اثر کمک خواهد کرد.
داستان مناسب گروه سنی بزرگسال است
#کتاب_بندها
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
@vazhband
سفری برای یافتن خود!
کتاب وکسی نمی داند در کدام زمین می میرد، یک سفرنامه نیست. جستارهایی است که خانم الیاسی به بهانهی سفر بیرونی ،از سفر درونی خود نوشته است.
او برای یافتن معنای زندگی،عادتها و رفتارهای روزانه را کنار میگذارد.جسارت خود را جمع کرده و به دلِ ترسها سفر می کند و تن به جاده می سپارد.از تمام وبال ها خود را رها می کند و با تکیه بر دانش زبانی خود ، از سرزمین مادریاش خارج می شود.
هدف نویسنده نشان دادن و شرح آنچه در مناطق مختلف دنیا می گذرد ،نیست. او وقایعی را شرح می دهد که پیرامون معنای زندگی، او را به سمت و سویی کشانده و تنها آن بخش از آداب و رسوم مردمان و شهرها گفته می شود که دریچهای تازه به سوی او گشوده است.
نویسنده بیش از اینکه بناهای تاریخی و ملیتها برایش مهم باشد به آدمها و سخنان آنها می اندیشد.
به دنبال جهانی نو است که به واسطه رفاقتهای گاه و بیگاه با افرادی که ملیتی غیر از او دارند، پیدا می کند.
در این میان نثر و قلم به کمک او آمده است و دنیایی رنگارنگ از کلمات رقم زده و تعابیر بدیعی خلق کرده و از منظری زیبا دست به شرح خود و احساسش زده است.زبان گیرا و متن جان دار کتاب ،خواننده را نمک گیر می کند.
برش هایی که نویسنده ،تقدیم خوانندگان کرده است، جذابند و با وجود گسست زمانی بین رویدادها، چیدمانی خواندنی ترتیب داده است.
خواننده با کتابی طرف است که صدها بریده کتاب دلچسب که معنایی را رنگ می دهد،تقدیم مخاطب می کند.
اولین کتابی است که بعد از مدتها بیش از بیست بریده کتاب از آن جدا کردم.
با اینکه طبق نظریه مرگ مولف،هر اثر به محض جدایی از نگارنده، هویتی جدا می یابد،باز هم رد پای نویسنده در اثر پیداست. الیاسی نیز همچون بسیاری از جهاندیدگان بعد از تجارب ناب از سفر به باور جهان شهری رسیده است .باوری که او را از چهارچوب و ساختارهای وطنی و محلی جدا می کند و امکان حیات و زندگی طولانی در اقالیم دیگر را برایش ممکن می سازد.بیشتر کسانی که چندین سال در خارج از فرهنگ اصلی خود به سر می برند و در معرض خواندن آثار ادبی و یا سبک زندگی دیگری هستند، به جبر زمان یا خودآگاه در باورها و اعتقادات خود از باورهای ملل دیگر تاثیر می پذیرند.
در این اثر نیز نویسنده از فرهنگ عرفی زندگی ایرانی و مذهبی جدا شده و معنای زندگی را به گونهای دیگر می بیند و جستجو می کند.
بخش هایی که درمورد امام حسین(ع)،معنای مرگ،امید،سعادت جمعی ملتها،پیشرفت و تعریف خوشبختی دیده می شود،جزو مواردی است که انگار از زبان شخصی غیر ایرانی با مذهبی متفاوت به نگارش درآمده است و مخاطبی که اصالت و تعهد بیشتری به دین و مذهب ایران دارد ،آزار می دهد.
مخاطب باور نمیکند نحوهی شرح شهادت امام حسین و چگونه دیدن حادثهی عاشورا ،از زبان یک مسلمان ایرانی اینگونه باشد!
او در مسیر جستجو و یافتن سوالات خود ،روشی دارد گویی ذهن او خالی از دانش مذهبی ماست. او به استقبال مرگ می رود،رنج را می پذیرد یا از آن فرار می کند.برای پذیرش عشق و محبت با نگاهی به عرفا و مناسک گوناگون می اندازد ولی از عرفان دینی و توجه به عرفان و فلسفهی شیعی حرفی نیست.او دنیا را برای یافتن زیر پا می گذارد و در نهایت جوابی به شیوه خود می یابد .
با این حال قوت زبانی و تجارب زیستهی نویسنده در سفر به مناطق مختلف دنیا واجب می کند کتاب در لیست کتاب هایی که خواندن آن ضروری است،اضافه شود.
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#کتاب_و_کسی_نمیداند_در_کدام_زمین_میمیرد
#نشر_اطراف
#مهزاد_الیاسی
https://eitaa.com/vazhband
دربست تهران_هاوانا!
سباستین سومین سفرنامهی ضاطیان است که می خوانم .چهارمی هم در نوبت است.می خواهم همراه او به کانادا بروم!
حالا نویسنده برای من یک شخصیت داستانی شناختهشده است. می دانم که اگر به شهر دوشنبه یا کلکته برود چه چیز آنجا برایش جذابیت روایی دارد و اگر در هاوانا باشد، نگاه من را به چه سمت معطوف می کند.
منصور ضابطیان قبل از حرکت و حضور فیزیکی در مکانها با کمک اینترنت نگاهی کلی از آنجا به دست می آورد. مقصد را دورادور می شناسد و بعد سفرش را آغاز می کند. وقتی به مقصد می رسد برای جان دادن به مکانی که در آن است به آدمها می پردازد و حضور آدمها، خصوصیات و سبک زندگی مردم هر کشور و منطقه، روحی می شود که به آن کشور می دمد و دورنمای کلی شکل گرفته در ذهن خود و خواننده را کامل می کند.
خط حرکت او از قبل مشخص است قصد بازدید سه شهر را دارد ولی حساسیتش به محل اقامت،سبب میشود به مردم جامعه نزدیک تر شود، با آنها نشست و برخاست می کند، هم سفره شان میشود و به خود سخت نمی گیرد و راه ارتباط با آنها را باز میگذارد... ماجرای آشنایی با این آدمها می شود کتاب سباستین .
از بین مناظری که ضابطیان در کتاب منعکس کرده است خانه همینگوی و عکسهای مربوط به آنجا برایم جذاب بود.
مزارع نیشکر و توتون و قهوه هم و ماجرای اینترنت و سختی های استفاده از آن.
ولی یک سوال برایم ایجاد شد که ضابطیانی که در خوردن الکل مدارا می کند، چرا در مورد غذا هیچ سخت گیری ندارد؟ مهمانی ها و خوراک های مختلف را می پذیرد. شاید هم به این نکته توجه کرده ولی در کتاب نیاورده است.
عکس های کتاب خیلی خوبند. اصولا سفرنامه بی عکس مثل این است با چشم بسته برویم موزه! آن خلاصهی تاریخی آخر کتاب هم باعث شد دنبال یافتن جای دقیق کوبا در قاره آمریکا باشم.
در مجموع مطالب کتاب تازه بودند و از خواندن این کتاب روان لذت بردم
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#با_کتاب_قد_بکش
#تنها_کتاب_نخون
#سباستین
@vazhband