زندگیهای پنهان
سنگ قبرها هر کدام داستانی دارند. از اینکه شهرداری، آرامگاه ها را یکدست و یک شکل کند ، خوشم نمیآید. انگار به زور سعی میکند همهآنهایی که زیر خاکخوابیده اند، مثل هم کند. انگار جلوی دهان اموات را میگیرد تا حرف نزنند، هویت خود را فراموش کنند و فقط تبدیل بشوند به یک نام در زمینه خاکستری یا سفید و سیاه.
اما آدمها تنها در این سه طیف جا نمیگیرند. آنها بیشمارند و رنگارنگ. بعضی آبی زندگی میکنند و آبی میمیرند و بعضی سفید متولد میشوند و سیاه از دنیا میروند و دستهای سفید صدفی درخشان هستند در تمام عمر. جای آنها در قلب و ذهن زندههاست.
سنگ قبرها چکیده ای از زمان تولد تا مرگ انسانها هستند. روزهایی که به بهشت زهرا سر میزنم کمتر سرم را بالا میگیرم تا صدای زندگیها آدمهایی را بشنوم که روزگاری با قدمهای محکم روی زمین راه میرفتند، آرزو داشتند، عاشق میشدند، کتاب میخواندند یا گوشهای از بازار در حجره با یک تلفن کالا معامله میکردند.
صدای زنانی را میشنوم که با اعتیاد همسر و نااهلی فرزند میساختند، صدای فرزندانی که قبل از دیدن ۱۸امین بهار زندگی دیگر طلوع خورشید را ندیدهاند.
صدای نوزادانی که کنار خیابان به دنیا آمدند و عروسان شوهر مرده و پدران دل شکسته و خواهران جا بر کف وهمسایگان بی سایه و...
سنگ قبرها از پشیمانی ها میگوید و از فرصت کم. دلم میخواهد گوش تیز کنم و از پشت نام و فامیل، یک بیت شعر و دو تاریخ طلوع و غروب حرفهای دیگری بشنوم.
گاهی تفاوت سنگها و رنگها به شنیدن بهتر آدمها کمک میکند. حتی اگر قرنها از مرگ گذشته باشد. از روی این سنگها میشود شادی و غم اموات را دریافت. میشود حال وراث را از لابهلای علفهای هرز بالای قبر یا گلهای نازی که به دقت کاشته شدهاند کشف کرد.
خاک روی سنگها و گلهای پرپری که دور یک نام قلب کشیدهاند و رطوبت مانده در حروف نستعلیق حکاکی با کسی که بالای آن سنگ ایستاده حرف میزنند.
آرامگاه ها یک شهر پر قصه هستند.
#نمایشگاه_سنگ_قبرها
#موزه_ملایر
https://eitaa.com/vazhband