دیشب، مَهِ من! انجمن آرای که بودی؟
خلقی به تو مجنون و، تو لیلای که بودی؟
هنگام تبسم به دهان تو، که پی بُرد؟
ز آن لعل لبت حل معمای که بودی؟
خونا به فشان از بُنِ مژگان که گشتی؟
با لشگر حُسن از پی یغمای که بودی؟
لوح دل من، صورت غیری نپذیرفت
ای آفت دل! شاهد معنای که بودی؟
با دیدهٔ خود بر رخ خویشت نظری بود
در مردمک دیدهٔ بینای که بودی؟
من اشک فشان بودمت از غم، تو نگفتی
ز آن زلف دوتا سلسلهٔ پای که بودی؟
صابر! بُوَد امروز دلت خرم و روشن
دوش آینه دار رخ زیبای که بودی؟
#صابر_همدانی
#مهموم
@Vaziat_Sefid
کلما اردتِ ظلاً
تحولتُ الی شجرة...
هر بار که سایهای خواستی
به درخت بدل شدم...
@Vaziat_Sefid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت چشم تو رویای چشمهای من است...
مرا رها کن از آتش بهشت جای من است...
تویی که دل به رقیبم سپردهای، تبریک!
که روز جشن تو و مجلس عزای من است...
مباد غصۀ تنهاییِ مرا بخوری...
غمِ نبود تو چون سایه پابهپای من است،
به غیر دوستی از من ندیده دشمن نیز
عجب که دشمنیِ دوستان،جزای من است...
گذشت، خندۀ دیروزِ من به کار جهان
زمانِ خندۀ دنیا به گریههای من است...
#سجاد_سامانی
@Vaziat_Sefid | #وضعیت_سفید
"لقد کنت أبدو هادئاً فی حزنی
بینما قلبی کان مُتعباً من الحروب
التی لا تهدأ..."
در اندوهِ خویش، آرام به نظر میرسیدم
در حالی که قلبم
از جنگهای بیپایان خسته بود...
@Vaziat_Sefid
- وضعیت سفید
.
.
وأمّر ما لقيت من ألم الهوى
قرب الحبيب وما إليه وصول
[دردناك ترين چيزى كه در مواجهه با عشق ديدم اين بود كه عشقت نزديك تو باشد اما به او نرسى ]
كالعيس في البيداء يقتلها الظمأ
والماء فوق ظهورها محمول
[مانند شترى كه در بيابان از تشنگى بميرد در حالى كه آب در كوهان خود داشته باشد]
أيا بدر كم سهرت عليك نواظري
أيا غصن كم ناحت عليك بلابل
[ اى ماه چقدر بايد ( نيمه شب ها ) بيدار بمانم تا زيباييت را ببينم
اى شاخه چقدر بايد پرنده ها از زيباييت رنج برند؟ ]
البدر يكمل كل شهر مرة
وهلال وجهك كل يوم كامل
[ماه هر ماه يك بار كامل ميشود ولى هلال رويت هر روز به صورت كامل است ( ظاهر ميشود ) ]
أنا أرضى فيغضب قاتلى؛ فتعجبوا
يرضى القتيل وليس يرضى القاتل
[من راضى ام وقتى قتل من قاتلم را خشمگين كند
پس آنها (مردم ) تعجب ميكنند چگونه مقتول راضى به مرگ خود مى باشد ( در حالى كه ) قاتل راضى نيست. ]
@Vaziat_Sefid
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود بهشانه گرفتم،گریستم...
#عفیف_باختری