وقتی که پیغمبر رفتند به مکه برای حج آخر امیرالمؤمنین در یمن، مأموریت بود. پیغمبر فرستاده بود امیرالمؤمنین را به یمن، برای این که آن جا دین را به آن ها یاد بدهد، زکات آن ها را بگیرد، به آن ها کمک بکند. وقتی شنید امیرالمؤمنین که پیغمبر به حج رفته است، با سرعت خود را رساند به مکه. مبالغی از آن جا زکات گرفته بودند، در بین این اموال زکات، مقداری حلّه یمنی بود؛ یعنی لباس های یمنِ آن روز که خیلی مطلوب و مقبول بود.
ـــــــــــــــــــ
امیرالمؤمنین فرصت نداشت که با کاروان حرکت کند. یک نفر را گذاشت در رأس این کاروان که آن ها را بیاورد. خودش را رساند به پیغمبر در مکه که از اولِ اعمال حج با پیغمبر باشد. بعد آن ها رسیدند، امیرالمؤمنین وقتی رفت سراغ این ها، دید که این ها حلّه های یمنی را در نبود امیرالمؤمنین بین خودشان تقسیم کرده اند و هرکدام یک حلّه زیبا پوشیده اند، آمده اند!
◀️مبحث: #قسمت_دویست_و_چهل_و_چهارم
#قاطعیت_و_سازش_ناپذیری
📚#انسان_250_ساله📚صهبا
✔️🔴نشر متن و کپی با عبارت *انسان ۲۵۰ ساله، صهبا* #مجاز می باشد.
@Velayate_eshgh_313
┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄