توکل
او خود را به خدا سپرده بود و این یکی از خصوصیات او بود. «ابراهیم سنجری» یکی از همرزمان او می گوید: روزی پس از عملیات والفجر ۳ با حاجی به سوی خط مقدم می رفتیم. در این لحظه یک هواپیمای عراقی از روبروی ما پیدا شد. من دیدم همین الآن است که ما را بزند. من ایستادم تا پیاده شویم و در پشت سنگ بزرگی که در کنار جاده بود پناه بگیریم. حاجی گفت: چرا ایستادی؟ گفتم: مگر هواپیما را نمی بینی؟! هدفش ما هستیم و می خواهد ما را بزند. حاجی گفت: مگر می ترسی؟! گفتم: می زند. او با خونسردی گفت: لا حول و لاقوه الا بالله و راه افتادیم. حاجی با خیال راحت نشسته بود و هواپیما بالای سر ما رسید و شروع به تیراندازی کرد و چند تیر به عقب وانت ما خورد وآن را سوراخ کرد. نگاهی به چهره حاجی انداختم دیدم اصلا تغییری در آن نیست.
اگر کسی به حقیقت خود را به خدا بسپارد، این دیگر از آن خداست و خدا هر گونه خواست درباره او عمل می کند. این از مقامات بسیار والای الهی است. خوشا به حال رزمندگانی که چنین اند.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#پنجشنبه_شهدایی
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«به تاریخ 19 دی 1359 ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیتنامه مینویسم: هر شب ستارهای را به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است، مادر جان میدانی تو را بسیار دوست دارم و میدانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکملهای این جهلاند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامهدهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهامبخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند، تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند. ای کاش به خود میآمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی… ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود میآمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک میمالیدند.
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را میشناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر؛ من زندگی را دوستدارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علیوار زیستن و علیوار شهید شدن، حسینوار زیستن و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتادهایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چارهای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود.
مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار (اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)؛ و السلام.
محمد ابراهیم همت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#پنجشنبه_شهدایی
مطالب امروز را با قرائت فاتحه و صلواتی نثار روح پر فتوح شهدا و علمای اسلام به پایان می بریم .
التماس دعا
یا علی
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#پنجشنبه_شهدایی
با سلام و آرزوی قبولی عزاداری هاتون
مطالب این پنجشنبه را اختصاص میدهیم به شهدای کربلا
یا علی
التماس دعا
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
. سلام بر عُماره بن صَلْخَب اَزدي، پيش مرگ نهضت حسین (ع)
30 سال بيشتر نداشت. به حمايت از مسلم بنعقيل هوشيارانه در همه جا سرك ميكشيد تا نيرنگهاي ابنزياد را در هم شكند. پيش چشم خويشاوندانش او را به بلندي برده و گردن زدند. آخرين آوايش اين بود كه جسم و خونم فداي تو يا اباعبدالله (ع)
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر هاني بن عروه، كهن سالترين شهيد قيام حسين (ع)
از اصحاب خاص و محبوب پيامبر (ص)، قهرمان نبردهاي جمل، صفين و نهروان، مفسرقرآن، روايتگر حديث و محبوب ميان مردم. بيواسطه از پيامبر شنيده بود كه علي (ع) با حق است حق با علي (ع) است و تا عمر داشت بر مدار علي (ع)، چرخيد. مسلم، سفير حسين بنعلي (ع) را او در خانه خود پناه داد. به دستور ابن زياد او را در بازار كوفه سر بريدند و وارونه به دار آويختند. موي و محاسن سپيد اين شير مرد 90 ساله با خونش خضاب شد
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر عبيدالله بن عمرو بن عزيز كندي، شيرمرد روزهاي ناجوانمردي كوفيان
رشيد مرد 45 ساله، همراه علي (ع) در نبردهاي جمل و صفين و نهروان، مدير و بصير. در روزهاي تنهايي مسلم بنعقيل، با رشادت و پايمردي براي او بيعت ميگرفت. در خانه اسير شد. لحظهي ورود به دارالاماره به امير سلام نكرد و گفت كه سلام نام خداست و تنها شايستهي دوستان خدا. دست و پاي بسته و پيش چشم كوفيان سر از تنش جدا كردند
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر حر بن يزيد رياحي، آزاده مرد كربلا
به فرماندهي سپاهي از دشمنان حسين (ع) به كربلا آمده بود و نخستين كسي بود كه راه بر امام (ع) بست. ترديد لحظهاي آرامش نميگذاشت. استاد قرآنش به او گفته بود كه هر گاه ميان حق و باطل معلق شدي آنرا برگزين كه دنيايي نباشد و سرانجام در 50 سالگياش درست انتخاب كرد. در خون خود غلتيده بود كه سر خود را بر زانوي حسين (ع) يافت. پرسيد كه آيا بخشيده شدم و امام (ع) فرمود، آري. تو آزادي آنگونه كه مادرت تو را آزاده ناميد
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر عبدالله بن كلبي، تازه داماد رشيد عاشورا
كمتر از يك ماه از ازدواج عبدالله 30 ساله و هانيه 20 ساله گذشته بود. پيغام حسين (ع) طوفاني در دلشان به پا كرد كه تا كربلا آرام نشد. حاصل جنگ نمايان او 24 كشته از سپاه دشمن بود. عاقبت با يك دست و يك پاي قطع شده بر زمين افتاد. هانيه را نيز كه ضجهكنان بر بالاي سر عبدالله نشسته بود با نيزهاي شهيد كردند تا خون اين دو عروس و داماد عاشورا درهم آميزد و شاهدي بر عشق الهي باشد
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر مَنهج بن ملسم، دلدادهي آستان حسين (ع)
مادرش كنيز آزاد شدهي امام (ع) بود و خدمتكار منزل امام سجاد (ع). او و مادرش حُسنيه، از مكه تا كربلا همراه امام (ع) بودند. جوان 35 سالهي با وقار و جنگجوي عرب آنچنان ميجنگيد كه تحسين همگان را برانگيخت. شجاعانه و برقآسا. خبر شهادتش كه به مادر رسيد، گفت: اي كاش هزار منهج داشتم و قرباني حسين (ع) ميكردم
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر مسلم بن عوسجه، تاريخ مجسم نبرد حق و باطل
80 بهار از عمر پر بركت او ميگذشت و محاسنش به تجربه جنگ احد، حنين، آذربايجان، جمل، صفين و نهروان سپيد بود. آنقدر شيرين كلام بود كه او را ابو جمل يعني مهتر زنبوران ميخواندند. پنج بار قرآن را با تلاوت علي (ع) شنيده بود و بيش از ديگران از ظرائف قرآن ميدانست. آنقدر شجاعانه ميجنگيد كه علي (ع) او را برادر خوانده بود. يار مسلم بن عقيل در تنهايي كوفه بود و با زن و فرزند شبانه به كربلا شتافته بود. هفت معصوم و پنج امام را درك كرده بود و حسين (ع) او را استوارتر از كوه خوانده بود. سپاه عمر سعد با شهادت او جشن گرفتند
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی
سلام بر جُون بن حُوَيّ،
شهيد سپيدروي و خوش بوي كربلا از اهالي سودان، سياه پوست و بدبو. نخست مسيحي بود و بعدها به اسلام گرويده بود. زجر ديده بود و بيداد كشيده. اسلحه شناس بود و به همين خاطر شمشير سپاهيان حسين (ع) را او آماده ميكرد. تا آخرين لحظهي حيات ابوذر، غلام او بود. پس از آن سايه به سايه همراه و همقدم علي (ع) بود و با شهادت ايشان در ركاب امام مجتبي (ع). در پي نبردي افتخارآميز به زمين افتاد. حسين (ع) دعا كرد كه رويش سپيد و بويش خوش شود. ده روز بعد جسد او را يافتند كه سپيد و عطرآگين شده بود و تا امروز مزارش نوازشگر مشام عاشقان حسين (ع) است
#شهدای_کربلا
#پنجشنبه_شهدایی