eitaa logo
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
21 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
62 ویدیو
0 فایل
برای شهدا رسانه باشیم برای همکاری در ستاد پیام دهید ارتباط با خادم کانال: @congere_melli_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️چرا جرأت دفاع از افکار و عقائدمان را نداریم؟ 🔵بسيار اتفاق افتاده است که در يک محيط #خانوادگی مي‌نشينيم و ديگران صحبت مي‌کنند و همه گونه به #دين و انقلاب حمله می‌کنند اما ما اين جرأت را نداريم که از افکار و #عقائد خودمان دفاع کنيم. در اين حال سعي می‌کنيم سرمان را به يک بازي گرم کنيم يعنی ما چيزهايی که مي گويند را نشنيده‌ايم!! 🔵آن فرد همه چيز را زير سوال مي‌برد و به همه حمله مي‌کند، ولي ما در مقابلش #جواب نمی‌دهيم🚫 مگر اينکه چند نفر👥 ديگر از #همفکران ما با ما همراه شوند. 🔵چرا⁉️ چون در ذهنمان از هر يک از آنها ( همفکرانمان) #نقطه_اتکايی ساخته‌ايم و حالا احساس می‌کنيم مي‌توانيم به آنها اتکا کنيم؛ جايي که تک باشيم حرف نمی‌زنيم. اگر مثلاً در قطار و ماشين و اتوبوس تنها باشيم از #حق هيچ دفاعی نمي‌کنيم! مثلاً در قطار نشسته‌ايم اگر فردی حرف بزند پيش خودمان مي‌گوييم ولش کن چه کسی حوصله بحث دارد 🔵اين خودش نوعي سر پوش بر اصل مسأله است که #رعب ماست. اينها نشان مي دهد ما چقدر در زندگی اسير اين #ترس ها هستيم. علت اين رعب‌ها اين است که ما خداوند را باور نکرده‌ايم و به مرحله '' #توکل'' نرسيده‌ايم. 💢اتکا و اعتماد به #همفکران داریم اما به خدا اعتماد نداریم 📚 کتاب توکل صفحه۴۲و۴۳ #شهید_عبدالحمید_دیالمه
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
شهید مدافع حرم رضا میرزایی ✍🏻سال ۱۳۹۵ از خانواده‌ای افغانستانی تبار در ایران متولد شد. نوجوان بود که دلیرانه به صفوف مجاهدان افغانستانی پیوست تا داد شیعیان مظلوم هموطنش را از طالبان جهل و خون بگیرد. عادت نداشت از مجاهدت‌هایش حرفی بزند همین بود که از ۵ سال و اندی حضورش در افغانستان خاطره‌ای باقی نیست جز اینکه با همرزم بود. ✍🏻روز خواستگاری گفته‌بود «تا جنگ باقی است من ، هر جای دنیا که باشد». سال ۱۳۸۰ پای سفره عقد نِشست و باز از جنگ دل نَشُست. زیبایی‌ها و خوشی‌های دنیا زنجیر نمی‌شد به و دلش. همین بود که دو سال عقدشان را در افغانستان و جنگ با طالبان سپری کرد. ✍🏻 بعد از عروسی دوشادوش پدرش در آهنگری، پتک بر آهن داغ کوبید و رزق حلالش را از دل آتش بیرون کشید. باز اما به در دلش زبانه می‌کشید. مثل پرنده‌ای مهاجر مدام در رفت و آمد بود؛ از این وطن به آن وطن. از این سنگر به آن سنگر. پسر ده‌ماهه‌اش، مجتبی را به خدا سپرد و دوباره عزم کرد. دو سال و اندی بعد که برگشت فهمیدند یک سال در هرات اسیر طالبان بوده. ✍🏻 ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۲ دخترش نرجس دو سال و نیمه بود که از مناره‌های حرم بانوی فریاد هل من ناصر ینصرنی را شنید. رضایت بانوی خانه‌اش را گرفت. به ندای بانوی کربلا لبیک گفت و دوشادوش در نبرد با داعش سینه سپر کرد. ✍🏻 نام جهادی‌اش در سوریه بود و در نیروی ادوات خدمت می‌کرد. از چندبار حضور این مجاهد بی‌ادعا در سوریه فقط همین‌ها را می‌دانیم. اینها را بانوی صبوری می‌گوید که بعد از چند روز بی‌خبری، خواب همسرش را می‌بیند؛ در رویا، هر دو به زیارت رفته‌اند. ✍🏻 بانو از نگرانی‌ها و دلهره‌هایش می‌گوید و می‌پرسد «چرا نیستی؟» شهید می‌گوید «من کنار شما هستم.» یک هفته بعد خبر آمد که تک تیرانداز تکفیری، رضا را در حالیکه مشغول حمل پیکر همرزم شهیدش بوده به آرزویش رسانده‌است . چند روز بعد، ماه مبارک رمضان ۱۳۹۳ بود که پیکر روی دست‌های دوستدارانش تشییع شد. ✍🏻 در خانواده شهید میرازایی، هر کسی، دلتنگی را نوعی تاب می‌آورد. همسرش گاهی سجاده دلتنگی‌هایش را در حرم امام رضا (علیه السلام) می‌گشاید و گاهی در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت رضا (علیه السلام)، نگاه در نگاه شهید، اشک‌های دوری را از چشم پاک می‌کند. دردانه شهید، نرجس خانم، دلگویه‌هایش را در گوش قاب‌عکس بابا زمزمه می‌کند. گریه آقا مجتبی را کسی ندیده؛ کسی چه می‌داند! شاید دارد به سفارش پدرش در آخرین دیدارشان عمل می‌کند «مجتبی‌جان! بعد از من، تو مرد خانه‌ای؛ مرد گریه نمی‌کند.» 🌹