✳ در گوشهای در میان خادمها ایستاد
🔻سردار شهید بیشتر اوقات پایین #ضریح_حضرت_رضا(ع) مینشست و از همان مکان عرض ادب و ارادت خود را نشان میداد زمانی هم که در کنار ضریح قرار میگرفت، بسیار #متواضعانه رفتار میکرد.
🔹یک بار در مراسم #خطبهخوانی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی، سردار سلیمانی در حالی که لباس #خادمی به تن داشت، اصرار دیگران مبنی بر قرار گرفتن در جایگاه مسؤولان، مدیران و علما را در این مراسم نپذیرفت و در گوشهای بین ۴۹ هزار خادمی که حضور یافته بودند، با #متانت تمام و آرام ایستاد.
✍راوی: مدیر امور خدمه آستان قدس رضوی
#شهید_قاسم_سلیمانی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی♥️
در مقابل زورگويي ها علي وار مي ايستاد و براي ياري مظلومان پيش قدم بود بطوري كه هميشه مظلومان براي گرفتن حق خود به ايشان مراجعه مي كردند. مقيد به مسائل ديني بود. اكثر اوقات روزه مستحبي مي گرفت ودر مراسم دعاي كميل و زيارت عاشورا شركت مي كرد.
#سردارشهید_علی_بسطامی🌷
#سالروز_شهادت
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
در مقابل زورگويي ها علي وار مي ايستاد و براي ياري مظلومان پيش قدم بود بطوري كه هميشه مظلومان براي گر
#رسم_خوبان
وقتی در عملیات والفجر 2 در منطقه کردستان وارد عمل شدیم، توانستیم بخشی از ارتفاعات را از عراق پس بگیریم. در فصل زمستان و در حالی که هوا به شدت سرد و برف روی زمین بود باید خودمان را برای مرحله دوم عملیات آماده میکردیم.
سنگرهای ارتش عراق که به دست ما افتاده بود، بخاری داشت و گرم بود. ما ناچار بودیم برای برنامهریزی و مرور نقشهها و مشورت برای چگونگی عملیات در مرحله دوم در این سنگرها جلسه داشته باشیم، در حالی که سایر نیروهای بسیجی و یا سرباز بیرون از سنگرها و در آن هوای سرد روی زیراندازهای پلاستیکی و در کیسه خوابها خوابیده بودند.
تا حدود ساعت 12 شب هماهنگیها انجام شد. شهید بسطامی که فرمانده گردان بود، رو به ما کرد و گفت: برویم بیرون و استراحت کنیم. گفتیم کجا؟ گفت: کنار همان بچههای بسیجی که باید فردا عملیات کنند. بعد کولهپشتی و کیسه خوابش را برداشت و آن فضای گرم و مطبوع داخل سنگر را ترک کرد و در هوای فوقالعاده سرد، کنار بچهها خوابید. سایر دوستان هم همین کار را کردند..
✍به روایت سردار نعمان غلامی
#بربال_سخن
خدایا تو را عاجزانه شکر میکنم، هم چنان که صاحب غار حرا را بر انگیختی و بر جان بتهای جان دار و بی جان انداختی؛ بنیاد کفر برکندی و طرح اسلام در انداختی. خدایا تو را شکر و سپاس که حسینمان دادی، کربلایمان دادی، معلم شهادت را بر کلاس کربلا مبعوث کردی که درس عشق و ایثارمان آموزد. ریشهٔ بندگی غیر خدا را سوزد و چراغ آزادگی بر افروزد.
📎فرماندهٔ اطلاعات و عمليات تيپ يكم اميرالمومنين(ع) لشكر4بعثت
#سردارشهید_علی_بسطامی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۲/۲/۱ ملک شاهی ، ایلام
شهادت : ۱۳۶۷/۳/۷ مهران
🔰 توصیه هایی از شهید #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
💠قانون اول:
⇜بارالها، اعتراف میکنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی 10 آیه #قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما #یک_جزء کامل بخوانم
💠قانون دوم:
⇜پروردگارا! اعتراف میکنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار #شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید #نماز_قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم
💠قانون سوم:
⇜خدایا! #اعتراف میکنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید #دو_رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت #نماز_قضا بجا بیاورم🌺
#گمنام_وبی_صدا
🍂ترم های اول ورود به #دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه تشکیل بدیم از بچه های مشتی و #بااخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم.
🍁مثلا واکس زدن پوتین بچه ها، کارهای #خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه جلسه گرفتیم و چند تا #تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو.
اسم کار رو گذاشتیم #ستاد جنگ های نامنظم با نفس
🍂هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن اما با #چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن
🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی #متوجه_نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. #حسین_آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش نام گذاری شده بود...
🍂هدف از انجام این کارها #رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل #جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن و #سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن
#شهید_حسین_معزغلامی🌹
#شهید_مدافع_حرم
#کلام_شهید🌷
🌴شهادت نوع #مرگ را عوض میکند #وقت مرگ را عوض نمیکند
از مرگ نترسید؛ جوری در زندگی حرکت کنید که خداوند #شهادت را نصیبتان کند و از دنیا ببرد🕊
مدافع حرم
#شهید_جواد_محمدی🌹
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت #گریه_کرد...
🔸هر سه نفر بالای سر #آقامرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی دل مان خیلی برایت تنگ شده. نفیسه هم گفت: #باباجان می گویند شهدا زنده اند اگر هستی به ما یک نشانه بده.
🔹نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر #همسرش را در گوشی تلفنش نشانمان میدهد و میگوید: حرف #نفیسه که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد.
🔸به #درد_دل هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد
راوی: همسر شهید🌷
#شهید_مرتضی_عطایی
°•🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹°•
#خاطره🌿
#نایبباش
قبل از رفتنش به #سوریه، در فرودگاه ساعت ده و نیم صبح بود که تماس گرفت.
با ناراحتی گفت: امسال نه به مراسم بیت حضرت آقا می رسم و نه به چیذر اصرار داشت که اگر بیت می روی و حضرت آقا را دیدی، عوض من هم نگاهش کن، به جای من کیف کن
به جای من حسین حسین بگو عوض من گریه کن.
💟راوی: خواهرِمحترمشهید
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے
🔸راه ما #راه_حسین است. خدا را شاکرم که به این بنده رحم نمود و مورد لطف و عنایت خود قرار داد و این موقعیت را فراهم نمود تا من به #وظیفه خود عمل کنم.
🔹حالا که ائمه اطهار و #حضرت_زینب (س) مرا برای دفاع از حریم اهل بیت پذیرفته اند و من به چنین افتخاری نائل شده ام با تمام وجود و #مشتاقانه آماده ام تا جان ناقابل خود را فدای آنها نمایم
🔸خدارا شکر میکنم که #عشق_علی (ع) و ائمه اطهار را در وجود من قرار دارد و چنین نعمت بزرگی را به من عطا نمود. دوستان و همکاران و هم وطنان ما باید #شاکر چنین نعمتی باشیم که ما را در چنین کشوری قرار داد که از هر نظر ممتاز می باشد
#شهید_محمد_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
#رسم_خوبان
هیچ وقت دوست نداشت شناخته شود و همیشه سعی میکرد گمنام بماند، به دلیل همین هم خانواده و دوستان، اطلاعات دقیقی از محل و نوع مسئولیت او نداشتند.
یک روز مادرش را در بیمارستان چالوس بستری کردند، من در لشگر ۹۲ زرهی اهواز خدمت میکردم و از آنجایی که محمدابراهیم جبهه را ترک نمیکرد و به خانه نمیآمد، از منزل تماس گرفتند و از من خواستند تا موسی را پیدا کنم و ماجرا را با او در میان بگذارم.
به پایگاه شهیدبهشتی اهواز رفتم و با پرس و جوهای زیاد به هر طریقی که بود، توانستم او را در واحد اطلاعات عملیات پیدا کنم.
پس از احوالپرسی، مرا به سنگر برد و با کنسرو بادمجان و کمی نان از من پذیرایی کرد. گفتم پس کمی از کنسرو میخورم تا شام اصلی را بیاورند.
محمدابراهیم گفت: بخور که شام دیگری در کار نیست، با تعجب پرسیدم: شامتان همین است؟ محمدابراهیم گفت: مگر عیبی دارد؟ گفتم: اینجوری که میگفتند شما برای خودت اینجا برو بیایی داری و کلی آدم زیر دستت است، خندید و گفت: من اینجا کارهای نیستم و در ثانی اینجا همه از یک نوع غذا میخورند.
همیشه لباس خاکی بسیجی بر تن داشت و لباس سبز آرمدار سپاهی را نمیپوشید و میگفت: «میخواهم نیروهای بسیجی با من راحت باشند.» بارها ناشناس همراه آنان به کندن کانال میپرداخت و از مشکلات آنان آگاه و در جلسات به رفع آن میپرداخت.
📎فرماندهٔ طرح و عملیات لشگر۲۵کربلا
#شهید_محمدابراهیم_موسیپسندی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۰/۳/۱۲ چالوس ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۲/۲/۹ جادهٔ آبادان _ خرمشهر
*طعم شهادت با زبان روزه در شب قدر*
*شهید محمد مهدی فریدونی*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۳ / ۱۳۹۷
محل تولد: شیراز / فسا
محل شهادت: سوریه 🌹
از زبان پدر:
محمد کارشناس ارشد زبان انگلیسی بود هیچ وقت از کارهای خوبش به ما نگفته بود و بعد از شهادتش فهمیدیم او به خانوادهای که دو فرزند معلول داشتهاند کمک میکرده ما تمام حسابهای محمدمهدی را پس از شهادتش چک کردیم و طبق محاسبات ما باید حدود ۱۰۰ میلیون تومان که از محصولات باغمان به حسابش ریختهبودیم، در حسابش بعنوان پس انداز میداشت *اما تنها یک تا ۲ میلیون در حسابش مانده بود و بعدها متوجه شدیم به خیریهای کمک کرده و برای دختران بیبضاعت جهیزیه خریده است
از زبان همرزم:
ساعت ۹ شب بود که دیگر هرچه بیسیم زدیم جوابی را دریافت نکردیم دو تا سه تن از بچههای فاطمیون داوطلبانه به جلو رفتند و بعد بیسیم زدند و از ما خواستند که به آنجا برویم؛ *وقتی به آنجا رسیدیم پیکر مطهر محمد و دوستش به همراه جسد شش داعشی را آنجا دیدیم که داعشیها توسط محمد با سلاح کمری به هلاکت رسیده بودند* که این اتفاق قابل توجهی است و کار هر کسی نیست در نهایت *او مصادف با شب ضربت امام علی (علیه السلام) اولین شب قدر با دهان روزه در اثر اصابت خمپاره تروریست های تکفیری* شربت شهادت را نوشید
#شهید_محمد_مهدی_فریدونی
#سالروز_شهادت
▪️از مراسم سالگرد #ارتحال_امام خسته و کوفته و با زبون #روزه برگشته بود خونه، لباساشو عوض کرده بود و راه افتاده بود که تولد محمدپارسا رو تبریک بگه به #آبجی جونش
▪️اما بیمارستان رو #اشتباهی رفته بود و فکـــر کرده بود همون بیمارستانی که #ریحان به دنیا اومده اونم به دنیا اومده!
▪️وقتی تماس گرفت که چرا اسم آبجی جون تو لیست #بستریا نیست و متوجه شدیم که اشتباهی رفته، هممون از خنده روده بر شدیم حق داشت اشتباه کنه، به فاصله نه روز دوبار #دایی شده بود.
▪️بچه ها انگار عجله داشتن که حتما #دایی جونشونو ببینن و باهاش عکس داشته باشن! حالا ما موندیم و #انتظار رسیدن یه توراهی که #هرگز داییشو ندیده و عکس یادگاری هم باهاش نداره خدا کنه که بچه ها #راه داییشونو ادامه بدن
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🔸هوش خیلی بالایی داشت. آنقدر که بعد از چند جلسه کلاس درس را خوب یاد میگرفت و استاد به عنوان #کمک_مربی و استاد از او استفاده میکرد.
🔹اگر جایی #مسئولیتی به عهده میگرفت اینطور نبود که فقط بایستد و دستور دهد خودش پا به پای نیروهایش کار میکرد. اهل #رئیس بازی درآوردن نبود.
🔸وقتی وارد مجموعه میشدید و کسی را نمیشناختید، متوجه نمیشدید که #رئیس کیست و مرئوس کیست؟ آنقدر که متواضعانه رفتار میکرد. در عین حال یک #غرور_سازندهای هم در کارش داشت.
#شهید_خلیل_تختی_نژاد🌹
#شهید_مدافع_حرم
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
هر کجا باشید اگر چه در کاخهای بسیار محکم، مرگ شما را فرا میگیرد.
نمیخواهم به سادگی کشته یا مجروح شوم باید دگرگون کنم، باید عصیان کنندهها در برابر حق را در جای خودشان بنشانم تا بفهمند اسلام، آن هم اسلام راستین فقط در پیروی از خط امام خمینی است و بس.
با آگاهی، با شناخت و با یقین میروم به سوی جنگ، به سوی جهاد، به سوی خدا، به سوی شهادت، و به سوی سعادت.
#شهید_مرتضی_طلاکوب🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۵/۷/۱ اهواز
شهادت : ۱۳۶۰/۳/۲۱ دارخوین ، عملیات فرماندهٔ کلقوا
#ستارههای_زینبی
برای رفتن به سوریه از هوافضای سپاه ماموریت گرفت و منتقل شد به نیروی قدس ؛ کلام شهید حاج احمد آقا کاظمی را می گفت و تکرار می کرد و تکیه کلامش شده بود و مثل حاج احمد می گفت: خدایا در نیروی هوایی ما نتوانستیم به شهادت برسیم، در نیروی زمینی این را رزق و روزی ما کن.
#شهید_حیدر_جلیلوند🌷
#سالروز_شهادت
♦️بسیارشوخ طبع بود و بالطبع، این شوخ طبعی را در خانه هم داشت، درست است زمان زیادی درخانه نبود ولی #حضورش درخانه کیفیت خوبی داشت بسیار اهل بازی کردن با بچه ها بود.
♦️دخترمان #فاطمه وابستگی زیادی به پدرش داشت و زمانی که همسرم به شهادت رسید، 9ساله بود، درعین حال اگر اشتباه بچه را میدید به راحتی از آن نمیگذشت
♦️مثلا یکبار بچهها چیزی ازپدرشان خواستند اما ایشان #قبول نکرد و بااینکه خودش هم ناراحت بود ولی این کار را به #صلاح بچهها میدانست، محبتش به بچه ها باعث نمی شد از خطاهای آنان به راحتی بگذرد و این #ویژگی های خوب اخلاقیاش بود
♦️خصوصیت دیگرش دلبزرگ و صاف و ساده اش بود، همکارانش میگویند #نماز اول وقتش را به هیچ عنوان ترک نمیکرد سر نماز حالت خاصی داشت، در قنوت دستش را طوری بالا میآرود که به #شوخی می گفتم همه چیز را برای خودتان میخواهید، میگفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید.
♦️روی #بیت_المال خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید شده بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامیکرد که کمترین پول بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور #حساس_نبود.
#شهید_الیاس_چگینی🌷
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
ایمان و اخلاق
پسرعمه-دختر دایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم شباهت داشتیم تا فامیل
زمستان 56 بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب وتاب انقلاب بود، خیلی بهم برخورد.
یک سال وچند ماه از این جریان گذشت ودر این بین، او بود که با اصرار وخواندن آیات وروایات، سعی در متقاعد کردنم داشت؛ تا این که یک بار برای اتمام حجت آمد وگفت: «معصومه! خودت می دونی ملاک من برای انتخاب تو، ظاهر وقیافه نبوده ولی اگه باز فکر می کنی این قضیه منتفیه، بگو که دیگه با اصرارم تو رو اذیت نکنم.»
💐 نشستم وبا خودم خلوت کردم. در روایات دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد وبا ایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛ هیچ دلیلی هم برای رد کردنش به ذهنم نرسید، گفتم راضیام.
(راوی: همسر شهید اسماعیل دقایقی)
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
گام به گام با شهدا
جنگ که آغاز شد، سپاه هم شکل گرفت. عبدالحسین دیگر وقت سر خاراندن هم نداشت.
بیست و چهار ساعت در سپاه بود. اوایل، حقوقی هم نمی گرفت. بعد هم که حقوق دادند، جوابِ خرج و مخارجمان را نمی داد.
برای همین، کار بنایی هم قبول می کرد. آن وقت ها خانه ما در کوی طلاب بود. جان به جانش می کردی، چهل متر بیشتر نمی شد.
چند بار بهش گفته بودم: این خونه برای ما دست و پا گیره، خیلی تنگه. ما الآن پنج تا بچه داریم. هیچ وقت حتی مجال فکر کردن هم نداشت. اوایل چشم امیدم به آینده بود، ولی جنگ که شروع شد، دیگر از او توقعی نداشتم.
پس از مدتی که گذشت و عبدالحسین جبهه بود، خودم دست به کار شدم. خانه را فروختم و یک چهار راه بالاتر خانه نسبتا بزرگ تری خریدم. وقتی آمد و خانه را دید، خیلی خوشحال شد... چند روزی پیشمان ماند، بعد هم برگشت جبهه.
زمستان کم کم می آمد. تا آن روز مشکلی نداشتیم. مشکل از آن روزی شروع شد که باران آمد. خانه خشتی بود و کف حیاط موزاییک نداشت. دیوار دورش هم گِلی بود. همین طور که باران می بارید، یک دفعه احساس کردم سَرَم دارد خیس می شود. سقف را نگاه کردم، ازش آب چکه می کرد. دست و پام را گم کردم. چند لحظه ای گذشت، رفتم یک ظرف آوردم و گذاشتم زیر آب. فکر کردم دیگر تمام شد، ولی باران شدیدتر شد و آب چکه های سقف هم بیشتر. اگر بگویم هر چه ظرف داشتم گذاشتیم زیر سوراخ های سقف، دروغ نگفته ام. تا باران بند بیاید، حسابی اذیت شدیم.
چند روز پشت سر هم باران بود. لحظه شماری می کردم که عبدالحسین بیاید. بالاخره برگشت، ولی آوردنش، با تن مجروح و زخمی. بیشتر از دیگر قسمت ها، پاهایش آسیب دیده بود.
شهید عبدالحسین برونسی🥀
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
بیایید یک بار هم شده از چشم های منتظر همسر شهید به سختی های روزانه نگاه کنیم تا مشکلات زندگی برایمان آسان شود. مگر نگاه همسران شهید به زندگی، بدون حضور ظاهری شهید چگونه است؟ راستی تا به حال به چگونگی تحمل سختی های زندگی از نظر یک زن فکر کرده ایم؟ یک همسر چشم به راه با هزاران آرزو برای زندگی اش!
🥀شهید عبدالحسین برونسی🥀
گام به گام با شهدا
🌹🌹🌹
تفاوت مرگ با شهادت
مرگ پایان طبیعی حیات هر موجود زنده ای است؛
🌹ولی شهادت یک نعمت نادر و کمیاب است که رایگان به دست نمی آید. بلکه نعمتی است که لازمه تحقق آن شرایطی است که آن شرایط بسیار سخت و طاقت فرساست. از خود گذشتگی و ایثار، و از منافع دنیوی گذشتن بخاطر هدف والاتر، کار هر مدعی نیست. بنابراین، توفیق برخورداری از فرهنگ ایثار و عاشقی از هر مدعی ساخته نیست.
🌹فرهنگ شهادت با منفعت طلبی در تضاد آشکار است.
مرگ جبر است، و شهادت اختیار انسان برای انتخاب نوع مرگ.
🌹طبق فرمایش امام راحل: شهادت سعادتی است که نصیب مردان خدا می شود؛
پس اوج تکامل انسان که به شهادت ختم می شود، ترویج فرهنگ ناب عاشقی است که باعث گسترش و افزایش شهدای زنده در جامعه می گردد. این فرهنگ به دلیل آنکه از منفعت طلبی به دور است، و شهید منافع دنیوی خود را هیچ وقت مد نظر ندارد، باعث می شود تا کلیه امور در مدار توجه به معشوق عالم هستی قرار گیرد.
درخشنده، ابوالفضل، مقاله تفاوت مرگ با شهادت، تاریخ:27/9/1387، منبع نوید
🍃از اول نامزدیمون با خودم کنار اومده بودم که من تا ابد حمید کنارم نخواهم داشت.
🍃 یه روزی از دستش میدم، اونم با شهادت، وقتی که گفت میخواد بره انگار ته دلم، آخرین بند پاره شد.
🍃انگار میدونستم که دیگه برنمیگرده، اونقد ناراحت بودم نمیتونستم گریه کنم.چون میترسیدم اگه گریه کنم بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شم .
🍃یه سمت ایمانم بود و یه سمت احساسم. احساسم میگفت جلوش وایسا نذار بره ولی ایمانم اجازه نمیداد.
یعنی همش به این فکر میکردم که قیامت چطور میتونم تو چشای امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و
انتظار شفاعت داشته باش. در حالی که هیچ کاری تو این دنیا نکردم .
🍃اشکامو که دید، دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت
: “دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیا"
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
🌺🌺🌺﷽🌺🌺🌺
گام به گام با شهدا
همسر شهید محمود کاوه در گوشه ای از خاطره های خود چنین نقل می کند:
همسایه آمد و گفت: فاطمه سادات، تلفن با شما کار دارد! من و مادر محمود رفتیم پای تلفن.
خلاصه کلام اینکه، آن قدر با عجله حرف زد که نگذاشت خبر بچه را به او بدهم، فقط فهمیدیم همین روزها می آید.
حالا چند روز گذشته و محمود آمده بود خانه، اما آیا واقعا آمده بود مرخصی؟ روزها می رفت پی کارهای اداری لشکر، اعزام نیرو و سخنرانی و از این کارها.باهاشون شب ها هم دیر وقت می آمد خانه. تازه شب هایی هم که خانه بود، با بچه های جنگ جلسه داشت یا تلفنی باهاشان حرف می زد و وقت نمی شددوشت راحت بشینم و چند کلمه حرف بزنم.
می خواستم بهش بگم: «دختر دوست داری یا پسر، محمود؟» انتظار داشتم ناغافل و وسط حرف زدن هاش با تلفن بپرسه «راستی از بچه چه خبر؟» ولی حق داشت، مسئولیت او زیاد بود، من هم می فهمیدم.
یک شب که مهمان ها رفتند، تلفن ها هم تمام شد، دیدم حالا پلک هاش داره سنگینی می کنه و خمیازه می کشه. آمد دراز کشید تا استراحت کنه، فکر کردم با وجود خستگی زیادش فورا خوابش ببره، اما دیدم خیلی تو فکره.
گفتم «محمود به چی فکر می کنی؟» گفت: «به بچه ها». گفتم: «بچه ها؟ بچه ها که هنوز نیامدن، بچه ای در کار نیست».
حس کردم حالا وقتشه که بگم: «محمود، راستش خیلی وقته دوست دارم بدونم تو بیشتر پسر دوست داری یا دختر»، که یک باره محمود گفت: «بابا من منظورم بچه های جبهه است.» ساکت شدم. اولش ناراحت هم شدم حتی می خواستم گریه کنم، ولی بعد از چند لحظه به محمود حق دادم که نگران نیروهایش باشد.
صبر کردم و نخواستم رشته افکارش را پاره کنم. چند دقیقه بعد، ریختم به حساب بقیه سختی های دنیا. به او افتخار می کردم. جنگ بود و این مشکلات هم از لوازم جنگ محسوب می شد.
گام به گام با شهدا
🥀شهید مهدی رجب بیگی 🥀
سر راهش نان می گرفت ویک راست می
رفت توی اشپز خانه .
سماور را روشن می کرد وبعد از نماز ، بی سر و صدا می نشست سر سفره افطار .
هیچ کس نمی فهمید روزه گرفته . می گفت : نمی خوام کسی رو تو زحمت بندازم .
علاوه بر دوشنبه ها و پنج شنبه ها ، اکثر روزها را نیز با زبان روزه سپری می کرد . همیشه می گفت : رهبرمون می گن سعی کنید روزهای دوشنبه و پنج شنبه رو روزه بگیرید.
به دستور العمل های امام دقیق عمل می کرد .
🌹ریحانه خوش طینت،رفتن برای ماندن
📌 مناجاتـــــ
شهیدحسیـناجـاقے
بــارالهــا...
از یڪ ســو باید بمانیم تــا شهید آینده شویم و از سوے دیگر باید شهید بشویم تــا آینده بماند.
هم بــاید بمانیم ڪـہ فــردا شهید نشود و هم باید شهید شویم تــا فـردا بماند.
عجب دردے است چـہ میشد ڪہ امــروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
خدايا تو خودت كمك كن، الهي من با تمام وجود ادراكت ميكنم و اين سخن زيبايت را خوب درك ميكنم كه «يُحبُّوه و يُحبُّونَه»، خدايا تو خود ميداني كه اين بنده حقير به تو عشق ميورزد و هميشه به ياد تو بوده و هستم، زيرا اميد من و تكيه گاه من توئي و غير از تو كس ديگري ندارم .
خدايا اي كاش من هفتاد بار زنده ميشدم و دوباره در سنگر تكه تكه ميشدم، مگر نه اينكه هميشه در زيارت وارث ميخوانيم كه: «يا لَيتَنا كُنـّا مَعكم فأفوزَ فوزاً عظيماً»
حالا آمادهام ,خدايا ميخواهم به فیض عظيم شهادت برسم، كمكم كن اي مولاي من.
عزيزان قدر امام را ميدانيد , بهتر بدانيد، نكند كاري كنيد نفريني كه حضرت علي(ع) به امت خود كرد، امام هم به شما بكند، عزيزان خوب دقت كنيد يكسري ياران امام را از ما گرفتند ولي شما قدر امام را بدانيد، چون حضرت علي(ع) درجواب بي مهري هاي يارانش, به خدا گفت كه خدايا نعمت حاکم صالح را از اين امت بگير و خدا هم نعمت را گرفت و ذلت را براي آنها جايگزين كرد.
پس مواظب باشيد اي عزيزان روز قيامت هم دركارهست، اي كساني كه چوب لاي چرخ انقلاب ميگذاريد و پشت پا به اهل بيت امام حسين(ع) ميزنيد و اهل بيت را رها كردهايد. واي به حالمان, اگر نامه اعمالمان را به دست چپ بدهند، راستي اگر بدهند چه كنيم؟
📎فرماندهٔ طرح و عملیات لشگر۳۲انصارالحسین
#شهید_حسن_تاجوک🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۱/۶ ملایر ، همدان
شهادت : ۱۳۶۷/۴/۱ ماووت
🥀گام به گام با شهدا🥀
بخشی از متن نامه شهید علی خلیلی به مقام معظم رهبری به شرح زیر است:
🌺سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم
دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند.
آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند.