eitaa logo
مُرتاح
2.1هزار دنبال‌کننده
745 عکس
166 ویدیو
5 فایل
کهکشان آبیِ مات💙 مجذوب نجف | سخت‌جون | تاخرخره‌امیدوار ماه‌طلب | مکتب‌نشین‌خمینی‌و‌یاران | تکنولوژیسم پناهنده‌به‌کتاب‌ها | کهکشان‌جو| در غمِ غزه ثبت روزها از نگاه من در‌ مسیر‌ِ هدف نوشته‌های: #حدیث_سادات_مهدوی https://daigo.ir/secret/63273253
مشاهده در ایتا
دانلود
مشک؛ ماه؛ عباس.mp3
15.51M
که تو هستی ز قمر خوبتر آری آری.
هدایت شده از مکروبه !
لهوف می‌خوانم و می‌رسم به شب عاشورا، صدایِ درهم تنیده‌یِ طبل‌‌های جنگی و شیهه‌ی اسب‌های بی‌لجامِ افسارگسیخته فروکش می‌کند و جایش را صوتِ آرامش‌بخش و حزینِ مناجات اصحاب حسین علیه السلام پر می‌کند. انگار صدایِ مناجات یارانِ حسین از خیمه‌هایشان بلند می‌شود و می‌پیچد توی تاریخ و تکرار می‌شود و تکرار... میثم مطیعیِ ذهنم زمزمه می‌کند: آید زِ خیمه، آوایِ قرآن این نغمه‌یِ زیبایِ یاران حسین است... زهرا سادات" | |
شب دست به دامان صبح شدیم که طلوع نکند، که خط افق را روشن نکند، که سرِ حسین بالای نیزه نرود، که بدنش زیر سُمِ اسبان هرکدام گوشه‌ای نَرود. اما دنیا به کام نبود و نیست. صبح شد. گنجشک ها روزه‌ی سکوت گرفتند و جیک نمی‌زدند، مژه بر هم گذاشتم و با دل گوش کردم زمزمه‌یشان بود السلام علیک یا اباعبدلله و الارواح التی حلَّت به فنائک. نهر آبِ روبه‌رویِ خانه‌ی نقلیِ ییلاقیِ حاجی‌ننه مثل همیشه شیهه نمی‌کشید و با شور خودش را به سنگ ها و صخره‌ها نمی‌زد. آرام بود، درواقع فقط عرق شرم می‌ریخت. آنقدر آرام لب از هم باز می‌کرد و می‌بست که گویی فقط لب تکان می‌خورد و صدایی بیرون نمی‌آمد. برای تسکینش دست در آب گذاشتم. پچ پچش به تنم رسوخ کرد؛ علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و نهار. دست از آب کشیدم سر به آسمان بلند کردم، ابر ها تکه تکه بودند. [هر سو نِگرَم تِکه ای از پیکرِ توست اَجزای تنت از چه پراکنده شده] خورشید مستقیم می‌تابید و سنگ ها سرخ شدند. باد برگ های سرو را بیدار کرد. چشمانشانِ سرخِ‌شان نوید از گریه‌ی طویلی می‌داد. ولا جعله و الاخر العهد منی لِزیارتکم. سنجاقکی دستِ دلم گرفت و برد میانِ تنه‌ی دو درختِ قدیمیِ. صدای چکاچکِ شمشیر ها قطع شد. کسی پشت به من رو به رویِ لشکریِ عظیم و بزرگ ایستاده بود. با یک دست کمرش را گرفته بود و دست دیگر شمشیرش را. خاکِ زیرِ پایش خونین بود. تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و تنها شده بود. با گلویِ خشکش خطاب به آنان فرمود: واى بر شما! چرا با من مى‌جنگيد؟! آيا سنّتى را تغيير داده ام؟ آيا شريعتى را دگرگون ساخته‌ام؟! آيا جرمى مرتكب شده ام؟ و يا حقّى را ترک كرده ام؟! با صدایِ زمخت و مسخ شده‌ای عربده زدند، حسین: إِنا نَقتُلُكَ بُغضاً لابِيكَ! تو را به خاطر كينه اى كه از پدرت به دل داريم، می‌کُشیم! اشک از چشمانش جاری شد و بر مظلومیت پدرش گریست. درخت لرزه بر اندامش افتاد. پرده برافتاد. آسمان نعره براورد و رعد و برقی زد، گویی موجوداتِ رویِ زمین منتظرِ اذن بودند. دست ادب بر سینه گذاشتم و همراهی‌ِشان کردم: السلام و علی الحسین و علی علی‌ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. اولین قطره‌ی باران افتاد. صدای اذان آمد. ظهر شد! که لسان‌الغیب حافظ گفته اند: رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ‌ص.
مُرتاح
ای که دانی سرّ ما را مو بمو
هدایت شده از شٰائِق
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند....
به خاک گفتم اگر شد تو را بپوشاند . .
کتاب آه نوشته‌ی آقای حجازی، بازخوانیِ مقتلِ نفس‌المهموم است. نوشته‌ی شیخ عباس قمی. میانِ صفحات سفیدش یک صفحه‌ی کاملا قرمز وجود دارد. صفحه‌ی ۴۰۹. پیشنهاد هم شده که آن صفحه را در ظهر عاشورا بخوانید. و اینطور نوشته: شمر سرِ حسین را جدا کرد و به خولی سپرد. سنان نیزه بر پشتِ حسین زد که از سینه‌ی بی کینه‌اش سر زد. چون نیزه را بیرون کشید، روحِ حسین به اعلی علیّین رسید.
زخمِ تازه..mp3
722K
غریباً وحیداً فریدا. [ترجیحا پس‌از شنیدن صوت سوره‌ی فجر را به نیابت از حسین‌ابن‌علی بخوانید]
إذا كنت تخاف من مرتفعات السماء فلا یمكنك امتلاك القمر! اگر از بلندای آسمان بترسی، نمی توانی مالکِ ماه شوی💙.
و گفت: محبت درست نشود، مگر در میان دو تن، که یکی دیگری را گوید: «اِی من» - عطار نیشابوری -
شفافيت فقط امام حسین علیه‌السلام وقتی که خبر شهادت مسلم بن عقیل رو بهشون دادن با صراحت از شهادت خودشون خبر دادن و از خیانت مردم کوفه و پیمان شکنی‌شون گفتن و فرمودن پایان این سفر مرگ و شهادت است. تو همچین موقعیت خطرناکی با نهایت صراحت امام حقیقت رو گفتن و خیلیا برگشتن. اگه فریب به هر شکلی از اشکالش تو اسلام جایز بود وقتی معاویه بزرگترین دشمن اسلام به امیرالمومنین شورید حضرت باهاش سازش می‌کردن. دستور اسلام اینه؛ متضمن راستی و صراحت و مبرّا از هر دغلکاری و فریب.
مُرتاح
رزق همه‌ی ما از شماست مولا جانم💙.
شیعه اگر صد مرتبه بتواند انتخاب کند که ظالم باشد یا مظلوم باشد؛ مظلوم بودن را انتخاب می‌کند. شیعه مهربان است. ابن ابی الحدید می‌گوید شیعیان اخلاقشان را از امیرالمومنین به ارث برده‌اند [شیعیان نرم‌خو و لطیف هستند]
هدایت شده از مُرتاح
ماهِ امشب بیش از اندازه چشم‌نواز بود. هر آن امکان داشت ستاره اوِردوز کنم.
ما از خاک آفریده شدیم پس چرا فکر می‌کنی نمی‌تونیم شکوفه بدیم؟
مُرتاح
می‌گوید از خال صورتم بدم می‌آید و می‌خواهم لیزر کنم. حالا کدام خال؟ همانی که کنار لبش است، همان که و
می‌دانی زیبا‌ رویِ چشم نواز، من خطِ لبخندی که کنارِ لب‌ها به هنگامه‌ی لبخند زدن می‌افتد را دوست دارم. نشان دهنده‌ی سال ها و ماه هاییست که از تهه دل قهقه زدی و خندیدی. آدمی دلش میخواهد غرق شود لابه‌لای خاطراتِ مواجِ این چین های ظریف. اصلا نمی فهمم که چرا بعضی انسان ها سعی می‌کنند با هر روشی جانِ این چین های مظلوم را بگیرند. یا مثلا همین ماه گرفتگی ها. اصلا من پروانه وار دورشان میگردم. قبلا هم گفتم ماه یار دیرین است و فکر کن بخشی از معشوقه‌ات همیشه همراهت باشد. خارق‌العاده نیست؟ تکه از ماه همراه توست. یا شاید هم تو بخشی از ماه هستی که به روی زمینی، هوم؟ اینطور فکر کن. ببین چقدر تو انسان شگفت انگیزی هستی. آنوقت عده‌ای همین زینت بخشِ دل رمین را می‌فرستند زیر لیزرِ دکتر تا بسوزاندش، بخشکاندش. آه از این تجارت و بردگیِ مدرن‌ حرف این است که ما اصلا معنی زیبایی را نفهمیدیم. بیچاره بدن ها که زیرِ بارِ ستم تیغ ها می‌روند و بیچاره تر مفهوم زیبایی که به یغما رفت.
هدایت شده از مُرتاح
خدایا! حواست به ما باشه ما داریم وسطِ این همه فِشار، تبدیل به بستنی‌ِ عجیب‌الخلقه‌ی خرسیِ له شده می‌شیم!
اشرف مخلوقات و انقدر آشفتگی؟
مثل غزل پخته ی سعدی ست نگاهت هر بار مرورش بکنم باز قشنگ است
کف دستت بنویس که "مَن این مَنو تغییر میده" و بعدش تا خرخره تلاش کن. تا خرخره.
حواست نیست به آن اللهِ بالایِ سرم حتما که این غم ها تمامش را بِباید پاسخی حتما..
چقدر عشق چیز عجیبی‌ست عزالدین. چقدر آدم را زخمی و بی‌دفاع می‌کند . . .
کودتای ۲۸ مرداد همون ورودیِ vip آمریکا و انگلیس به ایران بود. ‌یعنی شاه حتی میخواست آب بخوره ازشون اجازه میگرفت. گاهی اوقات نمیتونست مکتوباً نظر اونهارو درمورد عزل‌ها و نصب‌ها به دست بیاره مجبور می‌شد یک‌کاره پاشه بره آمریکا تا اجازه بگیره. انقدر حقیر بودیم که حتی برای عزل نخست وزیر کشور خودمون هم باید واسشون دم تکون می‌دادیم. خداروصدهزار مرتبه شکر جوونایی رو داشتیم که زیر دست ظلم ساکت ننشستن.
باز دو روز تعطیلی شد ملت سرازیر شدن شمال. جاده هراز و کندوان و بستن. بابا بخدا اینجا بس که شرجیه ما خودمون از تو خونه در نمیایم، واسه کار ضروریم میریم بیرون سُک‌سُک می‌کنیم برگردیم.