eitaa logo
ويژه نامه امام حسن مجتبی و عبد العظیم حسنی عليهم السلام
5 دنبال‌کننده
7 عکس
2 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگار امامت آن حضرت امام حسـن (ع) مسئوليت امامت و رهبرى را در جوى مضطرب و ناآرام, در وضعــى بسيار پيچيده و پر كشاكــش كه در پايان زندگانى پدر بزرگـوارش امـام علـى (ع) بـروز كـرده و شعله ور شـده بـود به عهده گـرفت , در نتيجه وضع نابسامان مردمى كـه امـام بـا آنـان رو بـه رو بـود تنها ايـن راه باقى ماند كه يا وارد جنگى بى حاصل و ياس آور شـود, او و جماعتـش به شهادش رسند, يا پـس از سپرى شدن مدتى مـواضع خــود را مسجـل گـرداند و صـلحـى را كـه به صلاح ملت است بر جنگ بـى ثمر تـرجيح دهــد. و ايــن امـرى طبـيعى است جنـگـى كـه مــردم به آن به ديـد شك مى نگرند, بى نتيجه ياس آور خواهد بود. نشانه هاى تاريخـى بسيارى وجـود دارد كه به تاكيد بيان مى كند امام حسـن (ع) مـوضع خود را به خـوبى درك مى كرد و مى دانست كه مبارزه او با معاويه, با وجـود شك و ترديـدى كه در تـوده هاى مردم وجـود دارد, محال است به پيروزى برسـد. كار طـرفـداران امام (ع) به حـد خيانت رسيـد و از روى طمع به سـوى معاويه گـرايـش يافتند و به دليل پـول و مقام و آسايشى كه براى آنان فراهـم آورد, روى به سوى او نمـودند. زعماى كـوفه كار را به جايى رساندند كه به معاويه نوشتند: هر وقت بخواهد امام (ع) را دسـت بسته نزدش مى فرستند و چـون به امام مى رسيدند به اظهار اطاعت و ارادت مى نمـودند و مى گفتند: ((تـو جانشين پدرت و وصى او هستى و ما سراپا در مقابل تــو مطيع و فرمانبـرداريـم, هر فرمان كه دارى بفرماى))!امام به آنها مى گفت: ((به خدا قسـم, دروغ مى گوييد, به خدا سوگند شما به كسى كه بهتر از مـن بود وفا نكرديد, پس چگونه به مـن وفا مى كنيد؟ وچگونه به شما اطمينان كنم؟ اگر راست مـى گـوييـد, اردوگاه مـدائن , ميعادگاه و قـرار گـاه ما بـاشـد به آنجـا برويـد.)) امـام بـه مـدائـن رفـت, امـا بيـشتر سپاهيان, او را رها كردنـد. حال آيا امام مجتبـى (ع) با چنين مردمى مـى تـوانست با معاويه بجنگـد؟ هرگز. بنابرايـن امام حسـن (ع) به خاطر نداشتـن نيروى كافى مطمئن , ناچار به پذيرش صلح تحميلى شـد. مواد صلحنامه: مـاده اول: واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شـرط كه به كتاب خــدا و سنت فرستاده او (ص) و به سيره خلفاى صالح عمل كنـد ماده دوم: پس از معاويه, امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براى او حادثه اى روى داد حكومت از آن حسين است و معاويه نمى تواند آن را به عهده ديگرى بگذارد. ماده سوم: بايد سب اميرالمومنين على(ع) و بد گفتن از او در نماز ترك شود و از على(ع) جز به نيكى ياد نكنند. ماده چهارم: بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد, يعنى پنج ميليون درهم يا دينار, استثنا بشـود و تابع خلافت و حكـومت نباشـد, و برعهده معاويه است كه هر سال دوميليون درهم براى حسيـن بفرستد و در عطا و صلات, بنى هاشـم را بر بنى عبدشمـس برترى دهد و ميان فرزندان كسانى كه در ركاب اميرالمومنيـن در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كسانى كه در صفيـن در خدمت امام على (ع ) مجاهدت كردند, يك ميليون درهـم تقسيـم شـود و اين مبلغ را از خراج ولايت ((دارابگرد)) كه يكى از شهرهـاى فـارس در حـدود اهـواز است بپـردازد. ماده پنجم: مردم هر جا بر روى زمين خدا باشند,چه در شام و عراق چه در حجاز و يمـن, بايد ايمـن باشنـد و سياه و سـرخ بايد در امان بماننـد, معاويه بايـد خطاهاى آنان را تحمل كند و ببخشايد وهيچ كـس را به جرم گذشته كيفر نـدهد و با اهل عراق با كينه و دشمنى رفتار نكند. و ياران علـى (ع) را در هر كـجا باشنـد امان دهد و به هيچ يك از شيعيان على (ع) آسيبى نرساند, ياران و شيعيان على(ع) از حيث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندى محفـوظ باشند. و هيچ كس معترض هيچ يك از آنان نشـود, و هر صاحب حقـى به حقـش برسد و هر چه ياران علـى در هر كجا به دست آورده اند براى آنان محفـوظ بمـاند , و بـراى حسـن بـن على و برادرش حسين(ع) و هيـچ يـك از اهـل بـيت رسـول الله در نهان و آشكار هيچ بـدى نخـواهنـد و در امنيت آنان , در هيچ منطقه اى , اخلال نكنند. برنامه وصلح امام حسن(ع) چهره واقعى معاويه راآشكار ساخت و ماهيت او را به مردم نشان داد. به طـورى كه معاويه بعد از قبضه نمـودن حكـومت در يك سخنرانـى گـفـت : ((به خـدا سـوگنـد مـن با شما براى ايـن نجنگيدم كه نماز بگزاريد و روزه بـداريد و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد بلكه به ايـن منظور با شما جنگيـدم كه به شما فرمان دهم, و همانا اين مقام را خدا به مـن عطا كرده در حاليكه شما ناخشنود بـوديد. هان مـن حسـن را اميدوار كردم, چيزهايى را به او دادم و كنون همه آنها زير پاى مـن است و به هيچ شرطى وفا نمى كنـم.))
معاويه به خوبى مىفهميد كه امام(عليه السلام) صاحب مكتب و هدف است و ناچار براى اجراى رسالت خود از هيچ كوششى خوددارى نمىكند و همه سعى خود را در راه اعتلاى مكتب و روشهاى دگرگونسازى امّت به كار مىبرد، از اين رو، احساس خطر مىكرد، تا آن كه سرانجام، نقشه كشتن امام را طرّاحى نمود و آن حضرت را با سمّى مهلك، به وسيله «جعده» همسر امام، به شهادت رساند. ابوالفرج اصفهانى در كتاب «مقاتل الطالبيّين» مىنويسد: «معاويه مىخواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد و در انجام اين منظور، هيچ كس براى او مزاحمتر از حسن بن على و سعد بن ابىوقّاص نبود، بدين جهت هر دو را با وسايل مخفى مسموم كرد.» و نيز همين نويسنده مىگويد: «چون خواستند حسن بن على را به خاك بسپارند، عايشه بر استرى نشست و بنىاميّه و بنىمروان و هر كس از ياوران و سپاهشان را كه در آنجا بود به كمك برداشت و اينجا بود كه گوينده اى گفت: يك روز بر استر و يك روز بر شتر.»سبط ابن جوزى به سند خود از طبقات ابن سعد و او از واقدى روايت كرده: حسن بن على در هنگام احتضار گفت: مرا در كنار جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دفن كنيد، امويان و مروان حكم و سعيد بن العاص ـ كه والى مدينه بود ـ به پاخاستند و نگذاشتند. ابن سعد مؤلّف كتاب طبقات مىگويد: يكى از مخالفان، عايشه بود كه گفت: «هيچ كس نبايد در كنار رسول خدا دفن شود!»سرانجام، جنازه حسن بن على را از آنجا به قبرستان بقيع بردند و در كنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند. در كتاب «الإصابه» از واقدى نقل شده كه آن روز جمعيت آن چنان انبوه بود كه اگر در بقيع سوزنى مىافكندند بر سر انسانى مىافتاد و به زمين نمىرسيد. سَلامٌ عَليه يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً. از ميان سخنان پربهاى امام مجتبى(عليه السلام)، چهل حديث برگزيده را كه هر كدام گشاينده بابى از كرامت و اخلاق انسانى به روى حقيقت جويان است، به اهل مطالعه تقديم مىدارم. * * * چهل حديث قالَ الاِْمامُ المُجْتَبى(عليه السلام) : 1- نصيحت از سر اخلاص «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَليلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.» هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گيرد، به راهى پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفّق سازد و به نيكويى استوار گرداند، زيرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىياور است و با ذكر بسيار خود را از [معصيت خداى] بپاييد. 2- شناخت هدايت «وَ اعْلَمُوا عِلْمًا يَقينًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِميثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمْ الْفِرْيَةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْريفَ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوى مَنْ يَهْوى.» به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن تمسّك پيدا نمىكنيد تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسيد، و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمىكنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هر گاه اين را شناختيد بدعتها و بر خود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد. 3- فاصله ميان حقّ و باطل «بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَيْتَ بِعَيْنَيْكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيرًا.» بين حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بينى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسيارى را بشنوى. 4- آزادى و اختيار انسان «مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ يُطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْييرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذيرًا.» هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقيق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختيار خودشان آن را بپذيرند و نهيشان نموده تا به اختيار خود بر حذر باشند. 5- زهد و حلم و درستى
برگرفته از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا = امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرتوى از سيره و سيماى امام حسن مجتبى(عليه السلام) امام حسن(عليه السلام)، اوّلين فرزند امام على و فاطمه زهرا(عليهما السلام)، در نيمه ماه رمضان سال دوم يا سوم هجرى در شهر مدينه به دنيا آمد و بعد از شهادت امام على(عليه السلام) شش ماه حكومت كرد و در سال پنجاه هجرى، به وسيله زهرى كه همسرش جعده به دستور معاويه به او خوراند، در 48 سالگى به شهادت رسيد. مزار شريفش در قبرستان بقيع، در كنار سه امام معصوم ديگر، زيارتگاه خيل شيفتگان آن حضرت است. جلال الدين سيوطى در كتاب «تاريخ الخلفاء» مىنويسد: «امام حسن در سال سوّم هجرت به دنيا آمد و شبيه ترين شخص به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بود، در روز هفتم تولّدش، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گوسفندى را براى او عقيقه كرد و موى سرش را تراشيد و هم وزن آن را نقره صدقه داد. او يكى از پنج نفر اهل كساء است. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: پروردگارا! من او را دوست مىدارم پس او را دوست داشته باش. و فرمود: حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت اند. ابن عبّاس گفت: حسن بر دوش پيامبر سوار بود، شخصى به آن حضرت گفت: اى پسر! خوب مركبى را سوار شده اى! پيامبر فرمود: بلكه او خوب راكبى است.»امام مجتبى(عليه السلام) شخصيّتى آرام، با وقار، متين، بخشنده و مورد توجّه مردم بود. به فقيران و بينوايان رسيدگى مىنمود و بيش از حدّ در خواست آنها به آنان كمك مىكرد تا زندگىشان تأمين گردد، زيرا روا نمىديد كه سائلى بيش از يك بار از او چيزى بخواهد كه موجب شرمسارىاش شود. او در طول عمرش دو بار تمام ثروت و دارايى خويش را در راه خدا بخشيد و سه بار تمام اموال خود را وقف كرد، نيمى از آن را براى خود و نيمِ ديگر آن را در راه خدا بخشش نمود. امام مجتبى(عليه السلام)، فردى شجاع، دلير و مبارز بود و در جنگهايى كه در ركاب پدرش اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىجنگيد در خطّ مقدّم حركت مىكرد. او در جنگ جمل و صفيّن از مبارزان پرتلاش لشكر آن حضرت بود. روزگار امامت آن حضرت امام حسن(عليه السلام) مسئوليت امامت و رهبرى را در جوّى مضطرب و ناآرام، در وضعى بسيار پيچيده و پر كشاكش كه در پايان زندگانى پدر بزرگوارش امام على(عليه السلام)بروز كرده و شعله ور شده بود، به عهده گرفت. در نتيجه وضع نابسامان مردمى كه امام با آنان روبه رو بود تنها اين راه باقى ماند كه يا وارد جنگى بىحاصل و يأسآور شود، او و جماعتش به شهادت رسند، يا پس از سپرى شدن مدّتى مواضع خود را مسجّل گرداند و صلحى را كه به صلاح ملّت است بر جنگ بىثمر ترجيح دهد. و اين امرى طبيعى است كه جنگى كه مردم به آن به ديد شكّ مىنگرند، بىنتيجه و يأسآور خواهد بود. نشانه هاى تاريخى بسيارى وجود دارد كه به تأكيد بيان مىكند امام حسن(عليه السلام)موضع خود را به خوبى درك مىكرد و مىدانست كه مبارزه او با معاويه، با وجود شكّ و ترديدى كه در توده هاى مردم وجود دارد، محال است به پيروزى برسد. كار طرفداران امام(عليه السلام) به حدّ خيانت رسيد و از روى طمع به سوى معاويه گرايش يافتند و به دليل پول و مقام و آسايشى كه براى آنان فراهم آورد، روى به سوى او نمودند. زعماى كوفه كار را به جايى رساندند كه به معاويه نوشتند: هر وقت بخواهد امام(عليه السلام)را دست بسته نزدش مىفرستند! و چون به امام مىرسيدند به او اظهار اطاعت و ارادت مىنمودند و مىگفتند: «تو جانشين پدرت و وصىّ او هستى و ما سراپا در مقابل تو مطيع و فرمان برداريم ، هر فرمان كه دارى بفرماى!» امام به آنها مىگفت: «به خدا قسم، دروغ مىگوييد، به خدا سوگند شما به كسى كه بهتر از من بود وفا نكرديد، پس چگونه به من وفا مىكنيد؟ و چگونه به شما اطمينان كنم؟ اگر راست مىگوييد، اردوگاه مدائن، ميعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آنجا برويد.»امام به مدائن رفت، امّا بيشتر سپاهيان، او را رها كردند. حال آيا امام مجتبى(عليه السلام)با چنين مردمى مىتوانست با معاويه بجنگد؟ هرگز. بنابراين، امام حسن(عليه السلام) به خاطر نداشتن نيروى كافىِ مطمئن، ناچار به پذيرش صلحِ تحميلى شد. مواد صلحنامه: مادّه اوّل: واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شرط كه به كتاب خدا و سنّت فرستاده او(صلى الله عليه وآله وسلم) و به سيره خلفاى صالح، عمل كند. مادّه دوم: پس از معاويه، امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براى او حادثه اى روى داد حكومت از آنِ حسين است و معاويه نمىتواند آن را به عهده ديگرى بگذارد. مادّه سوم: بايد سبّ اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و بد گفتن از او بر منابر ترك شود و از على(عليه السلام) جز به نيكى ياد نكنند.
مادّه چهارم: بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد، يعنى پنج ميليون درهم يا دينار، استثنا بشود و تابع خلافت و حكومت نباشد، و بر عهده معاويه است كه هر سال دو ميليون درهم براى حسين بفرستد و در عطا و صلات، بنىهاشم را بر بنىعبدشمس برترى دهد و ميان فرزندان كسانى كه در ركاب اميرالمؤمنين در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كسانى كه در صفّين در خدمت امام على(عليه السلام)مجاهدت كردند، يك ميليون درهم تقسيم شود و اين مبلغ را از خراج ولايت «دارابگرد»، كه يكى از شهرهاى فارس در حدود اهواز است، بپردازد. مادّه پنجم: مردم هر جا بر روى زمين خدا باشند، چه در شام و عراق چه در حجاز و يمن، بايد ايمن باشند و سياه و سرخ بايد در امان بمانند، معاويه بايد خطاهاى آنان را تحمّل كند و ببخشايد و هيچ كس را به جرم گذشته كيفر ندهد و با اهل عراق با كينه و دشمنى رفتار نكند. و ياران على(عليه السلام) را در هر كجا باشند امان دهد و به هيچ يك از شيعيان على(عليه السلام) آسيبى نرساند، ياران و شيعيان على(عليه السلام) از حيث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندى محفوظ باشند، و هيچ كس متعرّض هيچ يك از آنان نشود، و هر صاحب حقّى به حقّش برسد و هر چه ياران على در هر كجا به دست آورده اند براى آنان محفوظ بماند، و براى حسن بن على و برادرش حسين(عليه السلام) و هيچ يك از اهل بيت رسول اللّه در نهان و آشكار هيچ بدى نخواهند و در امنيّت آنان، در هيچ منطق هاى، اخلال نكنند. برنامه و صلح امام حسن(عليه السلام)، چهره واقعى معاويه را آشكار ساخت و ماهيّت او را به مردم نشان داد. به طورى كه معاويه بعد از قبضه نمودن حكومت در يك سخنرانى گفت:«به خدا سوگند من با شما براى اين نجنگيدم كه نماز بگزاريد و روزه بداريد و حجّ به جا آوريد و زكات بپردازيد، بلكه به اين منظور با شما جنگيدم كه به شما فرمان دهم! و همانا اين مقام را خدا به من عطا كرده در حالى كه شما ناخشنود بوديد. هان! من حسن را اميدوار كردم، چيزهايى را به او دادم و اكنون همه آنها زير پاى من است و به هيچ شرطى وفا نمىكنم!»سياست معاويه در طول بيست سال حكومتِ سركوب و زور اين بود كه پيوسته برنامه اى تنظيم كند كه وجدان و اراده امّت را از ميان ببرد و مردم را از انديشيدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد، تا تنها در انديشه گرفتارىهاى كوچك روزانه خود باشند و از هدف هايى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در پى آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانى و منافع شخصى خويش بينديشند و به وجوهى كه از بيت المال به دست مىآورند فكر كنند. برخى از شيوخ قبايل كوفه، با وجود اين كه از شيعيان اميرالمؤمنين(عليه السلام)بودند، از جاسوسان معاويه شدند و خبرها را در باب كوچكترين حركت يا مخالفت مردان قبيله، گزارش مىدادند آن گاه مأموران دولتى سر مىرسيدند و كسانى را كه خلاف معاويه چيزى گفته بودند يا حركتى در سر مىپروراندند دستگير مىكردند و نَفَس مخالفان را مىبريدند. و اين گونه، خلافت بازيچه اى شده بود در دست كودكان بنىاميّه. معاويه به خوبى مىفهميد كه امام(عليه السلام) صاحب مكتب و هدف است و ناچار براى اجراى رسالت خود از هيچ كوششى خوددارى نمىكند و همه سعى خود را در راه اعتلاى مكتب و روشهاى دگرگونسازى امّت به كار مىبرد، از اين رو، احساس خطر مىكرد، تا آن كه سرانجام، نقشه كشتن امام را طرّاحى نمود و آن حضرت را با سمّى مهلك، به وسيله «جعده» همسر امام، به شهادت رساند. ابوالفرج اصفهانى در كتاب «مقاتل الطالبيّين» مىنويسد: «معاويه مىخواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد و در انجام اين منظور، هيچ كس براى او مزاحمتر از حسن بن على و سعد بن ابىوقّاص نبود، بدين جهت هر دو را با وسايل مخفى مسموم كرد.» و نيز همين نويسنده مىگويد: «چون خواستند حسن بن على را به خاك بسپارند، عايشه بر استرى نشست و بنىاميّه و بنىمروان و هر كس از ياوران و سپاهشان را كه در آنجا بود به كمك برداشت و اينجا بود كه گوينده اى گفت: يك روز بر استر و يك روز بر شتر.»سبط ابن جوزى به سند خود از طبقات ابن سعد و او از واقدى روايت كرده: حسن بن على در هنگام احتضار گفت: مرا در كنار جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دفن كنيد، امويان و مروان حكم و سعيد بن العاص ـ كه والى مدينه بود ـ به پاخاستند و نگذاشتند. ابن سعد مؤلّف كتاب طبقات مىگويد: يكى از مخالفان، عايشه بود كه گفت: «هيچ كس نبايد در كنار رسول خدا دفن شود!»سرانجام، جنازه حسن بن على را از آنجا به قبرستان بقيع بردند و در كنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند. در كتاب «الإصابه» از واقدى نقل شده كه آن روز جمعيت آن چنان انبوه بود كه اگر در بقيع سوزنى مىافكندند بر سر انسانى مىافتاد و به زمين نمىرسيد. سَلامٌ عَليه يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً.
مكارمو فضائل اخلاق ده چيز است:1 ـ راستگويى، 2 ـ راستگويى در وقت سختى و گرفتارى، 3 ـ بخشش به سائل، 4 ـ خوش خُلقى، 5 ـ پاداش در مقابل كارها و ابتكارات، 6 ـ پيوند با خويشان، 7 ـ حمايت از همسايه، 8 ـ حق شناسى درباره دوست و رفيق، 9 ـ ميهمان نوازى، 10 ـ و در رأس همه اينها شرم و حياست. 23- پرهيز از تملّق و بدگويى «قالَ(عليه السلام) لِرّجُل : إِيّاكَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْتَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.» امام به شخصى فرمود : مبادا مرا ستايش كنى، زيرا من خود را بهتر مىشناسم، يا مرا دروغگو شمارى، زيرا دروغگو انديشه و عقيده [ثابتى] ندارد، يا كسى را نزد من بدگويى نمايى. 24- عوامل هلاكت آدمى هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ. أَلْكِبْرُ بِهِ هَلاكُالدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْليسُ. أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ. هلاكت و نابودى مردم در سه چيز است:كبر، حرص، حسد. تكبّر كه به سبب آن دين از بين مىرود و به واسطه آن، ابليس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص كه دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد كه سررشته بدى است و به واسطه آن قابيل، هابيل را كشت. 25- تقوا و تفكّر «أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَيْر وَ أُمُّهُ.» شما را به پرهيزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكّر و انديشه سفارش مىكنم، زيرا كه تفكّر و انديشه، پدر و مادر تمام خيرات است. 26- شستشوى دستها قبل و بعد از غذا «غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِى الْفَقْرَ وَ بَعْدَهُ يُنْفِى الْهَمَّ.» شستن دستها پيش از غذا، فقر را از بين مىبرد و بعد از غذا، غم و اندوه را مىزدايد. 27- دنيا، سراى عمل «أَلنّاسُ في دارِ سَهْو وَغَفْلَة يَعْمَلُونَ وَ لا يَعْلَمُون فَإِذا صارُوا إِلى دارِ الاْخِرَةِ صارُوا إِلى دارِ يَقين يَعْلَمُونَ وَ لا يَعْمَلُونَ.» مردم در اين دنيا در سراى بىخبرى و غفلت به سر مىبرند، كار مىكنند و نمىدانند. وقتى كه به سراى آخرت رفتند، به خانه يقين مىرسند، آن گاه است كه مىدانند، ولى ديگر كار نمىكنند. 28- همراهى با مردم «صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ يُصاحِبُوكَ.» چنان با مردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست دارى به همان گونه با تو مصاحبت كنند. 29- عقاب و ثواب مضاعف «وَ اللّهِ إِنّى لاََخافُ أَنْ يُضاعَفَ لِلْعاصى مِنَّا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ أَرْجُوا أَنْ يُؤْتِىَ الُْمحْسِنَ مِنّا أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ.» به خدا قسم من ترس از آن دارم كه عذاب گناهكاران از ما اهل بيت دو چندان گردد، و اميد آن را دارم كه نيكوكار از ما اهل بيت نيز پاداشش دو برابر باشد. 30- نقش عقل، همّت و دين «لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَياءَ لِمَنْ لا دينَ لَهُ.» كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دين ندارد، حيا ندارد. 31- تعليم و تعلّم «عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَيْرِكَ.» مردم را با دانشت، دانش بياموز و خود نيز دانش ديگران را فراگير. 32- روى آوردن به چه كسى؟ «لا تَأْتِ رَجُلاً إِلاّ أَنْ تَرْجُوَ نَوالَهُ أَوْ تَخافَ بَأْسَهُ أَوْ تَسْتَفيدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَكَتَهُ وَ دُعائَهُ أَوْ تَصِلَ رَحِمًا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ.» نزد كسى مرو، مگر آن كه به بخشش او اميدوار، يا از قدرتش بيمناك، يا از دانشش بهره مند، يا به بركت و دعايش اميدوار باشى، يا آن كه بين تو و او پيوند خويشاوندىاى باشد. 33- عقل و جهل «لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَيْشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.» هيچ بىنيازىاى بزرگتر از عقل و هيچ فقرى مانند جهل و هيچ وحشتى سختتر از خودپسندى و هيچ عيشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نيست. 34- على(عليه السلام)، دروازه ايمان «إِنَّ عَلِيًّا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.» على(عليه السلام) دروازه ايمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است. 35- حقّ اهل بيت «وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ لا يَنْتَقِصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنا إِلاّ نَقَصَهُ اللّهُ مِنْ عَمَلِهِ.» قسم به خدايى كه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را به حقّ برانگيخت، هيچ كس از حقّ ما اهل بيت چيزى را كم نكند، مگر آن كه خداوند از عملش چيزى را كم گرداند. 36- اوّل سلام، آن گاه كلام «مَنْ بَدَأَ بِالْكَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجيبُوهُ.» كسى كه پيش از سلام كردن، آغاز به سخن گفتن نمايد، جوابش را ندهيد! 37- نيكى و پرسش؟
روزي سائلي خدمت آن بزرگوار آمد و اظهار فقر كرد و براي آن حضرت دو بيت شعر خواند كه مضمون آن چنين است: «چيزي ندارم كه بفروشم و حوايج خود را رفع كنم، و حالم بر گفته ام گواه است و فقط آبرويم مانده كه مي خواستم فروخته نشود. ولي امروز تو را خريدار يافتم، آبرويم را بخر و مرا از فقر نجات ده!» حضرت به آن كسي كه تهية مخارج در دستش بود فرمود: «هرچه داري به اين مرد بده كه من از او خجالت مي كشم!» دوازده هزار درهم موجودي را به او داد چنانكه براي مخارج آن روز چيزي نماند، و جواب دو شعر را نيز چنين داد: «تو از ما با عجله چيزي خواستي، آنچه بود داديم و بسيار كم بود. بگير و آنچه داشتي ـ آبرو ـ حفظ كن و گويا كه ما را نديده اي و به ما چيزي نفروخته اي.» و مادري دارد چون زهرا كه از شب تا صبح در نماز است و پس از هر نمازي به ديگران دعا مي كند و هنگامي كه حضرت حسن مي پرسد چرا به ما دعا نكردي جواب مي دهد: يا بني الجارثم الدار ـ پسر كم، همسايه ما مقدم است. اين مادر مربي پسري چون حسن است. اين روايت از او است: ان رجلاً اتي الحسن بن علي عليهما السلام فقال بابي انت وامي اعني علي قضاء حاجة. فانتعل وقام معه فمر علي الحسين صلوات الله عليه وهو قائم يصلي. فقال له اين كنت عن ابي عبدالله تستعينه علي حاجتك؟ فذكر انه معتكف. فقال له اما انه لو اعانك كان خيرا له من اعتكافه شهرا. «مردي حاجتي داشت، متوسل به حضرت حسن شد. آن حضرت به دنبالش راه افتاد. در ميانه راه امام حسين را ديد كه در حال نماز است. حضرت به آن مرد فرمودند چرا براي حاجتت به حسين مراجعه نكردي؟ گفت او در مسجد معتكف بود. حضرت فرمودند: اگر به او كمك مي كرد بهتر از يك ماه اعتكاف بود. حضرت مجتبي عليه السام از نظر نسب سرآمد همة مردم بود، و از نظر حسب و فضايل انساني، از زبان آن حضرت بشنويم: موقعي كه اميرالمؤمنين عليه السلام از دنيا رفت حضرت مجتبي عليه السلام بر منبر رفت و فرمود: «ما اهل بيت «حزب الله» هستيم كه غالب معرفي شده ايم: فان حزب الله هم الغالبون[3]. ما عترت رسول الله هستيم كه در روايت ثقلين، رسول اكرم ما را در كنار قرآن و مبيّن قرآن و پشتوانة اسلام قرار داده است ـ اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ـ ماييم عالم به تأويل و تنزيل قرآن. ماييم كه در قرآن شريف، معصوم و مطهر نام برده شده ايم ـ انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا[4] ـ و بايد همه از ما اطاعت كنند زيرا در قرآن به آن امر شده اند. ـ اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم[5]. ماييم كساني كه در قرآن مودت آنان بر مردم واجب شده است ـ قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي[6] ـ ماييم كساني كه در قرآن مودت ما حسنه شمرده شده است ـ ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسنا[7]. صلح امام حسن (ع) يكي از كارهاي مفيد براي اسلام و مسلمين صلح امام حسن (ع) با معاويه است. اين عمل مفيد براي كساني كه آگاهي تاريخي و اسلامي ندارند. مورد شك است كه چرا حضرت حسن با معاويه صلح كرد و چرا مثل امام حسين قيام ننمود؟ چيزي كه قبل از هر چيز لازم مي دانيم متذكر شويم اين است كه قيام امام حسين عليه السلام بعد از بيست سال از صلح امام حسن واقع شده است. امام حسين ده سال با حضرت امام حسن بود و بايد تابع حضرت امام حسن باشد. ولي ده سال بعد از امام حسن، امام بود و در رهبري اختيار تام داشت ولي قيام نكرد، و قيام ايشان پس از ده سال از امامت او بوقوع پيوست. اگر ايرادي باشد ـ كه قطعاً نيست ـ بر هر دو وارد است. خود اين مطلب دليل است كه قيام، زمينه و اقتضا مي خواهد و در آن بيست سال چنين زمينه و اقتضايي نبوده است. توضيح مطلب
يزيد در سال دوم حكومتش جنگ حرّه را آغاز مي كند و مردم مدينه را قتل عام مي كند. در سال سوم حكومتش خانة خدا را به آتش مي كشد. با مرگ معاويه حسين عليه السلام قيام مي كند. قيامي كه از نظر همه بقاي اسلام مرهون آن است. ولي چيزي را كه نبايد فراموش كرد اين است كه صلح امام حسن و صبر امام حسن زمينه براي قيام امام حسين بود و قيام اين بزرگوار وابستگي كامل به صلح آن بزرگوار داشته است اين معناي آن روايتي است كه از رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وارد شده است: «الحسن والحسين امامان قاما اوقعدا ـ حسن و حسين پيشوا و واجب الاطاعه هستند، اگر قيام كنند مردم بايد از آنان متابعت كنند و اگر قيام نكنند وصلح كنند، يا صبر كنند، بايد مردم از آنان متابعت كنند.» چند جمله اي از وصاياي حضرت مجتبي را هنگام مرگ به جناده را يادآور شويم. جناده مي گويد در هنگام مرگ خدمت آن بزرگوار رسيدم و از ايشان خواستم نصيحتي كنند. حضرت فرمودند: «اي جناده، مهياي مرگ باش و قبل از رسيدن مرگ، زاد و توشه براي سفر مرگ و قبر و قيامت تهيه كن. جناده براي دنيا كوشا باش به قدري كه گويا هميشه زنده هستي، و براي آخرت كوشا باش به قدري كه گويا فردا مي ميري. جناده، اگر عزت مي خواهي بدون اينكه عشيره و نزديكاني داشته باشي، و اگر ابهّت و شخصيت اجتماعي مي خواهي بدون اينكه سلطنتي داشته باشي، لباس ذلت و معصيت را به درآور و لباس اطاعت حق تعالي را بپوش.» -------------------------------------------------------------------------------- [1] طه، آيه 1 و 2 . [2] انسان ، آيه 8. [3] مائدة ، قسمتي از آيه 56. [4] احزاب، قسمتي از آيه 33. [5] نساء، قسمتي از آيه 59. [6] شوري، قسمتي از آيه 23. [7] شوري، قسمتي از آيه 23.
معاويه مردي سياستمدار است به اصطلاح عام. معاويه مي خواست از هر راهي كه ممكن است به هدف برسد. از راه دروغ و تقلب، از راه ظلم و جنايت، كشت و كشتار فردي يا دسته جمعي، از راه رشوه و خريدن ديگران. نحوة عمل معاويه از اين راه ها براي بقاي حكومت در تاريخ سني و شيعه ضبط است. معاويه از طرف ابي بكر و عمر و عثمان قريب سي سال حكومت كرد و آنان طرفدار او بودند. و گفتة ابن ابي الحديد از مبهمات تاريخ اين است كه عمر، كه فوق العاده با فرمانداران خود سختگير بود ـ مثلاً وقتي شنيد ابي هريره ده هزار درهم پول دارد، او را از مصر كه فرمانرواي آنجا بود احضار كرد. و چون ابي هريره گفت كه اين ده هزار درهم بهرة گوسفند و شترهايم بود، او را تازيانه زد كه پشتش زخم شد و علاوه بر عزل او، مال او را نيز مصادره كرد. و هنگامي كه شنيد خالد بن وليد ده هزار درهم به اشعث بن قيس هديه داده است، امر كرد كه در مقر حكومتش كه حمص بود عمامه اش را به گردن او بيندازند و او را با ذلت و خواري به مسجد ببرند و سپس او را از حكومت عزل كنند. و نظير اين دو را با ابوموسي اشعري و قدامه بن مظعون و حارث بن وهب انجام داد ـ نسبت به معاويه كه مي ديد قصر خضرا دارد و خود و اطرافيانش لباس حرير مي پوشند، گارد محافظ دارد، با كفار مراوده و مجالست دارد، اسراف و تبذير او زبانزد همة مردم است، بلكه شراب مي خورد، مجلس قمار دارد، مي گفت: معاويه هرچه بكند مختار است و ما با او كاري نداريم. معاويه وقاحت را به جايي رساند كه براي امتحان مردم، روز چهارشنبه نماز خواندكسي هم اعتراض نكرد كه امروز چهارشنبه است و نماز جمعه چه معني دارد. معاويه مردي بود كه توانست اصحاب رسول اكرم (ص) را اطراف خود گردآورد. او افرادي مثل ابوهريره و ابوموسي اشعري را خريده بود كه براي او حديث جعل كنند. او كسي مثل عمروعاص سياستمدار را خريده بود كه قرآن را به نيزه كشيدند. پيشنهاد حكميت، و گول زدن ابوموسي اشعري در تاريخ مسلم است. معاويه مردي است كه از نظر تجهيزات نظامي عالي است. مي گويند يكي از اصحاب اميرالمؤمنين به شام رفت. معاويه كسي را واداشت تا ناقه او را بدزدد و وقتي ناقة خود را يافت دزد گفت: ناقه مال من است. معاويه چهل مرد را واداشت تا شهادت دادند كه اين جمل مال دزد است و دزد ناقه را برد. سپس معاويه ناقه و پولي به آن مرد داد و گفت: «به علي بن ابي طالب بگو صد هزار از اين گونه افراد را به جنگ تو خواهم فرستاد، افرادي كه فرق ناقه ـ شتر ماده ـ را از جمل ـ شتر نر ـ نمي دانند.» اطرافيان حضرت مجتبي (ع) كساني كه با حضرت مجتبي بيعت كردند، كساني از جنگ خسته و سر خورده بودند و جنگهايي مثل جمل و صفين و نهروان آنان را خسته و نااميد كرده بود، افرادي بودند كه خوارج و هواداران آنان در آن افراد نفوذ كاملي داشتند؛ و بيعت آنان با حضرت مجتبي براي اين بود كه اگر بر معاويه غلبه كردند، آنان حضرت را از پا درآورند و خود حكومت را به دست گيرند. ولي افراد شايسته درميان آنان بسيار كم بود پس معاويه توانست سران لشكر حضرت حسن را با پول و وعدة رياست، به حمايت خويش وادارد چنان كه آنان شبانه رفتند و لشگر را بي سرپرست گذاشتند. پس اگر حضرت حسن صلح نمي كرد، بعد از خونريزي فراوان، معاويه امام را به دست اطرافيان مي كشت و سپس در شام براي حضرت عزا مي‌گرفت. صلح امام حسن و قبول حكميت اميرالمؤمنين و قعود امام حسين، هر سه از يك وادي است و از يك سرچشمه آب مي خورد. حضرت حسن صلح كرد و حضرت حسين صبر كرد تا با ظلم معاويه و اطرافيان، و جاهت او از بين رفت. به گفتة حسين، معاويه مرد و دل مردم پر از محبت اهل بيت و بغض بني اميه بود. سياست معاويه با مردن او از ميان رفت و خلافت به دست مردي احمق و مغرور و خام افتاد. به حدّي كه خود، چراغ به دست مردم مي داد تا تمام جنايات او و بني اميه را ببيند. حسين (ع) را با آن قساوت كشت، عيال امام را با بي شرمي در شهرها گرداند و مردم را در مجلسي گرد آورد و اين اشعار كفرآميز را خواند: ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل لاهلوا واستهلوا فرحا خبر جاء ولا وحي نزل قد قتلنا القوم من ساداتهم وعدلناه ببدر فاعتدل بني هاشم با مملكت بازي كردند و خبري از طرف خدا و قرآني از عالم ملكوت نبوده ـ و همة اينها دروغ است ـ ما كشتيم بزرگان بني هاشم را به جاي افرادي كه از ما در جنگ بدر كشته شدند و اين تعادلي ايجاد كرد. سپس جلسه را به دست زينب كبري مي دهد و زينب مي گويد آنچه كه بايد بگويد. مردم را در مسجد جامع جمع مي كند و اجازة منبر رفتن را به امام سجاد مي دهد.
9- مشورت مايه رشد و هدايت «ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.» هيچ قومى با همديگر مشورت نكنند، مگر آن كه به رشد و كمالشان هدايت شوند. 10- لئامت و پستى «أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.» پستى آن است كه شكر نعمت را نكنى. 11- بدتر از ننگ و زبونى «أَلْعارُ أَهْوَنُ مِنَ النّارِ.» ننگ و زبونى بهتر از دوزخ رفتن است. 12- رفيق شناسى «قالَ الْحَسَن(عليه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضيتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ.» امام حسن(عليه السلام) به يكى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با احدى برادرى مكن تا بدانى كجاها مىرود و كجاها مىآيد، و چون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش را پسنديدى با او برادرى كن به شرط اين كه معاشرت، بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد. 13- كار با توكّل «لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ إِتَّكالَ المُسْتَسْلَمِ.» چون شخص پيروز در طلب مكوش، و چون انسان تسليم شده به قَدَر اعتماد مكن [بلكه با تلاش پيگير و اعتماد و توكّل به خداوند، كار كن]. 14- خويشاوند و بيگانه واقعى «أَلْقَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَ الْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ المَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ.» خـويشاونـد كسـى است كـه دوستـى و محبّت، او را نـزديك كرده باشد و اگـر چـه نـژادش دور بـاشد. و بيـگانـه كسـى است كـه از دوستـى و محبّت به دور است و گرچه نژادش نزديك باشد. 15- اعتماد به مقدَّرات الهى «مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ الاِْخْتِيارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ يَتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَيْرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.» هر كه به نيك گزينى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمىكند در وضعى جز آنچه خدا برايش برگزيده، باشد. 16- آثار رفت و آمد در مسجد «مَنْ أَدامَ الاِْخْتِلافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصابَ إِحْدى ثَمان:آيَةً مُحْكَمَةً وَ أَخًا مُسْتَفادًا وَ عِلْمًا مُسْتَطْرَفًا وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الهُدى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً أَوْ خَشْيَةً.» هر كه پيوسته به مسجد رود به يكى از اين هشت فايده مىرسد:1ـ نشانه اى استوار (فهم آيات الهى)،2ـ دوستى قابل استفاده،3ـ دانشى تازه،4ـ رحمتى مورد انتظار،5ـ سخنى كه به راه راستش كشد،6ـ يا سخنى كه او را از پستى برهاند،7ـ و ترك گناهان به خاطر شرم از خدا،8ـ يا ترك گناهان به خاطر خوف از خدا. 17- بهترين چشم و گوش و دل «إِنَّ أَبْصَرَ الأَبـْصارِ ما نَفَذَ فِى الخَيْرِ مَذْهَبُهُ، وَ أَسْمَعُ الاَْسـْماعِ ما وَعَى التَّذْكيرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ.» همانا بيناترين ديده ها آن است كه در طريق خير نفوذ كند، و شنواترين گوشها آن است كه پند و اندرز را در خود فرا گيرد و از آن سود برد، سالمترين دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد. 18- تزكيه در پرتو عبادت «إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبادَةَ تَزَكىّ لَها، إِذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالْفَريضَةِ فَارْفَضُوها.» به راستى هر كه عبادت را به خاطر عبادت طلب كند خود را تزكيه نمودهاست. هر گاه مستحبّات به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد. 19- عاقل خيرخواه «لا يَغُشُّ الْعاقِلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.» عاقل و خردمند به كسى كه از او نصيحت و اندرز خواهد، خيانت نكند. 20- ارزش دادن به آثار عبادت «إِذا لَقِىَ أَحَدُكُمْ أَخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.» هر گاه يكى از شما برادر خود را ملاقات كند، بايد كه محلّ نور پيشانى (يعنى محلّ سجده) او را ببوسد. 21- اميد و پشتكار «وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأَنـَّكَ تَعيشُ أَبَدًا، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنـَّكَ تَمُوتُ غَدًا، وَ إِذا أَرَدْتَ عِزًّا بِلا عَشيرَة، وَ هَيْبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللّهِ إِلى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.» براى دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه زندگى مىكنى، و براى آخرتت به گونه اى كاركن كه گويا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى، از معصيت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى. 22- نشانه هاى مكارم اخلاق «مَكارِمُ الاَْخْلاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُكافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَى الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْىُ الضَّيْفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَياءُ.»
«أَلشُّرُوعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الاِْعْطاءُ قَبْلَ السُّؤالِ مِنْ أَكْبَرِ السُّؤْدَدِ.» آغاز نمودن به نيكى و بذل و بخشش، پيش از درخواست نمودن، از بزرگترين شرافتها و بزرگىهاست. 38- فراگيرى و كتابت دانش «تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُيُوتِكُمْ.» دانش را فرا گيريد و اگر توانِ حفظ كردنش را نداريد آن را بنويسيد و در خانههايتان بگذاريد. 39- دعاى مستجاب «أَنـَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ يَهْجِسْ فى قَلْبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَنْ يَدْعُوَ اللّهَ فَيُسْتَجابُ لَهُ.» كسى كه در قلبش جز رضا و خشنودى خدا خطور نكند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعاى او هستم. 40- عبادت و پرستش «مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.» كسى كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چيز را مطيع او گرداند. = امام حسن(ع) اسم آن بزرگوار حسن است و اين اسم از طرف پروردگار عالم به ايشان عنايت شده است. از امام سجاد روايت است كه چون حضرت مجتبي عليه السلام به دنيا آمد، جبرييل بر پيامبر (ص) نازل شد و از طرف حق تعالي گفت: چون منزلت اميرالمؤمنين نسبت به تو به منزلة هارون نسبت به موسي است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذاريد. روايت منزلت روايتي است مشهور ميان علماي اسلام، زيرا از طريق عامه و خاصه با سندهاي متعددي از رسول اكرم روايت شده است كه مكرراً فرموده اند: يا علي انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لانبي بعدي. يعني: «تو نسبت به من همچون هاروني نسبت به موسي، جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد آمد.» يعني همچنانكه هارون در غيبت موسي، خليفة موسي بود تو نيز خليفة مني و فقط تفاوت در اين است كه پس از موسي پيامبراني آمدند، ولي پس از من پيامبري نخواهد آمد. مشهورترين كنية آن بزرگوار ابومحمّد، و مشهورترين القاب او مجتبي و سبط اكبر است. آن بزرگوار چهل و هفت سال عمر كرد زيرا ولادت آن بزرگوار شب نيمة رمضان المبارك سال سيّم هجرت بود. آن حضرت هفت سال با جدّ بزرگوارش، و بعد از آن سي سال با پدر بزرگوارش زندگي كرد. مدّت امامت ايشان ده سال است. حضرت حسن عليه السلام از هر جهت حسن است. جدّي چون رسول اكرم صلي الله عليه وآله داشت، و پدري چون اميرالمؤمنين، و مادري چون زهراي مرضيه. اگر از همة قوانين مؤثر در تشكيل شخصيت كودك مثل قانون وراثت بگذريم، برداشت فرزند از گفتار و كردار پدر و مادر را نمي توانيم انكار كنيم. وقتي جدّي چون رسول اكرم به قدري عبادت كند كه پاهاي مبارك او متورم شود و آية طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي[1] (پيامبر ما بر تو قرآن را نازل نكرديم تا به مشقّت بيفتي) در حق وي نازل گردد، سبطي چون حسن تربيت مي شود كه بيشتر از بيست بار پياده به مكه مي رود و در بعضي از سفرها، پاهاي مبارك آن حضرت متورم مي شود. هنگامي كه پدري چون اميرالمؤمنين عليه السلام در دل شب در وسط ميدان سجّاده بيندازد و تكبيرها از او شنيده شود و از ترس و ابهت پروردگار عالم بنالد، پسري چون حسن تربيت ميشود كه موقع وضو گرفتن بدنش مي لرزد و وقتي وارد مسجد مي شود با تضرع مي گويد: الهي ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسئ فتجاور عن قبيح عندي بجميل ما عندك يا كريم. «اي خدا مهمان تو در خانه ات آمده است، اي نيكوكار، گنه كار به در خانة تو آمده، اي كريم به خوبي خود از زشتي او بگذر.» وقتي پدري چون اميرالمؤمنين سي سال براي مصالح اسلام صبر كند و با ديگران بسازد، و چون كسي كه خاري در چشم او و استخواني در گلوي او باشد در اين جهان زندگي كند، فرزندي چون حسن خواهد داشت كه ده سال براي مصالح اسلام صبر مي كند و با معاويه مدارا مي نمايد. و مادري چون زهرا دارد كه غذاي خود و وابستگان خود را به فقير مي دهد، سپس غذا تهيه مي كند، يتيمي مي آيد و باز غذا را به او مي دهد و دربار سوم غذا را به اسير مي دهد و بالاخره با آب افطار مي كنند و غذا نمي خورند، و آية مباركه: ويطعمون الطعام علي حبه مسكينا ويتيما واسيرا[2]. «و غذاي خود را كه به آن احتياج داشتند به فقير و يتيم و اسير مي دهند» در حق آنان نازل مي شود؛ اين ايثارگري را فرزندش حسن به ارث خواهد برد.
از ميان سخنان پربهاى امام مجتبى(عليه السلام)، چهل حديث برگزيده را كه هر كدام گشاينده بابى از كرامت و اخلاق انسانى به روى حقيقت جويان است، به اهل مطالعه تقديم مىدارم. * * * چهل حديث قالَ الاِْمامُ المُجْتَبى(عليه السلام) : 1- نصيحت از سر اخلاص «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَليلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.» هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گيرد، به راهى پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفّق سازد و به نيكويى استوار گرداند، زيرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىياور است و با ذكر بسيار خود را از [معصيت خداى] بپاييد. 2- شناخت هدايت «وَ اعْلَمُوا عِلْمًا يَقينًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِميثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمْ الْفِرْيَةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْريفَ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوى مَنْ يَهْوى.» به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن تمسّك پيدا نمىكنيد تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسيد، و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمىكنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هر گاه اين را شناختيد بدعتها و بر خود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد. 3- فاصله ميان حقّ و باطل «بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَيْتَ بِعَيْنَيْكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيرًا.» بين حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بينى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسيارى را بشنوى. 4- آزادى و اختيار انسان «مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ يُطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْييرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذيرًا.» هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقيق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختيار خودشان آن را بپذيرند و نهيشان نموده تا به اختيار خود بر حذر باشند. 5- زهد و حلم و درستى « قيلَ لَهُ(عليه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْيا. قيل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قيلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.» از حضرت امام حسن مجتبى(عليه السلام) پرسيده شد كه زهد چيست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنيا. سؤال شد حلم چيست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چيست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسيله خوبى. 6- تقوا «أَلتَّقْوى بابُ كُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَة وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقينَ.» تقوا و پرهيزكارى سرآغاز هر توبه اى، و سرّ هر حكمتى، و شرف و بزرگى هر عملى است، و هر كه از با تقوايان كامياب گشته به وسيله تقوا كامياب شده است. 7- خليفه به حقّ «إِنَّمَا الْخَليفَةُ مَنْ سارَ بِسيرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْرى إِنّا لاََعْلامُ الْهُدى وَ مَنارُ التُّقى.» خلافت فقط از آنِ كسى است كه به روش رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)برود، و به طاعتِ خدا عمل كند، و به جان خودم سوگند كه ما اهل بيت نشانه هاى هدايت و جلوه هاى پرفروغ پرهيزگارى هستيم. 8- حقيقت كرم و دنائت «قيلَ لَهُ(عليه السلام): مَا الْكَرَمُ؟قالَ: أَلاِْبْتِداءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعامُ الطَّعامِ فِى الَْمحَلِّ. قيلَ فَمَا الدَّنيئَةُ؟ قالَ: أَلنَّظَرُ فِى الْيَسيرِ وَ مَنْعُ الْحَقيرِ.» از امام مجتبى سؤال شد: كرم چيست؟فرمود: آغاز به بخشش نمودن پيش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چيست؟ فرمود: كوچك بينى و دريغ از اندك.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️🎤منبر کوتاه به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)▪️🎤 💠نصايحى سعادت بخش در لحظاتى حسّاس جنادة بن أ بى اميّه كه يكى از دوستان حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام است حكايت كند: هنگامى كه حضرت را مسموم كرده بودند، در آخرين لحظات عمر شريفش ، به حضور ايشان شرفياب شدم ، ديدم جلوى آن حضرت طشتى نهاده بودند، كنار بستر آن حضرت نشستم ؛ پس از لحظه اى ديدم كه خون به همراه پاره هاى جگر استفراغ مى نمايد، أ فسوس خوردم و با حالت غم و اندوه گفتم : چرا خودتان را معالجه و درمان نمى كنيد؟! حضرت به سختى لب به سخن گشود و فرمود: اى بنده خدا! مگر مى شود مرگ را معالجه كرد؟! گفتم : ((انّا للّه وانّا اليه راجعون ))؛ همه ما از سوى خدا آمده و به سوى او باز خواهيم گشت . فرمود: به خدا سوگند! رسول خدا صلى الله عليه و آله با ما عهد بست كه دوازده نفر مسئوليّت إمامت و ولايت امّت را به دوش خواهند گرفت كه همگى از فرزندان امام علىّ و فاطمه زهراء عليهما السلام مى باشند؛ و هر يك به وسيله زهر مسموم و يا به وسيله شمشير كشته خواهند شد. عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چنانچه ممكن باشد مرا موعظه و نصيحتى بفرما كه برايم سودمند باشد؟ امام مجتبى عليهما السلام فرمود: مهيّا باش براى سفرى كه در پيش دارى و زاد و توشه مورد نيازت را فراهم ساز. آگاه باش ! تو دنيا را مى طلبى ولى غافلى از اين كه مرگ هر لحظه به دنبال تو است . توجّه داشته باش ! تو بيش از سهميّه و قوت خود از دنيا بهره اى نمى برى ؛ و هر چه زحمت بكشى براى ديگران ذخيره خواهى كرد. آگاه باش ! آنچه از دنيا به دست مى آورى ، اگر حلال باشد بايد محاسبه شود، واگر حرام باشد عقاب و عذاب دارد، و چنانچه از راه مشكوك و شبهه ناك باشد مؤ اخذه مى گردى . پس سعى كن دنيا را همچون مردارى بدانى كه فقط به مقدار نياز و ضرورت از آن بهره گيرى ... . و براى امور دنيويت طورى برنامه ريزى كن كه گوئى يك زندگى جاويد و هميشگى دارى ؛ و براى آخرت خويش به گونه اى باش مثل آن كه همين فردا خواهى مرد و از دنيا خواهى رفت . و بدان كه عزّت و سعادت هر فردى در گرو پيروى از دستورات خدا و معصيت نكردن است . پس از آن ؛ نَفَسِ حضرت ، قطع و چهره مباركش به گونه اى زرد شد كه تمام حاضران وحشت زده شدند و گريستند. (1) 📚1- بحارالا نوار ج : 44، ص 139، ح 6. @menbarenab
🌷جاذبه_امام_حسن_علیه_السلام 🌴مردی از اهل شام که در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بود و خاندان پیامبر را دشمن می داشت، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن علیه السلام را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش می آمد به آن بزرگوار گفت. 🌴حضرت با کمال مهر و محبت به وی می نگریست. چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت، امام به او سلام کرده، لبخندی زد و سپس فرمود: ای مرد! من خیال می کنم تو در این شهر مسافر غریبی هستی و شاید هم اشتباه کرده ای. در عین حال اگر از ما طلب رضایت کنی، ما از تو راضی می شویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو می دهیم. اگر راهنمایی بخواهی، هدایت می کنیم. اگر برای برداشتن بارت از ما یاری طلبی بارت را برمی داریم. اگر گرسنه هستی سیرت می کنیم. اگر برهنه ای لباست می دهیم. اگر حاجتی داری برآورده می کنیم و چنانچه با همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوی، تا هنگام رفتنت مهمان ما می شوی و ما می توانیم با کمال شوق و محبت از شما پذیرایی کنیم. چه این که ما خانه ای وسیع و وسایل پذیرایی از هر جهت در اختیار داریم. 🌴وقتی مرد شامی سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در حال خجلت و شرمندگی عرض کرد: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا بر روی زمین هستی: 🍃الله أعلم حیث یجعل رسالته🍃 ✨و خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را در کدام خانواده قرار دهد✨ 🌴و تو ای حسن و پدرت دشمن ترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون تو محبوب ترین خلق خدا پیش منی. 🌴سپس مرد به خانه امام حسن علیه السلام وارد شد و هنگامی که در مدینه بود به عنوان مهمان آن حضرت پذیرایی شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید. 📚 بحار ج 43، ص 344
🌹 فضائل امام حسن(علیه‌السلام) در منابع اهل سنت 💠 علمای اهل سنت نیز روایات زیادی در فضیلت امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) نقل کرده‌اند که در ذیل به چند مورد آن‌ها اشاره می‌کنیم: 🔸 براء بن عازب گوید: حسن بن علی(علیه‌السلام) را سوار بر گردن پیامبر دیدم در حالی‌که حضرت می‌فرمودند: «بار خدایا همانا من او را دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار.» 🔹 «بخارى‏» در صحیح خود از «ابو هريره» نقل مى‌‏كند: یک روز پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) فرمود: حسن(علیه‌السلام) را به نزد من بیاورید. بعد از آمدنش رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌واله) او را به سينه چسبانيد و بوسید و فرمود: «پروردگارا، من حسن را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار و هر كسى كه او را دوست مى‌‏دارد، دوست بدار.» 🔸 عايشه نیز روايت مى‌‏كند كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌واله) حسن (علیه‌السلام) را مى‌‏گرفت و به سينه مى‌‏چسبانيد و مى‌‏فرمود: «پروردگارا، اين فرزند من است؛ من او را دوست مى‌‏دارم، تو هم او و دوستانش را دوست بدار.» 🔹 بسیاری از علمای اهل سنت این روایت را در کتب خود آورده‌اند که ‌رسول خدا(صلّى‌اللّه‌عليه‌وآله) فرموده است: «حسن و حسين(علیهماالسلام) سرور جوانان بهشت‏ هستند». ♨️ @ostadmohamadi
🌷جاذبه_امام_حسن_علیه_السلام 🌴مردی از اهل شام که در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بود و خاندان پیامبر را دشمن می داشت، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن علیه السلام را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش می آمد به آن بزرگوار گفت. 🌴حضرت با کمال مهر و محبت به وی می نگریست. چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت، امام به او سلام کرده، لبخندی زد و سپس فرمود: ای مرد! من خیال می کنم تو در این شهر مسافر غریبی هستی و شاید هم اشتباه کرده ای. در عین حال اگر از ما طلب رضایت کنی، ما از تو راضی می شویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو می دهیم. اگر راهنمایی بخواهی، هدایت می کنیم. اگر برای برداشتن بارت از ما یاری طلبی بارت را برمی داریم. اگر گرسنه هستی سیرت می کنیم. اگر برهنه ای لباست می دهیم. اگر حاجتی داری برآورده می کنیم و چنانچه با همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوی، تا هنگام رفتنت مهمان ما می شوی و ما می توانیم با کمال شوق و محبت از شما پذیرایی کنیم. چه این که ما خانه ای وسیع و وسایل پذیرایی از هر جهت در اختیار داریم. 🌴وقتی مرد شامی سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در حال خجلت و شرمندگی عرض کرد: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا بر روی زمین هستی: 🍃الله أعلم حیث یجعل رسالته🍃 ✨و خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را در کدام خانواده قرار دهد✨ 🌴و تو ای حسن و پدرت دشمن ترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون تو محبوب ترین خلق خدا پیش منی. 🌴سپس مرد به خانه امام حسن علیه السلام وارد شد و هنگامی که در مدینه بود به عنوان مهمان آن حضرت پذیرایی شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید. 📚 بحار ج 43، ص 344
✨﷽✨ 🌼توجه به نیازهای برادران ایمانی ✍️انسان منتظر، علی رغم آنکه به نیازهای خانواده اش توجه دارد، از نیازهای برادران مومنش غافل نیست. او نیک میداند که بعضی کارها نزد خدا و امام زمان از بعضی عبادات، محبوب تر و با ارزش تر است. نقل شده که امام حسن مجتبی در مسجدالحرام معتکف بودند و در حال انجام طواف مستحبی بودند. مردی از شیعیان به ایشان گفت: به فلانی بدهکارم، آیا قرضم را میپردازی؟ امام حسن: بخدای این کعبه، امروز چیزی نزدم نیست. مرد گفت: پس برایم از او مهلت بگیر زیرا که او مرا به زندان تهدید کرده. امام طواف خود را رها کرد و با آن مرد همراه شد. یکی از اصحاب پرسید: شما مگر در حال اعتکاف نیستید؟ فرمود: چرا ولی از پدرم شنیدم که رسول خدا میگفت: هر کس نیاز برادر مؤمن خود را برآورد، همانند کسی است که نه هزار سال، روزهایش را روزه بوده و شب هایش را به نماز گذارده است. 📚عدة الداعي ص۱۹۲ 💽 @kotahshenidanie 💽
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) ♨️فضائل امام حسن مجتبی(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ‌کانال سخنرانی دلنشین @sokhanrani313
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️مراسم عزاداری شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🎤سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی 🔻یکشنبه 13 شهریورماه 1401 / 7 صفر 1444 کانال سخنرانی دلنشین @sokhanrani313
آقا امام سجاد علیه‌السلام در رفتار با مردم‌ خیلی متواضع بودند و برخی "اوقات" سعی می‌کردند "شناخته" نشوند تا بتوانند به مردم کمک کنند امام‌صادق علیه‌السلام فرمود پدرم هنگامی‌که مسافرت می نمود با قافله‌ای حرکت‌می‌کرد که او را نمیشناختند و با اهل کاروان "شرط" می‌کرد که در طول سفر "خدمت‌گذار" آنان باشد. از قضا روزی مردی که امام را از قبل میشناخت ، آن حضرت را "مشاهده" کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنها گفت آیا می‌دانید او کیست؟ گفتند: خیر! گفت: او علی بن الحسین علیه‌السلام است، با شنیدن این "سخن"، نزد امام رفتند و عرض کردند ای پسر رسول خدا! آیا می‌خواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟ اگر از طرف‌ما اهل کاروان به شما بی‌احترامی میشد، آیا تا ابد هلاک نمی‌شدیم؟ امام سجاد علیه‌السلام فرمود با جمعی‌ همسفر بودم که مرا شناختند ، و به خاطر قرابتی که با " رسول خدا " صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند ، نخواستم‌شما نیز چنین کنید، به همین دلیل خود را معرفی نکردم، ناشناس بودن را بهتر می پسندم وسائل الشیعه ، ج۱۱ ، ص۴۳۰ لینک کانال جمله های ناب↶ eitaa.com/joinchat/588251140C02d6af013e
آقا امام سجاد علیه‌السلام در رفتار با مردم‌ خیلی متواضع بودند و برخی "اوقات" سعی می‌کردند "شناخته" نشوند تا بتوانند به مردم کمک کنند امام‌صادق علیه‌السلام فرمود پدرم هنگامی‌که مسافرت می نمود با قافله‌ای حرکت‌می‌کرد که او را نمیشناختند و با اهل کاروان "شرط" می‌کرد که در طول سفر "خدمت‌گذار" آنان باشد. از قضا روزی مردی که امام را از قبل میشناخت ، آن حضرت را "مشاهده" کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنها گفت آیا می‌دانید او کیست؟ گفتند: خیر! گفت: او علی بن الحسین علیه‌السلام است، با شنیدن این "سخن"، نزد امام رفتند و عرض کردند ای پسر رسول خدا! آیا می‌خواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟ اگر از طرف‌ما اهل کاروان به شما بی‌احترامی میشد، آیا تا ابد هلاک نمی‌شدیم؟ امام سجاد علیه‌السلام فرمود با جمعی‌ همسفر بودم که مرا شناختند ، و به خاطر قرابتی که با " رسول خدا " صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند ، نخواستم‌شما نیز چنین کنید، به همین دلیل خود را معرفی نکردم، ناشناس بودن را بهتر می پسندم وسائل الشیعه ، ج۱۱ ، ص۴۳۰
💐 ســـــالــــروز مـیـــــلاد ↯↯ حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام مـبـــــارک بـــــــــاد💐 ✨حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام، یکی از شخصیت‌های بزرگ علمی و جهادی است که تاکنون آن‌گونه که شایسته شناخته نشده است. نسبت وی با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه‌السلام باز می‌گردد به همین علت حسنی شهرت یافت💚 ☑️ در بین علما به عنوان محدّث مطرح هستند، محدّث کسانی‌اند که فن جمع آوری احادیث و طبقه بندی روایات را می‌داند، آن را جمع می‌کند یا می‌نویسد یا شاگرد تربیت می‌کند. ✨حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام ◽️سفیر سیار ائمه اطهار علیهم‌السلام، از دانشمندان شیعه و راوی حدیث ائمه معصومین است ◽️و از چهره‌های بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت و پیروان آنان بود ◽️و در مسائل دین آگاه به معارف مذهبی و احکام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت... به همین مناسبت در این گزارش به مختصری از زندگی‌نامه، آثار و منزلت ایشان می‌پردازیم: 💠🔹تولد و زندگی‌نامه حضرت عبدالعظیم 🌸عبدالعظیم علیه‌السلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسد. پدرش "عبدالله" و مادرش "فاطمه" دختر عقبه بن قیس نام داشت. 🖋محقق بزرگ مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره تاریخ ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌نویسند: «بنابر نقل کتاب الخصائص العظیمیّه ولادت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام در روز پنجشنبه چهارم ربیع الثانی سال 173 قمری در مدینه واقع شده است» و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّدتقی و امام علیّ النّقی علیهم‌السلام مقارن بوده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است. ✨آن یادگار امام مجتبی علیه‌السلام تا آخر عمر در ری ماند و منشأ برکات بسیاری برای شیعیان ائمه اطهار علیهم‌السلام شد و بالاخره در 15شوال سال 253 هجری قمری رحلت کرد. 🕌آستان مقّدس حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه‌السلام، با بارگاه شریف حضرات امامزاده حمزه علیه‌السلام و امامزاده طاهر علیه‌السلام در شهر ری می‌باشد. و از قرن سوّم تاکنون، به عنوان یکی از مشهورترین اماکن زیارتی و سیاحتی ایران مورد توجّه و عنایت دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بوده. ⬅️ سرشارترین و حساس‌ترین مقطع حیات عبدالعظیم علیه‌السلام، دوران امام هادی علیه‌السلام بود که آخرین بار که به دیدار امام شرفیاب شد، حضرت به او دستور داد که از عراق هجرت کند و به ری برود. در ری در منزل یکی از شیعیان ساکن شد و در سرداب خانه اقامت کرد. او روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را به نماز می‌ایستاد و گاهی اوقات از مخفیگاه خود بیرون می‌آمد و به زیارت قبر حضرت حمزه برادر امام رضا علیه‌السلام که الان مدفنش در حرم خود حضرت است می‌رفت. 💠🔹 منزلت حضرت عبدالعظیم ✨حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام در دانش و تقوا به منزلتی رسید که همواره مورد احترام و اعتماد امام معصوم زمان خویش بود. ✍️ نقل شده است که شخصی به نام اَباحَمّادرازی با تحمّل زحمت‌های فراوان خود را به سامرّا می‌رساند تا از امام علی النقی علیه‌السلام مسائلی را بپرسد. امام علیه‌السلام پس از پاسخ گفتن به پرسش‌های حمّاد فرمودند: «ای اباحمّاد، هرگاه با مشکلی از مشکلات دینی یا پرسشی از مسائل اسلامی روبرو شدی آن مشکل و سوال خود را با عبدالعظیم حسنی در میان بگذار و از او بخواه تا پاسخ سؤالات تو را بیان نماید» 💠🔹 امام هادی علیه‌السلام در جای دیگر به شخصی از اهالی ری می‌فرمایند: «اگر قبر عبدالعظیم علیه‌السلام را که در نزد شماست زیارت می‌کردی مانند کسی بودی که امام حسین علیه‌السلام را در کربلا زیارت کرده است» °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ☑️ ⇦ کــــانال احـادیـث چـهــارده مـعـصــوم علیـه‌السـلام کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @Ahadis14masuom
👌 حکایت بسیار زیبا از کرامت امام حسن مجتبی علیه السلام 🔰در زمان امامت امام حسن(عليه السلام)، در شهر موصل دو برادر بودند يكي بنام عبدالصمد و يكي به نام عبدالله و هميشه از معاويه لعنه الله عليه تعريف و تمجيد مي كردند و در مدح معاويه اشعار زيادي مي گفتند. روزي مردي از شيعيان امام حسن مجتبي عليهالسلام در راهي با عبدالله دوستدار معاويه روبرو شد و با هم همراه شدند و در بين راه ميان آنها به خاطر پيشوايانشان اختلاف و درگيري پيش آمد. عبدالله مي گفت: امام و خليفه معاويه است و آن مرد شيعه مي گفت: امام زمان منحصرا حسن بن علي عليهالسلام كه فرزند دختر رسول خدا و صاحب معجزه و برهان است و معاويه فاسق و ظالم است اين مشاجره باعث شد با هم دست به گريبان شوند و در حال منازعه خدمت امام حسن عليهالسلام رسيدند. عبدالله گفت: اي حسن بن علي اين شيعه تو بر معاويه امام و خليفه مسلمين بيحرمتي مي كند و به تدريج عبدالله صدايش را بلند كرد و به امام حسن عليهالسلام نيز جسارت كرد و دشنام داد. محبان حضرت خواستند عبدالله را بكشند، امام حسن عليهالسلام فرمود با او كاري نداشته باشيد و بعد به خانه تشريف بردند و يك قرص نقره آوردند. و به عبدالله دادند و فرمودند: اين را بگير و صرف معاش خود كن و فردا نيز بيا مرا دشنام بده تا يك قرص ديگر از اين نقره به تو بدهم و از آمدن مضايقه نكن. عبدالله وقتي اين حسن خلق را از حضرت ديد به خانهاش رفت و ماجرا را براي خانواده و بستگانش نقل كرد. آنها گفتند: تو دشنام بدهي و او در عوض به تو نقره بدهد. قطعا او امام بر حق است سپس عبدالله به اتفاق پنجاه نفر از خانواده و وابستگانش به خدمت حضرت آمدند و دست حضرت را بوسيدند و همگي دوستدار و شيعه او شدند. وقتي عبدالصمد برادر عبدالله متوجه جريان شد بسيار ناراحت و خشمگين شد و با عبدالله درگير شد كه او را كتك بزند اما گروهي از وابستگان عبدالله او را كتك زدند و گرفتند و زنداني نمودند. آن ملعون در آن اطاقي كه محبوس بود حسن عليهالسلام را دشنام مي داد. روز بعد بزرگان مردم به سراغ عبدالصمد رفتند تا با او به صحبت و مذاكره بپردازند و بين او و برادرش عبدالله قضاوت و حكم كنند. وقتي در اتاق را باز كردند ديدند عبدالصمد به خرس سياهي تبديل شده است اين خبر به ساير مردم رسيد و همه آمدند و ديدند كه او به خرس سياهي تبديل شده است. كه فقط گوش و بيني او مانند آدم است. سپس اين خبر به معاويه رسيد. معاويه دستور داد تا او را هر چه زودتر پنهاني بسوزانند كه بيشتر از اين مردم شاهد آشكار شدن اين راز نشوند و اعتقاد مردم به اهل بيت عليهمالسلام زياد نشود و بدين ترتيب عبدالصمد به جهنم واصل شد اما تا قبل از رسيدن خبر به معاويه بيش از صد نفر از معاويه برگشته و شيعه امام حسن(عليهالسلام) بودند. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ♡ همدلی برای ظهور به نیت سلامتی امام زمان(عج)
موضوع : جود و بخشش 💰جود و بخشش کریم اهل بیت (علیه السلام) 🗣شخصی خدمت امام مجتبی(علیه السلام) رسید و عرض کرد: ای فرزند امیر مؤمنان! تو را به خدایی که به شما نعمت فراوان داده، به فریاد من برس که دشمنی ستمکار دارم که نه حرمت پیران را پاس می دارد و نه به خردی صغیران ترحم می کند. حضرت که تکیه داده بودند، با شنیدن این سخن، برخاستند و نشستند و فرمودند: «کیست این دشمن تا داد تو را از او بگیرم؟» عرض کرد: دشمن من، فقر و پریشان حالی است. حضرت اندکی سر به زیر افکندند و سپس سر برداشتند و به خدمتکار خود فرمودند: «آنچه مال نزد تو موجود است، بیاور» او نیز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد و امام در پایان فرمود: «تو را به خدا سوگند می دهم که هرگاه بار دیگر این دشمن به تو حمله ور گردید و ستم ورزید، او را نزد من بیاور تا او را از تو دور گردانم» 📚بحارالانوار، ج43، ص 350. •✾📚 @Dastan 📚✾•