🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
خاطره خواستگاری
من شب بله برونم بود خواهر شوهرم یه پسر سه ساله داشت ما رفتیم لواشک
آوردیم بهش دادیم بعد پسره دیده بود ما از تو اتاق لواشک آورده بودیم دادیمش
خودش میخواسته بره برداره نگو ما توی اون اتاق لواشک توی سینی گذاشته بودیم
این توی تاریکی اتاق ندیده بود رفته بود توی لواشک ها سر تا پا لواشک اومد تو اتاق همه ی مجلس رفت تو هوا 😂😂
حالا ما بچه کوچولو نداشتیم لباس بدیم اون بپوشه لباس داداشم 8سالش بود
دادیم پوشید تا آخر مجلس همه میخندیدیم 😂😂😂
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام من همون آقایی هستم که گفتم خانمم با خادم مسجد دوست شدن و الان ص ی غه شدن من الان نجف هستم و انشاءالله ده روز قراره که نجف کربلا و کاظمین و سامراء امامزاده محمد باشیم ازطرف همه شما بچههای گروه نایب الزیاره هستم و اومدم کنار امام حسین علیه السلام درد دل کنم تا آروم بشم تا انشاالله خود ارباب یه زن خوبی نصیبم کنه
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام بانوی عزیز تشکر از کانال بسیار خوبتون.برا اون خانمی که میگن خواهرشون تیرویید بد خیم داره مینویسم اول اینکه هیچ گاه از رحمت خدا ناامید نشن و دوم بله ما هم در خانواده دختر عمویی داریم که تیرویید بد خیم داشتن وبسیا ربد حال بودن اما با انجام عمل و ید درمانی شکر خدا درمان شدند دوسال پیش
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام منم میخواستم درباره جاریم
نظرمو بگم....من تازه عروسم و یه دونه جاری بیشتر ندارم ولی خدا میدونه که چقد باهم خوبیم و کاری به کارای همدیگه نداریم...هر موقع چیزی میگیری انقد تعریف میکنم که نگوووو و تبریک میگم بهش...جاری من خیلی کم حرفه و من پر حرفم..ولی باز کلی باهاش حرف میزنم و میخندومش...من واسه دختر جاریم کلاه و شالگردن بافتم و اون هم واسه من حلقه در😌😌😌
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام روزهمگی بخیر من بعدازسالها فهمیدم روزی که عقدکردم قمردرعقرب بوده،🥺 واینم بگم تو زندگی خیلی مشکلات داشتم و دارم وحالا فکرمیکنم مشکلاتی که تو زندگی داشتم بخاطرروزی بوده که عقدم دراون روز بوده یعنی قمردرعقرب حالا از عزیزان کمک میخوام منو راهنمایی کنیدمشکلاتم حل شده باتشکر فراوان از ماهی بانوی عزیز
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
سلام ، ممنون از ایجاد کانال مفیدتون🌸
تجربه ای که من بدست آوردم خیلی خودم کیف کردم خواستم باشما هم درمیون بزارم😊
ما هنوز یک ماه نیست که عقد کردیم.
دیشب آقایی به من با تردید فراوان گفتن "داشتم روضه حضرت زهرا گوش میکردم، یاد مادرم افتادم و با اجازه شما رفتم براشون هدیه خریدم"
من تعجب کردم😳 ولی خیییلی نرم گفتم عزیزم خیلی خوب کاری کردی👍 چی گرفتی؟
مادر شما لایق بهترین هاست... میخواستی بهترین هدیه بازارو براشون بگیری😍
مادریکه شما شاهزاده رو تحویل من داده لایق بهترین هاست و باید بی مناسبت براشون هدیه گرفت👍
اونجا که همسری فقط لبخند زد... 😃
بعد که منو رسوندن خونه آخرشب پیام دادن:
قربون همسر با فهم و کمالاتم بشم من، چقددد تو خانومی و......
خانوما من به این نتیجه رسیدم مردی که به مادرش احترام میزاره قطعا در آینده به خانومیش هم ، احترام میزاره😉
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾
یه خاطره خواستگاری یادم آمد برای ۳۰ سال پیش
من و یه خواهر و یه برادر بزرگتر از خودم که هرسه دانشجو معلم بودیم با مادرم ،مثل همولایتیهای دیگر مان، سرِ مزرعه مشغول کار کشاورزی بودیم که دیدیم دو نفر آقا از دور به سمت گندمزار نزدیک می شدند میگفتیم اینا کی هستن و کجا میرن برادرم گفت اینا احتمالا چوبدار هستند و برای خرید گاو و گوسفند میآیند
ما همچنان سرپایین و کمر خمیده مشغول کار بودیم که صدای خدا قوت شان را شنیدیم وبا مادرم احوالپرسی کردند از مادرم خواستند نزدیکتر برود و در کمال تعجب اونی که آشنا بود مرا برای رفیقش خواستگاری کرده بود البته جفتشان فرهنگی بودند 🤗🤩
وقتی مادر برگشت گفت خواستگار بودند همگی زدیم زیرخنده😂😎 تا یکهفته میگفتیم و میخندیدیم
برادرم که خیلی اهل مزاح بود گفت ما شنیده بودیم در صحرا گاو و گوسفند معامله میکنن نمیدونستیم خواستگاری هم میکنند ... واقعا که بحقّ چیزهای ندیده ونشنیده
🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@mahi_882
🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#تجربه_من ۱۱۲۲
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#توکل_و_توسل
۳۹ سال دارم. تو یه خانواده معمولی، پدرومادرم زیاد مذهبی نبودن ولی نماز میخوندن و به ائمه اعتقاد داشتن و احترام میذاشتن. ۴تا خواهر بودیم و من از همه بزرگتر☺️دانشگاه قبول شدم و به دانشگاه رفتم.
تقریبا ۲۶ ساله بودم که با همسرم که ایشون کرمانی بودن توی دانشگاه شهرمون آشنا شدم. ما یکی از استانهای غربی ایران هستیم، ایشون دانشگاه شهر ما قبول شده بودن😅
شهر ماحدود هزار کیلومتر با کرمان فاصله داره کلی فرهنگ و آداب و رسوممون با هم فرق داشت ولی از اونجا که خدا میخواست، ما با هم ازدواج کردیم😊
اومدم کرمان با وجود همه مشکلاتی که بود هم مالی و هم فرهنگی ولی با توکل به خدا تحمل کردم و همراه همسرم بودم. خیلی اختلافات بین ما بود ولی چون همسرم رو دوست داشتم تحمل میکردم و از خدا یاری میخواستم.
تقریبا ۴سال اول زندگی به دلیل مشکلاتی که داشتیم به خواسته خودمون بچه دار نشدیم که بزرگترین اشتباهمون بود، تا اینکه همسرم تصمیم گرفتن به سربازی برن که سربازیشون توی سپاه بود و بعد از مدتی خدمت پیشنهاد بهشون دادن که استخدام بشن و ایشون هم قبول کردن.
همسرم الحمدالله مذهبی و موجه هستن بعد از مدتی، به پیشنهاد یه بزرگواری که چرا بچه دار نمی شید و کلی نصحیت که باید بچه دار بشید ما هم تصمیم به آوردن بچه گرفتیم.
الحمدالله برا بچه دار شدن مشکلی نداشتیم و خداروشکر هردو سالم بودیم. باردار شدم و تقریبا کل بارداری رو توی کرمان بودم. همسرم تو این مدت دانشگاه امام حسین بودن، یادمه همش تنها بودم حتی ویزیت دکتر و سونوگرافی هم تنها میرفتم
سال ۹۲ اولین فرزندم سیده ضحی دنیا اومد که خیلی دوست داشتنی بود😍 الحمدالله روزی مون هم خیلی خوب میرسید ولی باز هم بین من و همسرم بحث پیش میومد و بیشتر اختلافاتمون به خاطر دخالت بیجای خانواده همسرم بود
با خانواده همسر تو یک خانه زندگی میکردیم و اونها اصلا غریب بودن من رو درک نمیکردن، به خاطر دوری راه خانواده ام هم خیلی کم میومدن بهم سر بزنن، بیشتر خودم میرفتم شهرمون.
سال ۹۵ دوباره باردار شدم و پسرم امیرحسین دنیا اومد😍الحمدالله مشکلی نداشتم جز غریبی و دوری از خانواده😔 در کل بهم سخت میگذشت ولی به خدا توکل میکردم و از خودش کمک میخواستم. همه کارای بچه ها به عهده خودم بود چون همسرم بیشتر اوقات شیفت یا ماموریت بود
چون بچه ها تنهایی هام رو پر میکردن، باز هم تصمیم گرفتم تا بچه دار بشم و سال ۹۸ سیدمحمدم دنیا اومد😍 تا قبل اینکه بچه دار بشیم مشکلات مالی داشتیم حتی خودم هم سرکار میرفتم ولی بازم خیلی اوقات بی پول بودیم ولی با وجود این ۳تا بچه از جاهایی که فکرش رو نمیکردیم روزی حلال میرسید.
همسرم کلی قسط میداد ولی تونستیم زمین بخریم، آپارتمان ثبت نام کنیم، ماشین خریدیم و همه اش به برکت وجود بچه ها بود. حتی همسرم به پدرومادرش هم کلی کمک میکرد ولی الحمدالله هیچوقت رزقمون کم نمیشد.
پسرم ۴ ماهه بود که متوجه شدم امیرحسین سه ساله ام دچار بیماری صعب العلاج شده😭 حرفهای دکتر راجب پسرم خیلی برام سنگین بود. باورم نمیشد من و همسرم هردو شوکه بودیم ولی چاره ای جز پذیرفتن این واقعیت تلخ نداشتیم
تصمیم به درمان گرفتیم و به پیشنهاد دکتر برای درمان بچه رو به تهران بیاریم. اون موقع دخترم کلاس اول بود مجبور شدم بذارم پیش پدرش و به همراه نوزادم و پسرم برای درمان به تهران بیام. حدود ۶ ماه تو رفت وآمد بودم. یادمه اوج کرونا بود و رفت و آمد سخت شده بود
همسرم برای ۱سال انتقالی گرفت برا تهران، اومدیم تهران و مستقر شدیم و با وجود همه مشکلات الحمدالله توان و قدرت داشتیم و به درمانش ادامه دادیم. بعد از ۱سال به خاطر کار همسرم مجبور شدیم برگردیم کرمان، الحمدالله حال پسرم خیلی بهتر شده بود با توسل و دعا، خدا بهمون رحم کرد بعد از ۲ سال و نیم پسرم درمان شد🤲
اواخر درمان پسرم بود که متوجه شدم باردار هستم☺️به فال نیک گرفتم و با وجود همه حرف های سنگین و ناراحت کننده اطرافیان به خودم میگفتم حتما با اومدن این بچه پسرم شفای کامل میگیره و دقیقا همینطور هم شد
وقتی دخترم به دنیا اومد پسرم الحمدالله همه آزمایشات و عکس هاش سالم بود😭تصمیم گرفتم بعداز این همه سختی اسم دخترم رو بذارم سیده یُسرا 😍الحمدالله با تولد دخترم خدا آسانی و آرامش رو بهمون هدیه داد
دخترم ۲سال و نیمه بود به خاطر لطف بزرگی که خدا بهم کرده بود و پسرم رو شفا داد، تصمیم گرفتم بازم باردار بشم و سهم کوچیکی تو افزایش بچه های شیعه داشته باشم
الان حدود ۵ ماهه سیده بُشرا به دنیا اومده😍و خونه مارو پراز شیرینی کرده، امیدوارم بشارتی باشه برای ظهور امام زمان عج 🤲
با توکل به خدا بچه دار بشید و از نداشتن و تنهایی نترسید تو این راه خدا خیلی کمک میکنه🌹
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist