eitaa logo
شـهــود♡
37 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می بالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم صبحتون حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴در روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، حادثه‌ای که اتفاق افتاد، پیوند مردم با روحانیت را در این سطح خطرناک و حساس نشان‌داد. رهبر معظم انقلاب
امروز نیمه خرداد است و پس از 60 سال هنوز ردِ خون هایی که درخیابان های سراسر کشور به دست عمال شاه ریخته شد، بر تارک تاریخ این سرزمین مانده است و بی شک این روز، روزی مهم است و این شعر امام خمینی برای همیشه مهر تاییدی بر اهمیت این روز می زند: " انتظار فرج از نیمه خرداد کشم" از تعداد شهدای 15 خرداد آمار صحیحی در دست نیست. اما تعداد آنها را رقمی بین 5 تا 15 هزار نفر، تخمین زده اند. در تهران و قم و سایر شهرها دولت به دستگیری و محاكمه ی روحانیان و مردم ادامه داد. زندان ها از اقشار گوناگون مردم، پر شد و عده ای نیز محاكمه و اعدام شدند. جریان 15 خرداد ظاهراً به نفع شاه تمام شد و امام تبعید و تاریكی خفقان حاكم شد؛ اما در واقع 15 سال بعد شاه را از این مملكت بیرون كرد و با رفتن او بار دیگر، خورشید پر تشعشع اسلام طلوع كرد و مملكت را از ظلم و ستم رهانید. یاد و خاطره شهدای 15 خرداد سال1342برای همه ی تاریخ گرامی باد.🌹
📋 برشی از خاطرات سردار شهيد همدانی 💢 محبوبیت امام خمینی در بين مردم 🎙 مردم كردستان:تمام عشقمان اين است كه به سربازان امام خمينی كمك كنيم 🔹سردار شهید حسین همدانی در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است با اشاره به همکاری‌های با رزمندگان اسلام پس از پیروزی انقلاب به خصوص در دوران جنگ درباره نفوذ امام خمینی در مردم کُرد و علاقه آن‌ها به امام خمینی می‌گوید: « ...یکی از خاطرات این سفر 25 روزه این بود که وقتی ما در کنار روستایی مستقر می‌شدیم به پیش‌مرگ‌های کُرد طالبانی پول مي‌دادیم تا آن‌ها از روستا برای ما مواد غذایی بخرند. به ما مي‌گفتند که شما وارد روستا نشوید. 🔹در کنار یکی از روستاها بود که متوجه شدیم این‌ها یک مقداری طول دادند، علت آن بود که یک مرد جوان از اهالی آن روستا متوجه شده بود که ایرانی و پاسدار هستیم. دیدیم که سروصدا مي‌آید، اینها آمدند و ما را دعوت کردند که از ما پذیرایی کنند، البته ما یک کمی شک کردیم، چون ساعت نه و ده شب بود حساب کردیم که اگر جاسوس و یا از نیروهای نظامی عراق باشند فرصت فرار و نجات داریم. 🔹ما به منزل آن مرد جوان رفتیم و خانم ایشان زن جوانی بود که دارای دو بچه بودند، با هرچه که در یخچال داشت از ما پذیرایی کرد که شاید روز ششم هفتم حرکت ما بود.گفتیم چای مي‌خواهیم، این خواهر جوان مسلمان برای ما چای درست کرد و به هر کدام از ما پنج شش چای داد و درپی آن بود که برای ما غذا درست کند که ما گفتیم باید برویم. 🔹برایمان نان تازه‌ محلی آورد و با لهجه کردی صحبت‌هايی مي‌کرد که ما متوجه نمی‌شدیم، اما یکی از بچه‌ها که اهل منطقه‌ مریوان بود، مي‌گفت که مي‌گوید این‌ها پاسداران امام خمینی هستند و تمام عشقشان این بود که به سرباز امام خمینی کمک کنند. ما تازه فهمیدیم که نفوذ امام در منطقه‌ای که دشمنان ما هستند، چقدر است، دیدیم همه‌ وجودش امام هست و ما چون به عنوان پاسدار خمینی هستیم این‌طور از ما پذیرایی مي‌کرد. » منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
‍ ‍ 🌴رمـــــ ؏ملیاتـــ ـــــز🌴 عجیب شهید ناشنوایی که یک عمر همه مسخره اش میکردند... 💐 زمان جنگ کارش مکانیکی بود. در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبــرش نشست، بعد با زبـون کــرولالی خودش، با ما حــرف می زد. 🍃 ما هم میگفتیم: چی میگی بابا؟! محلـش نذاشتیــم، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت. 🌸 دید ما نمی فهمیــم ، بغل قبر شهید با انگشت، یه دونه قبر کشید؛ روش نـوشت : شهید عبدالمطلــب اکبری، بعد به ما نگاه کـرد، خندید، ما هم خــندیدیـم. 🌼 گفتیم شوخیـش گرفتــه؟! دید همه ما داریم میخندیم، طفلک هیچ نگــفت… یه نگاهی به سنگ قبر کرد، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت… 🍀 فرداش هم رفت جبهه؛ ۱۰ روز بعد جنازه اش رو آوردند؛ دقیقاً تـوی همون جایی که با انگشـت کشیده بود خاکش کردند. 💠 توی وصیت نامه اش اینجور نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستـم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم، مسخره ام کردن، یک عمر هـرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند؛ یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنها بودم. 🌴 اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم. آقا بهم گفت: تو شهیـد میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.. این رو هم گفتم اما باور نکردید! اکبری🌷🌷 /۱۲/۴ روح شهدا صلوات🌹
من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.
دفترچه یک دفترچه کوچک داشت همیشه هم همراهش بود و به هیچکس نشان نمی‌داد.. یکبار یواشکی آن را برداشتم ببینم داخلش چه می نویسد.. فکر می‌کردم کارهای روزانه‌اش را می‌نویسد سر کی داد زده... کی را ناراحت کرده‌... به کی بدهکاره... همه را نوشته بود ریز و درشت، نوشته بود که یادش باشد در اولین فرصت صافشان کند... شهید 🕊🌹
پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لیکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و ازادی برای همه مملکت ملت بزرگ ایران، سالروز پانزده خرداد را که یوم اللّه است زنده نگه می دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از چیزهای خوشگلی که تو جنگ بود... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا 🌐
آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی‌خندید. هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم می‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی‌گذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می‌شود. آخه تو نیم وجبی می‌خواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا می‌خورد کتکش بزن! و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش در بیاید.» قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان می‌داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم! به خاطر اینکه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من می‌روم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم که رفتم. درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا ماند. ! ✨لبخندهای پشت خاڪریز😊
☔️ جوک در باره محرم: لطفا بخونید خیلی مهم دوست عزیزی که درباره ماه محرم جوک می سازی و جوک می ذاری، جوک هایی که مربوط به نذری دادن و.... است تا حالا فکر کردی که، همیشه مطالب را در قالب جوک و طنز به خورد ماها دادن؟! قبلا تا می گفتن "شیرازی" ، به یاد حافظ و سعدی و میراث ادبی مون میفتادیم؛ تا می گفتن "رشت" به یاد طبیعت بکر و مردم خوش خُلق گیلان می افتادیم، تا می گفتن "اصفهانی" ، به یاد هوش و ذکاوت و دقت مردمش می افتادیم، تا می گفتن "تُرک" ، به یاد غیرت دینی و شیعی آذربایجان و مردم پاک و بی ریای اون می افتادیم... الان چطور؟! شعار می دیم که ایران، وطنم.. ولی دلهای بعضی از ما رو به همدیگه چرکین کردند..! همیشه در قالب جوک تخریب شدیم..... اوایل هرگز به امام نقی(ع) ما، به امام باقر(ع) ما، به پیامبر خاتم النبین(ع)، توهین نمی کردند و جوک نمی ساختند؛ بلکه اول از لقمان حکیم، اسوه ادب و حکمت شروع کردند، بعد یوسف نبی(ع) را به تمسخر گرفتند، جوکهای یوزارسیفی رو رایج کردند!! الان علناً در کانالها و رسانه های ظاهرا ایرانی ولی در پشت پرده وهابی و اسرائیلی، به تک تک اهل بیت ما توهین میکنند..!!!! انواع مزخرفات و روایت های جعلی و اسرائیلیات اجدادشون رو به اسم اهل بیت منتشر می کنند و بعضی از جوونهای ساده دل ما رو فریب میدن... همه اوّلش از چند تا جوک شروع شد...! دوست عزیز جوک ساختن و پخش کردن همیشه هم برای خنده نیست گاهی با اهدافی دنبال می شه که ممکنه هیچ توجّهی به محتوای متن نکنیم، ولی اثرش ذرّه ذرّه است.. کم کم در ناخودآگاه ما جا می گیره ... دوست خوبم، فراموش نکن که سیاست سازنده این جوک ها اینه که، مستقیم نمیاد بهت بگه ماه محرم و عزاداری رو فراموش کن، داره بهت جوک تحویل میده اونم به اسم ماه محرم... به اسم جوک نذری و تمسخر عزادارها و... انقد جوک به خوردت میده که وقتی اسم ماه محرم اومد ناخودآگاه خنده ات بگیره حتی بخاطر اون جوک هایی که خوندی برای نذری و... برای محرم جوک می سازند.. برای ماهی که زمین و آسمان و ملائک در عزای اولاد پیغمبر(ص) محزون و ماتم زده هستند.. و همینطوری کم کم دیگه محرمی نیستیم.. دلهامون یخ می زنه.. کم کم دیگه برای کشته شدن بهترین انسانهای زمین و رمز زنده بودن جامعه مون می خندیم.. به همین سادگی.. می خندیم.. آری! دوست عزیز.. برای از بین بردن مقدسات و هویّت یه ملت، اول طنز و جوک می سازند، بعد تمسخر می کنند، و بعد توهین و هتاکی...! نگذاریم به همین سادگی، هویت ما را بدزدند..