eitaa logo
شـهــود♡
36 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️﷽♥️ از گناه که بگذری🍃 از جانت هم راحت می گذری...!🌷 چطوری؟! اینطوری...👇 ✅ شهید ابراهیم هادی مرتب پشت چشمش سوزن میزد و میگفت چشمی که به نامحرم بیفته، سزاش همینه... و یا مثلا رفیق شهیدش، محمدهادی ذوالفقاری؛ دوستش میگفت دیدم پشت دستش جای سوختگیه! ازش پرسیدم این چیه؟!! جواب داد: یکبار شیطان اومد سراغم و منم اینطوری ازش پذیرایی کردم.. آره رفیق! از گناه که بگذر....♨️ ❤️
ابراهیم میگفت: اگه جایی بمانی که دست احدی بهت نرسه، کسی تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره، این خوشگلترین شهـادته..   سردار 🌹🍃 شهید ابراهیم هادی  🍃🌹
.... 🌙✨ 🌹 ثواب روز از ماه مبارک رمضان تقدیم میکنیم به 🌹شهید بزرگوار 🌹 🌸🌸🌸 بسیار اهل نماز شب بود و از ماه رجب روزه می‌گرفت و همه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه‌دار بود. بسیار آرام و مهربان و صبور بود و همواره به ما می‌گفت: هرگاه گرفتاری و مشکلات به سراغتان آمد وضو بگیرید و دو رکعت نماز بجا بیاورید مطمئن باشید فوراً گره از کارتان گشوده می‌شود. 🌹
🌺🍃🌺 اسفند ۹۳ چهل و پنج روزی می شد که سوریه بود. همه دلتنگش شده بودیم . ابوالفضل تماس گرفت و گفت بیایید سوریه چند روزی با هم باشیم و بعد برگردیم. دعوتش را قبول کردیم و با همسر و عروسم عازم سوریه شدیم. وقتی رسیدیم فرودگاه دمشق ابوالفضل را آنجا زیارت کردیم و با هم رفتیم هتل. آن زمان،اوضاع سوریه، شرایط جنگی داشت طوری که جرات نمی کردم تنهایی از هتل خارج شوم. صدای تیر اندازی به قدری زیاد بود که گمان می کردم ممکن هست هر لحظه ما را بزنند. یک هفته،مهمان بی بی زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه سلام الله علیها بودیم.هر روز به زیارت این بزرگواران می رفتیم. یک هفته کنار ابوالفضل بودیم. شاید بهترین روزهایی که توانستیم ابوالفضل را بیشتر ببینیم همان ایام بود. باهم حرف های مردانه میزدیم ، درد دل می کردیم و زیارت می رفتیم؛ روزهای قشنگ و بیادماندنی بود. ابوالفضل می گفت:بابا کار خوبی کردید که آمدید خیلی دلتنگتان شده بودم. بعد از یک هفته خاطره، به اتفاق ابوالفضل به ایران برگشتیم. 🍃🌹🌹🍃
.... 🌙✨ 🌹 عـاشـقـان عـاشـق بلاینـد . در حیات در احتجاب صدف است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت،.... در ژرفای اقیانوس بلا عـاشـقـان غـواصـان این بحرند و اگر مـجـنون نباشد چگونه به دریـا زنند؟ مگر عـشـق را جز در هـجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟ پس این درد فـراق همه هستی آدمی است و مایۀ اصلی هـنـر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ثواب روز از ماه مبارک رمضان تقدیم میکنیم به 🌹🌹 صلوات 🌸🌸🌸 🌹🌹 🌹🌹 🌹
📸امروز پانزدهمین سالگرد شهادت یکی از برجستگان تربیت یافته در مکتب امام روح الله و فرماندهی بی‌نظیر است؛ شهید عماد مغنیه ، رضوان الله علیه. 🌹
شـهــود♡
توی خوابگاه نمیشد به بحث وفعالیت ها ادامه داد. مهدی رفت و یک خانه پیداکرد خانه ای انتهای کوچه ونمور باسقفی خیس. دوتاپتو انداختیم به جای فرش یک پوستین هم روی آنها. همانجا دیدم‌ که مهدی چطوری روی اش کارمیکرد ومی اندیشید. 🌹
اول یک سیرمطالعاتی مشخص راشروع کرد. درکنارش به خود واقعی خودش میپرداخت. البته به من هم یادمیداد. مثلاوقت غذا دوتا ژتون نمیگرفتیم وباهم غذامیخوردیم. یااگرژتون میگرفتیم نصفه غذامیخوردیم یامیگفت فرداهرجا که باشیم‌فقط نان بخوریم!وهمین کار رامیکردیم وسیرهم میشدیم.یا میگفت روزه بگیریم و برویم کوه!میرفتیم، هم ورزش بود هم عبادت میدانستم‌ مهدی ‌دارد روی‌ کارمیکند. همین کارهابود که او را ازدنیا جداکرده بود.باوجود نبوغ مهندسی که داشت هرگز دنبال مطرح کردن خودش نبود. 🌹
آقامهدی همینطور روی خودش کارمیکرد. میرفت ارومیه ودرباغچه ای که داشتند صبح تاشب کارمیکردونهار هم فقط،یک کم نان وماست میخورد.زمستان آن سال هیچ وقت توی خانه ما نفت نیامد.مهدی میگفت: «میسازیم یعنی باید بسازیم» «این راه رارفتن کارسختی است، برای رفتن باید توشه برداریم. این توشه جز دین ودیانت و آدم سازی چیز،دیگری نیست» 🌹
هیچ وقت نشد کسی ببینید‌مهدی بعداز عملیات باتمام خستگی وتشنگی ازکسی درخواست آب خنک کند! مهدی همیشه میگفت«ما بایدجواب این سوال هارا باخودمان حل کنیم که چرامیخوریم؟چرامیخوابیم؟چرا میخوانیم چرا ورزش میکنیم و...» هروقت که مجروح میشد نمیگفت گلوله خورده میگفت: خوردم به جایی! هیچ وقت خودش برای خودش مهم نبود. 🌹
آنقدر روزها نمیخوابید که از فرط‌خستگی می افتاد. میگفت: « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عاشق لباس بسیجی هابود. اینکه شبیه آنها باشد.بی ادعا وبسیارساکت درعین حال شوخ طبع اما درکارجدی! جزءافتخارات هرکسی بود که آقا مهدی اوراصدامیزد یا کاری از،او میخواست:) هروقت جایی گیرمیکردیم و شرایط بد درعملیات بود میگفت «پیشانی روی خاک بگذارید وقلبا ازخدا کمک بخواین. اونوقت خداوند کمک تون خواهد کرد» 🌹
نام: علی نام خانوادگی: خلیلی نام پدر: پرویز تاریخ تولد: ۷۱/۸/۹ محل تولد: تهران تاریخ مجروحیت: ۹۰/۴/۲۵ محل حادثه: تهران تاریخ شهادت:۹۳/۱/۳ از نامه شهید علی خلیلی به حضرت آقا آقاجان! به خدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت.بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم می شود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ می نشینید. دارد...
نام : محمدحسین نام خانوادگی: معز غلامی نام پدر : علی اکبر تاریخ تولد :۱۳۷۳/۱/۶ محل تولد : امیدیه - خوزستان تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱/۴ محل شهادت: حماه- سوریه محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۸ - ۱۱۶ - ۵۰ کتاب مربوط به این شهید: سرو قمحانه شعرسنگ قبرشهیدمحمدحسین معز غلامی به سفارش ایشان مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام سر خود با لبه سنگ لحد می‌شکنم دارد....
4_6039531888639475805.mp3
6.74M
غروب جمعه نوای : الهى عظم البلاء... آقا به خاطر شهيدان فقط بیا🕊
4_5963100282727432215.mp3
13.75M
‍ 🔉صوت مداحی شهید مدافع حرم به نیت سفر به سوریه بارمو بستم یعنی قسمت میشه منم شهید بشم تو سوریه😭😭
شـهــود♡
🌷📿سبک زندگی یک بچه 📿🌷 حسین ۱۳ سال در مسجد قمر بنی‌هاشم (ع) فعالیت کرد؛ و در سال‌های اخیر در عرصه فرهنگی بسیار تلاش کرد. از سال ۹۱ تمرکز خود را به‌صورت جدی برای راه‌اندازی و تحکیم هیئت نوجوانان منتظران المهدی قرارداد. در این زمینه بسیار با اخلاص و موفق فعالیت می‌کرد. در مداحی و ذکر امام حسین بسیار با دقت، با اخلاص و با علم رفتار می‌کرد و معتقد بودند به شان دستگاه به‌هیچ‌وجه نباید خدشه‌ای وارد شود . تا چند ماه مبلغ قابل‌توجهی از حقوق ماهیانه خود را خرج این هیئت می‌کرد. بشدت مهربان و بامحبت بود. نسبت به امربه‌معروف و نهی از منکر حساس بود. شیوه‌اش هم شیوه‌ی محبت و رفاقت بود و از این طریق سبک اخلاق اسلامی و معارف اهل‌بیت را ترویج می‌داد. فتنه ۸۸ و دیدن گریه‌های سید مظلوم امام خامنه‌ای، حسین را که تنها ۱۵ سال داشت جذب بسیج کرد و در درگیری با عناصر فتنه در همان سال از ناحیه کتف آسیب دید که هرگز‌درمان نشد. وی پس‌ازآن مسئول حلقه صالحین بسیج شد و به اذعان اهالی محله، تاثیر شگفت‌انگیزی روی جوانان داشت. از جذب جوانان منحرف تا جلوگیری از اقدام به خودکشی بعضی نوجوانان. در درگیری حماه، حسین که تنها دو روزبه تولدش مانده بود به آسمان‌ها پر کشید و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. سه تیر به چشم راست، گونه راست و همان کتفی خورده شد که در فتنه مصدوم شده و او را به شهادت رساند. هدیه خداوند در هشتم فروردین‌ماه به خاک سپرده شد و در جوار دوستان شیر مردش در قطعه ۵۰ بهشت‌زهرای تهران آرام گرفت. 🌷📿📿📿🌷
🌸 🌷 اا سه روز مونده بود به آخرین اعزامش؛ بهش گفتم لااقل این چند شب رو راحت بخواب؛پس تو کی میخوای یکم برای خودت وقت بذاری و بخوابی، اونجا هم که بهت میگن "عقاب شب" از بس شبها بیداری و هوشیار؛ آنقدر نرو قم و جمکران و هیات و گشت و ... یکم استراحت کن بدنت کم نیاره... گفت چشم و رفت. چندساعت بعد با این پستش جوابمو داد 👇👇 . تضرع اربابمان حسین کنار بدن علی اکبرش👇😢😔 " لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقی ابوک (و امک) فردا و وحیدا" پسرم، از غم و اندوه دنیا راحت‌شدی ولی پدرت غریب و تنها باقی ماند 😭💔😔
🌹🌹 ‍ اولین روزهایی که حسین میومد، باشگاه زمان اذان مغرب افتاده بود، داخل سانس تمرین. اولای کار، خودش تنهایی با اجازه استاد میرفت وضو میگرفت و نمازشو میخوند. همه چپ چپ نگاهش میکردن.... انگار چیز عجیبی دیده بودن.... بعد از چند جلسه که بقیه باهاش آشنا شدن و رفتار و اخلاقشو دیدن نصف بیشتر بچه ها موقع اذان ورزشو تعطیل میکردن و همه با هم نماز میخوندن ...
قسمتی از وصیتنامه : هروقت به سر قبرم آمدید سعی کنید روضه از حضرت علی اکبر (ع) یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید 😢❤️ : قطعه ۵۰
‍ ایثار حتی موقع خواب!❤️😇❤️😇 روز دوم اردوی تاکتیکی رزم در کویر بودیم. بعد از سپری کردن یک روز خیلی سخت و اجرای پیاده روی برد بلند، دم دمای غروب رسیدیم به نقطه پایانی پیاده روی. دستور این بود که شب رو اونجا استراحت کنیم و صبح زود دوباره به پیاده روی ادامه بدیم. بعد از صحبت های مربیان تاکتیک، قرار شد هر کدام از بچه ها با کمک سرنیزه یا بیلچه زمین رو بکنه تا شب رو داخل اون بخوابه تا هم از سرما و طوفان شن کویر نجات پیدا کنه، هم خودش رو از دید دشمن فرضی پنهان کنه. بلافاصله بعد از اتمام صحبت های مربیان همه بچه ها دست بکار شدن و یجایی برای خودشون دست و پا کردن. من که همیشه کنار شهید بودم و دوست داشتیم همیشه کنار هم باشیم بعد از اینکه زمین رو کندم توش نخوابیدم و برای خواب خودم رو رسوندم کنار شهید و بقیه بچه ها برای اینکه با هم باشیم. قرار شد تا من کنار شهید و روی سطح زمین بخوابم اما حسین قبول نکرد. ابراز ناراحتی کرد و گفت اگه من اونجا بخوابم اذیت میشم و سرما میخورم و... به اصرارش من رفتم سرجاش توی چاله ای که حسین کنده بود خوابیدم. حسین هم رفت بیرون روی سطح زمین کنار من دراز کشید و خوابید... نصف شب من از خواب پریدم و نگاهی به دور و برم انداختم . دیدم حسین خودش رو از شدت سرما جمع کرده اما خم به ابرو نیاورده و آروم خوابیده... چفیه ام رو انداختم روی بدنش تا حداقل جلوی باد رو کمی بگیره و بیشترازین سردش نشه که یهو بیدار شد. گفت: من هیچیم نمیشه، شما مراقب باش سرما نخوری، چفیه رو بنداز روی خودت... مهربانیش زبانزد همه بچه ها بود، ایثارش هم زبانزد شد. به نقل از
شهید حسین معز غلامی تا می‌توانید برای ظهور حضرت حجت(عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. امر به معروف را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. 🌹🌹🌹
4_5949790969351112560.mp3
4.01M
🔹فایل صوتی تحدیر (تندخوانی قرآن کریم) 💢 استاد معتز آقایی 💢 ✅ جزء ششم قرآن کریم 💚 « » 💠🤲 به نیابت از 🍃🌹 🌹 شهید مدافع حرم ابوذر فرح بخش 🌹شهید مدافع حرم قدرت الله عبودی 🌹شهید مدافع حرم آزاد خشنود کوهنجانی🌹 🌹 شهدا گاهی نگاهی ☘☘ التماس دعا 🤲ــا اربـعـین کـربـلا 🤲ــا شـهـادت فی سبیلک 🕊🕊🕊 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌺سردار شهيد حسين املاکي در شب عاشورای سال هزار و سيصد و چهل، در روستاي کولاک محله، شهرستان لنگرود در خانواده ای مذهبي و کشاورز ديده به جهان گشود. 🔹موفقیت ها: تصرف مقتدرانه ارتفاعات ژاژیله و تصرف شهر ماووت عراق، طراحی عملیات والفجر ۹. شرکت در عملیا تهای: ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر ۹، کربلای 2، 4 و 5، نصر ۴، بیت المقدس ۶ والفجر ۸ و والفجر ۱۰. مجروحیت ها: ۱. در عملیات کربلای ۵ از ناحیه فک ۲. در عملیات نصر ۴ از ناحیه دست راست با اصابت ترکش و مجروحیت های متعدد دیگر. درجه: سرلشکر پاسدار رسته نظامی: سپاه پاسداران 🔹مدت عمر: ۲۷سال تاریخ شهادت: 9/فروردین/ 1367 محل شهادت: عملیات والفجر ۱۰، ارتفاعات باني بنوك علت شهادت: مسمومیت بر اثر سلاح شیمیایی مزار شهید: مفقودالاثر، مزارشهید به صورت نمادین در زادگاهش موجود است.
📜 خطاب به همسرش : 💐به فرزندانم بگو ڪہ من عاشق سید علے بودم بگو ڪه اگر شادے روح‌ بابا را می‌طلبید سرباز ولایت (سیدعلے) باشید صحبت ‌هاے حضرت آقـا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید ڪہ چراغ هدایت شمـا خواهد بود. 🥀 🍃🌹🌹🍃
شـهــود♡
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #شهیدانه #سردار_شهید #سیدعبدالرضا_موسوی فرمانده سپاه خرمشهر امروز #شهیدان، مشعلهای فروزا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فرمانده سپاه خرمشهر وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند، ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه در مورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که از لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد. از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان و خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه اکنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم، سید شده بود و بوی می داد . راوی : 🌹 🕊 شادی روح و
من راستش باهاش آشنا نبودم ولی در ماموریت اخیر که به رفتم، اولین بار تو حرم حضرت زینب (س) دیدمش☺️ و بعد دو سه بار تو حرم حضرت رقیه (س)☺️ و چند باری هم در حلب. یک بار هم که تو حلب احتیاج به کمک داشتیم، به او گفتیم و انصافا با جون و دل اجابت کرد🌹محسن خزایی رو در این مدت کوتاه، انسانی بی ریا، بدون غرور و بدون هیچ تکلفی دیدم👌 و خب البته از یک سیستانی خیلی هم عجیب نیست.محسن خزایی بدون هیچ ژست و سروصدایی، در حلب، درست در وسط معرکه جنگ و چسبیده به خط مقدم نبرد با تروریستهادر حین تهیه گزارش به رسید و آرزوش برآورده شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 اولین پیام شهید آوینی بعد از شهادت از بهشت برای ما دنیایی های وامانده از قافله عشق...
🔷 در لحظات روحانی شهادت سید شهیدان اهل قلم از خدا و فرشته مرگش (حضرت عزرائیل) می خواهم که ما عاشقان شهادت و رهپویان سید را هم همانند آن عارف بزرگ خون آلود از این دنیای فانی خارج نماید. درد دلی با شهید آوینی: آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم. ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم. ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم. پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم. تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم! فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم. هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم.