#خودسازیباشهدا🌹
همیشه سرش پایین بودو توچشمای #نامحـرم نگاه نمیکرد.
#روزسوم شهادتش وقتی این پوستر روزدند،وقتی نگاهم افتاد،گفتم دورت بگردم احمدجان!
این عکس #همه شخصیت توست
مدافع حرم شهید احمد عطایی
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
.
#جهاد_اکبر ! و #جهاد_اصغر !
.
اعتقاد زیادی به خدا و... ندارد !
ولی جنگ که بشود !
برای حفظ وطن و ... اش می رود !
.
و این می شود جهاد اصغر !
.
.
چشمانش از لذت بست !
گوش هایش را از گناه ، دور نگه داشت !
زبانش را ، پشت سنگر های دندانش فشار داد ،
و دم از گناه نزد !
دست هایش برای دست گیری از دیگران
و پاهایش برای قدم گرفتن در راه حق ...
استفاده کرد ...
.
و این شد جهاد اکبر !
.
.
جهاد اصغر را ، #همه می توانند بروند !
جهاد اکبر را ، چه کسانی ، #مَردش هستند؟!
.
.خدایا توفیق پیروزی جهاد اکبر را به همه ما عنایت بفرما
الهی آمین🤲
💎خاطره ای از تفحص شهدا
خیلی زیباست
جانم امام رضا(ع)💎
اوایل سال 72بود و گرمای #فکه ...در منطقه ی عملیاتی #والفجرمقدماتی ،بین کانال اول
و دوم مشغول کار بودیم .چند روزی می شد که #شهید پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح
زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم .
گره مشکل را،در کار خود می جستیم
#مطمئن بودیم که در توسل هایمان اشکالی
وجود دارد....آن روز صبح ،کسی که #زیارت عاشورا می خواند توسلی پیدا کرده بود به امام رضا "علیه السلام".
#شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او
می خواند و همه زار زار گریه می کردیم .
در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که #دست ما را خالی برنگرداند....
ما که در این دنیا #همه ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به
آغوش خانواده هایشان است و.....
هنگام #غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به #مقر
دیگر داشتیم ناامید می شدیم .
خورشید می رفت تا پشت تپه ماهورهای روبرو پنهان شود.آخرین بیل ها که
در زمین فرو رفت ،تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد.
همه سراسیمه خود را به آنجا
رساندند،با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم.
روزی ای بود که نصیبمان شده بود.شهیدی؛ آرام خفته به خاک .یکی از جیب های
پیراهن نظامی اش را که #باز کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم،
در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری
نقاشی از تمثال امام رضا"علیه السلام"نقش بسته ،به چشم می خورد.از آن
آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.گریه مان در آمد.همه اشک
می ریختند.جالب تر و #سوزناک تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش
فهمیدیم #نامش "سید رضا"است .شور و حال #عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد.
ذکر صلوات و جاری شدن #اشک؛ کمترین چیز بود....
#شهید را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند #پهلوی مادرش تا سرّ ِ
این #مسئله را دریابند.مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت :
"پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا "علیه السلام" داشت...."
شادی روح شهدا صلوات .....
منبع:کتاب تفحص آقای حمید داوود آبادی