eitaa logo
شـهــود♡
37 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 ✍منطقه والفجـر مقدماتی بود. دوتایی رفتیم توی . چند وقتی بود پیدا نڪرده بودیم. مجید جلو معبـر می زد و من پشت سرش می رفتم. 🍁 پشـت سـر هم می گفت" یعنی می شود خـدا امروز بدهد و بشود؟" 🍁رسیدیم به چنـد تا سوخته عـراقی. ڪلی تجهیـزات ریخته بود روی زمیـن. گفتم دیگر نمی شود جلـو رفت. زمیـن سفـت است. باید بیل مکانیڪی بیاوریم. 🍁ول ڪن نبود. گفت با می ڪنیم . به افتاده خـدا امروز نصرت می دهد. 🍁مجید با سـرنیزه می ڪوبید، من با بیـل. یڪ چوب دسته پیـدا شد. 🍁کشیدیمش بیرون. رویش بود 🍃 🍃 از پـرچـم های قدیمی ۸ نجـف بود. آن قدر ڪندیم تا را هم پیدا ڪردیم با همه . 🍃🌹🌹🍃
🍀✨🍀... یاد مصداق یاخدا است و اگر این چنین است باید دل قرآن بالغی باشد که اسرار عالم درآن نهفته است..... 🌹 🌹 ✨ 🍀🍀🍀🍀🍀
🕊 ﷽ 🕊 ♡| |♡ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 « کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می‌ کند احساس کند که یک ‌ را ملاقات کرده است. » 🌱الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌱
..... یه روز ۲ نفر داشتن توی دانشگاه با هم صحبت میکردن اولی به دومی گفت تو پدرت چیکارست گفت پدر من مهندسه و کارش ساخت و سازه تو پدرت چیکارست ؟! اولی ساکت شد و با غرور و کمی غم گفت پدر من  شده اولی لبخندی زد و گفت پس تو با سهمیه اومدی دانشگاه ؟!! دومی دلش شکست و بدنش سرد شد و با بغضی عجیب گفت:سهمیه ماله خودتون بابام رو بهم پس بدین . . . ........ 😔
- خدایا چنان کن سرانجام کار ما چون شهیدان شویم رستگار…🖤 یادشهداباصلوات بابک نوری 🦋🦋 @vlaiatx
چَـشم‌هـٰای‌یڪ‌شـھید حَتـۍازپشـت‌ِقآبِ‌شـیشِـھ‌ای؛خـیره‌دنبـٰآل‌ِتـوسـت ڪھ‌بـھ‌گنـٰآه‌آلـوده‌نشوی..:) بـھ‌چَـشم‌هآیـشآن‌قَسـم، تورامۍبینـند...!🖐🏼 احمد مَشلَب
آدما دو دسته‌ان یا یا می‌شوند.. ‹ 22 اسفند روز شهید ›
. گاهی قصه ها را باید از چشم‌ها خواند ، همان چشم‌هایی که جز عشق چیزی ندیدند... 🌷 فرمانده لشکر عاشورا
🕊🍃کی بر این کلبه طوفان‌زده سر خواهی زد 🕊🍃ای پرستو که پیام‌آور فروردینی 🌷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هروقت شب قدر ميشد بايد خودشو به مراسم حاج محمود ميرسوند ميگفت حال خوبي پيدا ميكنم هميشه و همه جا با هم ميرفتيم ديگران از شباهتمون فك ميكردن برادريم دوتا پسر عمو هم سن و سال و هم كلاس و هم دانشگاه و همرزم از حريم مقدس حضرت زينب سلام الله اولين بار حدودا سه سال پيش، كه نيت رفتن به سوريه به دلمون افتاد ، مراسم دعاي كميل حاج محمود بوديم ، كه يكي از بچه ها گفت اگه تمايل دارين هفته اينده عازميم و ماهم از خداخواسته درس و دانشگاهو گذاشتين كنار و به عشق دفاع از حرم تدارك رفتنو ديديم قرار بود سه ماهه برگرديم كه حدوداي پنج ماه شد و من تو اين سفراز ناحيه پا مجروح شدم و جواد از ناحيه دست ، بمحض رسيدن به تهران براي درمان مجبور به بستري شديم و جواد بعداز دوروز مرخص شد و من تا يكماه بستري بودم و دوتا عمل روي زانوم انجام شد و با عصا مرخص شدم و در ارزوي اعزام مرحله بعد موندم چون حداقل تا سه ماه نميتونستم و نبايد پاي راستمو حركت ميدادم بعداز امتحانات اونسالِ دانشگاه كه ترم اخر ارشد بوديم و پايان نامه هم رو به اتمام بود و داشتيم نفسي تازه ميكرديم كه خبر قبولي دكترا هردوي مارو مشتاقتر از قبل كرد ولي نه خانواده من براي ازدواج كوتاه ميامدن و نه خانواده عموم... مادر جواد و مادر من اصرار به ازدواج ما قبل از شروع دكترا داشتن و نميدونستن كه ما اينقدر كه با فكر رفتن به سوريه و دفاع از حرم مقدس حضرت زينب س زندگي ميكنيم به ازدواج فكر نميكنيم اتفاقا جواد در گيرودار رفت و امد به دانشگاه ، با يكي از همكلاسي ها كه موضوع مشتركي در پايان نامه داشتن اشنا ميشه و از حجاب و متانت و وقار شون خوشش مياد و ادرس ميگيره و باتفاق خانواده و بعداز چند مرحله رفت و امد ، مراسم نامزدي در شب مبعث پيامبر برگزار ميشه ، حالا ديگه مادرم دست از سر من بر نميداشت كه بايد براي منم استيني بالا بزنه و از دختر عموم(خواهر جواد) خواستگاري كنه، كه منم كوتاه اومدم و هفته بعداز نامزدي جواد به خواستگاري خواهرش (كه دختر عموم ميشد) رفتم و ماهم باهم نامزد شديم.... كه بعداز دوهفته ، از پادگان خبر اعزام به سوريه بهمون اعلام شد ديگه رضايت گرفتن و دلجويي همسران به بقيه اعضاي خانواده هم اضافه شده بود و سيل اشكي بود كه بايد باصبوري و دلداري جمع ميكرديم.... همه كارها اماده بود و فردا صبح قرار به اعزام بوديم كه متاسفانه شب قبلش جواد در اثر تصادف كه از محل كار بسمت منزل با موتور ميومده يه راننده ون با دنده عقب تو شب باروني، بشدت با موتور جواد برخورد ميكنه و پاي چپ جواد از ناحيه مچ اسيب ميبينه و مجبور ميشه گچ بگيره و براي اولين بار از هم جدا شديم و من عازم سوريه شدم و جواد نتونست بياد و با دلي شكسته به بدرقه ما اومد...(با اتوبوس تا فرودگاه براي بدرقه، همراه ما اومد و از خوابي كه شب قبل با كلي گريه و استغاثه و طلب عفو در نماز شب با خداداشته و خوابش برده،گفت كه خوابديده بود: حضرت صاحب الزمان(ص)كه فقط ايشونو تو خواب نور ديده بوده ، جواد رو به دالوني از نور هدايت ميكنه و اونجا كمربند سبزي به كمر جواد ميبندن و تسبيحي كه ٤٤ دانه داشت بهش ميدن و ميگن روزي يك دانه تسبيح رد كن و همينجا براي دفاع از حريم يكي از فرزندان من بمان..... ولي با وعده و قول فرمانده كه گفت نهايتا تا دوماه بعد اعزام بعديه ، اروم شد و راضي ولي من ميدونستم كه جواد بازبغض و ناراحتي دلش با ما بود و عشقش شهادت .... جواد نيامد....و قسمتش نبود.... ولي من بعد از ٤٤ روز اومدم تهران.... و جواد رو در مراسم تشيع پيكر پاكش در حادثه تروريستي مجلس ، بدرقه كردم....و ياد خوابش افتادم....٤٤دانه تسبيح و كمربند و دالان و دفاع از حريم فرزند صاحب الزمان و..... جواد با دل پاك وخدايي كه داشت به عشقش كه شهادت بود رسيد..... جواد تيموري راوي : احمدرضا تيموري
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور تا دور تمام این سرزمینِ سرافراز، تمام خاک این وطن، شقایق‏ رویید... 🌷
‍ ‍ ‍ دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست؟ 👈 گفت طلبه هستم. ☀️آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ☀️ آیت الله بهجت پرسید اسم شماچیست؟ 👈 گفت: فرهاد ☀️آیت الله بهجت فرمود حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در تاجگذاري امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ✳️ " عبدالمهدی کاظمی " شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب تاج گذاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 دی ماه 1394 درسوریه به شهادت رسید.
🔹 بود هق هق صدایش را می شد از میان قبرها شنید غم داشت از دست دادن پسر کم درد ندارد مخصوصا اگر تنها باشد وقتی متولد شد ، برایش نقشه ها کشید درس میخواند ، دکتر یا مهندس میشود عروسی برایش می گیرد و خلاصه پیری اش خواهد بود اما حالا هر هفته عصا زنان می آید رو به قبر پسر می نشیند و چشم می دوزد به چشمان پسر که در قاب عکس جای گرفته آرام در خود فرو می رود و می گوید : رسمش این نبوده که بروی و بخوانند تو را و مرا اما تو آن سمت و من این سمت مرا هم ببر اشک می ریخت مادر است دیگر فردا پنج شنبه اس📆 رفتین مزار شهدا🌹 از هــــمــــگـــــــی التــــــــمـاس دعــــــــــــــــا
یاد تُو هنوز در دلها درد می کند... 🖤 به یاد ما شهدا بخونید؛ ما هم قول میدیم که سلام شما رو به برسونیم.. مهدی زین‌الدین ♡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام تقرب حبل الورید شد آنکس که داشت نذر شهادت شـــد💔 به وقت سـردار 1/20
‍ 🌴رمــــــ عملیاتــ ـــــز🌴 چهره اش زیبا بود ...وبه خاطر موهای طلاییش تو جبهه معروف شده بود به حسن سرطلا...گریه میکرد و میگفت : محمد ای کاش پسر زیبایی نبودم ؛ توی شهر که میرم شیطون عجیب به جونم میفته ! شب عملیات کربلای ۴ تیر خورد توی سرش ، وسط عملیات برا اینکه آب نبردش ،با سیم بیسیم ، بستیمش به یه مانع توی آب !! اما جنازش تو آب جا موند ... بعد از دوازده سال استخوناش برگشت ، چهل روز بعد از فوت پدرش ... _حسن فاتحی🌷🌷
♡ دلم پــــــــــــــُر است، پـــــــر از حسِ جــایِ خـــالــیِ تو...🤍 🌷
بسم‌الله الرّحمن الرّحیم گزارش آماری دفاع مقدس ﺁﻣـــﺎﺭ ﮐــﻠﯽ ﺷــﻬﺪﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ منتشر شد: ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳/۲۵۵ ﻧﻔــﺮ ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ : ۱۵۵/۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ۱۶/۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ ۱۱/۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ ، ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵/۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵/۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵/۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷/۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲/۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰/۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ : : ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ : ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ : : ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ : ۳۶۹۶۵ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ : : ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ : ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ : ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ : ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ : ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ : ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﮑﺎﺭ : ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ : ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ : ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳/۲۵۵ ﻧــﻔﺮ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۱۳۵۹/۶/۳۱ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ ‏(ﺟﻨﻮﺑﯽ ، ﻣﯿﺎﻧﯽ ، ﺷﻤﺎﻟﯽ‏) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎنک ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏(۱/۵ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ) ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ. ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ : ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ : ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ صلی الله علیه و آله ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ امیرالمؤمنین ﻋﻠﯽ علیه السلام ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ : ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ … ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ، ۱۷۱۲۳۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ ، ۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ … ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ : ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ... ‍ از قافله های شهداء جاماندیم رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم افسوس که در زمانه دلتنگی اسیر دنیا ماندیم. دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد “اللهم الرزقنا توفیق الشهادته ☫🇮🇷☫🇮🇷☫🇮🇷 سلام و صلوات بر روح بلند و آسمانی امام خمینی و شهیدان والامقام خونین کفن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران روحشان درصَدر جَنَّت شاد باد ، قصرِدین از علمشان آباد باد ‌. با قرائت فاتحه و صلوات
محمدرضا حقیقی شهیدی که در قبر و هنگام دفن، خندید. به نقل از مادر شهید👇👇
⊰•🎋°🌹•⊱ 🌷 🌱 همیشہ همسرداریش خاص بود؛ وقتی مےخواستیم با هم بیرون برویم، لباسهایش را مےچید و از من مےخواست تا انتخاب ڪنم؛ از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمےدید، تعادل را رعایت مےڪرد؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمےشڪست؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بےاحترامی نمےڪرد... ✍️ بہ روایت همسر ... مدافع حرم مهدی نوروزی هدیه به روح مطهر شهید .
💎خاطره ای از تفحص شهدا خیلی زیباست جانم امام رضا(ع)💎 اوایل سال 72بود و گرمای ...در منطقه ی عملیاتی ،بین کانال اول  و دوم مشغول کار بودیم .چند روزی می شد که پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح  زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم . گره مشکل را،در کار خود می جستیم بودیم که در توسل هایمان اشکالی  وجود دارد....آن روز صبح ،کسی که عاشورا می خواند  توسلی پیدا کرده بود به امام رضا "علیه السلام". کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او می خواند و همه زار زار گریه می کردیم . در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که ما را خالی برنگرداند.... ما که در این دنیا ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به  آغوش خانواده هایشان است و..... هنگام بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به دیگر داشتیم ناامید می شدیم . خورشید می رفت تا پشت تپه ماهورهای روبرو پنهان شود.آخرین بیل ها که  در زمین فرو رفت ،تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند،با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم. روزی ای بود که نصیبمان شده بود.شهیدی؛ آرام خفته به خاک .یکی از جیب های  پیراهن نظامی اش را که کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری نقاشی از تمثال امام رضا"علیه السلام"نقش بسته ،به چشم می خورد.از آن آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.گریه مان در آمد.همه اشک  می ریختند.جالب تر و تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش  فهمیدیم "سید رضا"است .شور و حال بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جاری شدن ؛ کمترین چیز بود.... را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند مادرش تا سرّ ِ این را دریابند.مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت : "پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا "علیه السلام" داشت...." شادی روح شهدا صلوات .....                                     منبع:کتاب تفحص آقای حمید داوود آبادی
🍂🌺🍃🌸🍃🌹🍂 💠 ✍اوایل سال ۷۲ بود و گرماى فکه. در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسل هایمان اشکالى وجود دارد. آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیداکرد به (ع) شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و… هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، را از خاک در آوردیم. روزى اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک. یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش “سید رضا ” است. شور و حال عجیبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود. شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت: “پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت… “.
شدیدی در تهران بود به طوری که خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود ! چند پیرمرد می خواستند به آن سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند؟! همان موقع از راه رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول کردن پیرمرد ها آن ها را به طرف دیگر خیابان برد!... 👈جایی در هم ها زیر باران در پیاده رو نماز می خواندند می دونی چرا؟؟؟؟؟؟ چون نمی دانستن صاحب منزل از نماز آنان در منزلش راضی هستند یانه !!!! ✍آره دوست عزیزم چنانچه بخواهیم از سیم خاردار رد بشیم باید اول از سیم خاردار نفسمون رد بشیم هم قبل هر چیز خود را شکستن تا شدن !!!! و این رزمندگان دلاور هم قبل از شکست نفس خود را داده اند! 📌 اینهارا ببینیم و کمی فکر کنیم🤔 دقیقا ما کجاییم و چه می کنیم؟! 🌺
‍ ‍ ‍ دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست؟ 👈 گفت طلبه هستم. ☀️آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ☀️ آیت الله بهجت پرسید اسم شماچیست؟ 👈 گفت: فرهاد ☀️آیت الله بهجت فرمود حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در تاجگذاري امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ✳️ " عبدالمهدی کاظمی " شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب تاج گذاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 دی ماه 1394 درسوریه به شهادت رسید.