فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۰ بهمن سالروز پیچیده ترین عملیات نظامی تاریخ جهان، والفجر ۸ گرامی باد.
♦️شامگاه ۲۰ بهمن سال ۱۳۶۴، لحظات آغازین عملیات غرور انگیز والفجر ۸ از نگاه دوربین و صدای شهید آوینی با زیر صدای حاج صادق آهنگران
❤️ روایتی کوتاه و زیبا ، از یک #ازدواج_عاشقانه
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌸غاده دختر یه خانوادهٔ مرفه بود 👩⚕و پدرش بین آفریقا و ژاپن مروارید⚪️ تجارت میکرد
🌸تقریبا همه مخالفِ ازدواجش با مصطفی بودند 😤و میگفتند:دیوونه شدی غاده؟😠 این مرد (چمران) بیست سال از تو بزرگتره... همه اش توی جنگه .😡 پول نداره. همرنگ ما نیست.حتی شناسنامه نداره...😤😠😡
روزی که مصطفی رفت خواستگاری🚶 ، مادر غاده بهش گفت: شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟🤔 این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ، وقتی میره مسواک بزنه ، تا برگرده عده ای تختش رو مرتب کرده اند،😐 لیوان شیرش🥛 رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش ☕️رو آماده کرده اند. شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی. شما نمی تونی براش مستخدم بیاری..😑😐 مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم، 😕اما قول میدم😌 تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش 🛏رو مرتب کنم و لیوان شیر🥛 و قهوه اش☕️ رو روی سینی بیارم دم تختش... غاده میگه: مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود. 🙂🙃وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟ می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم😇
🌸مهریه ام یک جلد کلام الله مجید 📒بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند.😇 اولین دختری بودم که در صورو لبنان چنین مهریه ای داشت. برای مردم و خانواده ام عجیب بود 😦😯
🌸دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده! تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی. این بلنده ، این کوتاه است؛ پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره...😁
غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی...😏
دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره.... غاده اون روز اومد خونه. در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن.😂😂 مصطفی گفت: چرا می خندی؟😏 غاده گفت: مصطفی! تو کچلی؟ نمی دونستم ... 😂🤣وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت: مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید...🤔
غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم...😊
🌸غاده میگه آخرین بار که مصطفی میخواست بره منطقه، اسلحه اش رو آماده کردم و با آب سرد دادم دستش.👩💼 مصطفی گرفت و گفت: «تو دخترِ خیلی خوبی هستی...» 👨⚕صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق رو زدم ، چراغ اتاق روشن و یهو خاموش شد... انگار یقین کردم مصطفی بره شهید میشه... 😔دویدم و کلت کمریام رو برداشتم ... نیتم این بود تیر بزنم به پاهای مصطفی تا نره و برام بمونه ... اما تا برگشتم، مصطفی رفته بود... رفت و شهید شد...😞😔😔😔😭
.
📚 خاطرات زیبایِ زندگیِ شهید چمران رو در کتاب بینظیرِ نیمه پنهان ماه1 "چمران به روایت همسر شهید" بخونین
❤️زندگی به سبک شهید بهشتی (3)❤️
رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند ؛ منزل ، هتل.
خوابیده بود. همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و روانداز عبا
👑زندگی به سبک روحانی
یادی از کنیم بازسازی استخر و سونای 17 میلیاردی در ابتدای ورود به ساختمان ریاست جمهوری.......
شهادت یک پاسدار حین ماموریت در مرز سراوان
روابط عمومی قرارگاه قدس جنوب شرق:
سرهنگ پاسدار «سیدمرتضی حسینی» امروز حین انجام ماموریت آموزشی در منطقه مرزی سراوان به شهادت رسید.
وی از کارکنان تیپ جوادالائمه خراسان شمالی و فرزند شهید است. پیکر مطهر این شهید والامقام برای تدفین به زادگاهش در اسفراین منتقل خواهد شد.
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
#مدافعان_حرم_الله_خانم_زینب
شب آخر بہ همسرم گفتم:
گرچہ نمیدونم زمان عملیات چہ شبی است،
اما
بشین تا برایت حنـا ببندم❤️
روے مبل،
ڪنار بوفه نشست
و موها،محاسن و پاهایش را حنـا بستم ...
مسواڪش را ڪہ دیگر لازم نداشت بیرون انداخت و مسواڪ دیگرے برداشت!
اما
من مسواڪ قبلی اش را برداشتم و گفتم مے خواهم یادگارے بماند..😌
گاهے انگار برخے احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدهد😢
تا صبح خوابم نمے برد
و به همسرم ڪہ خوابیده بود نگاه مےڪردم تا ببینم نفس مے ڪشد😢
ساعٺ چهار بامداد
صبحانه آماده ڪردم و وقٺ رفتن
سہ بار در ڪوچہ ب پشت سرش نگاه ڪرد
چہره خندانش🙂☺️
را هیچ وقت فراموش نمےڪنم😔
❣گر بیاید به میدان حرفی زِ اولاد علے(ع)
❣خود تو را آماده و راهی میدان مے ڪنم...
✍🏻خاطرات
همسر بیست و دوساله
شهید مدافع حرم
حمید سیاهکلی مرادی
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
ق
🔘ﺷﻴﺦ ﺟﺎﺑﺮ، " ﺍﻣﻴﺮ سابق ﻛﻮﻳﺖ" ﺩﺭ کتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ؛
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺠﻠﻴﻞ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﺻﺪّﺍﻡ، ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﺭفتم ؛
ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺷﺨﺼﺎً ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺑﻨﺰ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ...
ﺻﺪّﺍﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﺑﺮﮒ ﮐﻮﺑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ؛
ان شاء الله ﺳﻔﺮﯼ ﺑﻪ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﺎنیم،
ﺻﺪّﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻦ ﻣﺘﻜﺒّﺮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ؛ ﻛﻮﻳﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ، ﺣﺘﻤﺎً ﻣﯽﺁﻳﻴﻢ!
ﻭ ﻣﻦ ﺳﺎﻝ 1990، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ عراق ﺑﻮﺩﻡ،
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺷﺪﻡ..!
ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻛﻮﻳﺖ، ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ، ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻳﮕﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ نمیﭘﻮﺷﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ؛
ﺩﺭ ﻛﻮﻳﺖ، من ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺩ نمی بینم،
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ دلیل ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ بودند!
🔴ﺻﺪّﺍﻡ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ و حتی برای حضور در سالن صرف غذا ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺣﺎﺿﺮ می شد!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲بهمن ماھ سالروز شهادت ابراهیم هادی🌸
سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان...🕊
#شھدِشَھٰادت 🕊✨
و ابراهیم پر ڪشید...🕊
تا نورے باشد بر مسیر زندگۍمان✨
تا هادے دلھایمان باشد...!♥️
سالروزآسمانۍشدنتمبارڪ🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
هدایت شده از احکام شیرین
#لطیفه
یه ضدانقلاب میگه : روی موشک ها بجای مرگ بر این و اون، شعار صلح آمیز بنویسیم😏
چطوره بنویسیم :
«ای #موشک که میروی به سویش
از جانب من #ببوس لپ و رویش»
😂😂😂
باید بنویسیم مرگ بر ضد ولایت فقیه
مرگ بر #منافقین و کفار👺💀☠
مرگ بر#آمریکا
مرگ بر#اسرائیل
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌷🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌷
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌹🌷
🌠 در هر سیستم #سیاسی دولت یا کشوری نقص وجود دارد ✔️🎄
ولی وجود نواقص در کشور ما نباید باعث شود که از حفظ اصل نظام غافل شویم و مانع شرکت ما در#انتخابات شود.
✔️ شرکت در#انتخابات واجب است و در شرائط فعلی یعنی حمایت از اسلام وانقلاب جمهوری اسلامی ایران .
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
در حال حاضر پرچم دار#شیعه علوی در دنیا فقط ما هستیم 🇮🇷 و اگر خدای نکرده این پرچم به زمین افتد چراغ اسلام در دنیا خاموش خواهد شد 🙏💎و گناه آن گریبانگیر ما هم خواهد شد.
مقام معظم رهبری #امامخامنهای دامت برکاته و#مراجع معظمتقلید تقلیددامت برکاتهم شرکت درانتخابات جمهوری اسلامی ایران راشرعا واجب میدانند.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#دهه_فجر
#انتخابات
#پرچم_ایران_بالاست🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
احکام
احکام شیرین
به مناسبت روز شریف پاسدار... ❤️
تولدت مبارک
زخمی سربلند دوران ها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پاسدار
#ولادت_امام_حسین
#عکس_نوشت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
#آیت_الله_بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست؟
👈 گفت طلبه هستم.
☀️آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي.
☀️ آیت الله بهجت پرسید اسم شماچیست؟
👈 گفت: فرهاد
☀️آیت الله بهجت فرمود حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در تاجگذاري امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید.
✳️ #شهید " عبدالمهدی کاظمی " شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب تاج گذاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 دی ماه 1394 درسوریه به شهادت رسید.
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
➰🌷➰
🔸مأموریت مار
پیش از عملیات والفجر 4 برای بررسی منطقه به اتفاق برادران قوچانی
موحد دوست و آقایی به طرف ارتفاع قوچ سلطان حرکت کردیم. ناگهان مار بسیار بزرگی دیدیم که درست در وسط جاده قرار داشت.
برادر آقایی با تیراندازی، مار را از پا درآورد. وقتی آقای موحد با چوب، مار را کنار زد، چیزی توجهش را جلب کرد. به آن نزدیک شد. متوجه گردید یک مین ضد خودرو در جاده کار گذاشتهاند . موضوع را با آقای قوچانی در میان گذاشت. او با دقت خاصی مین را از محل خود خارج و خنثی کرد.
تا مدتی همه مبهوت بودیم و با شگفتی به یکدیگر نگاه میکردیم. اگر چند متر جلوتر رفته بودیم، با انفجار شدیدی مواجه میشدیم. آقای قوچانی گفت: «ظاهراً این مار مأمور بوده است که ما را مطلع سازد.
➰🌷➰🌷➰🌷➰🌷➰
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
❣شهیدسرافراز حجت فتوره چی❣
✴️فرمانده محور عملیاتی لشکر 31 عاشورا مدتها در کردستان با ضد انقلاب مبارزه میکرد.
♻️یکی از همرزمانش درباره این شهید بزرگوار میگوید:
شهید فتوره چی بارها میگفت: خدا نکند حجت با گلوله کلاش و ترکش شهید بشود,😎
حجت باید با گلوله توپ 💣کشته شود.😎 و الا آبرویم میرود.🙂
🔅همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میکردند.😅🙂🙃
🔱در مرحله دوم عملیات والفجر 4 بود که راهی 🚶منطقه عملیاتی که حجت در آنجا بود، شدیم.
سراغ وی را از حمید باکری گرفتم و حمید آقا با دست به محلی که پر درخت 🌳🌳🌳🌳بود اشاره کرد و گفت شاید آنجا باشد.
✳️چون بیسیم اش 📞 قطع شده بود.
بعد با شهید صالح الهیارلو به جستجوی منطقهای دیگر کردیم تا اینکه سر بی بدن او را پیدا کردیم. 😔
بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود😭😭😭
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
➰🌷➰
🔸حکایت آن پیرمرد
در کوههای صعب العبور🏔⛰ در پی پیکرهای مطهر شهدا بودیم. 😞در میان راه به پیر مردی 👴 برخوردیم که معلوم نبود در آن حوالی چه کار میکند.🤔 او بعد از سلام و مصافحه از ما پرسید: در این کوهها 🏔⛰به دنبال چه میگردید؟ 😐گفتیم: برای پیدا کردن پیکر شهدا آمدهایم.😞 خیلی خوشحال شد😊 و ضمن قدردانی از برادران گروههای تفحص گفت: در این ارتفاع رو به رو مدتهاست چیزی توجه مرا به خود جلب کرده است. و گاهی حلقهای از نور✨ هم مشاهده میشود که مثل ستاره ⭐️میدرخشد. بد نیست به آنجا هم سری بزنید.
حرفهای پیر مرد ما را امیدوار کرد. برای همین به سمت آنجا حرکت کردیم. 🚶ارتفاع صعب العبوری بود 🏔⛰و تأمین مناسبی هم نداشت. بعد از ساعتها پیاده روی 🚶🚶به محوطة بزرگ سرسبزی🏞 رسیدیم. در کنار درختچهای تجهیزات انفرادی رزمندگان به چشم میخورد. 😒و این باعث شد تا منطقه را به دقت وارسی کنیم. پس از ساعتها تلاش، پیکر مطهر چهار شهید را پیدا کردیم😭 و آنها را جهت انتقال به عقب، آماده نمودیم. آنگاه به دنبال شش ساعت⌚️ پیاده روی، به نقطهای که پیرمرد را در آنجا ملاقات کرده بودیم، رسیدیم. پیرمرد هنوز آنجا بود.👴 تا ما را دید، پرسید: آیا موفق شدید؟😌 ماجرا را برای او شرح دادیم، لبخندی زد 😊و گفت: اما هنوز آن ارتفاع، نورانی✨ به نظر میرسد.
سخن پیرمرد برای ما جالب بود. 😇قرار شد به مقر بازگردیم و فردا صبح در همان ارتفاع به کار ادامه دهیم. فردا بعد از نماز به راه افتادیم.🚶 با عشق و علاقة زیاد، مسافت زیادی را در کمترین فرصت ممکن طی کردیم. پای کار که رسیدیم، ناگهان یکی از بچهها گفت:🗣 شهید، شهید، الله اکبر، صلوات بفرستید!
وقتی پیکر مطهر را از زیر خاک⛏ بیرون آوردیم، پیشانی بندی به روی جمجمة شهید به چشم میخورد. 🙁چفیه سفید رنگی آغشته به خون دور استخوان گردنش پیچیده شده😞 و شال سبز رنگی دور کمرش بود؛ شالی که نشانة سیادت و بزرگواری او به شمار میآمد.😞😔😭
➰🌷➰🌷➰🌷➰🌷
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
🌸بسم رب الشهدا🌸
✨✨
✨
🌷🍃بچه که بودم همه میگفتن:"مشت آدما اندازه قلبشونه".❤️
🌷🍃مامانم میگفت: شهیدا وسعت قلبشون اونقدر زیاده که قابل توصیف نیست".
🌷🍃اون موقع با خودم فکر میکردم یعنی دست شهیدا باید چه اندازه ای باشه که به وسعت قلبشون برسه؟!
🌷🍃شاید اصلا حرفم خیلی خنده دار بود اما قسمت جالب داستان اونجاست که فهمیدم بعضی شهیدا اصلا دست نداشتن!!!
💫وای خدا!یعنی وسعت قلبشون اونقدر زیاده که کار از دست و این چیزا گذشته؟!!
واما شما برادر شهیدم!❤️
🌷🍃بی آنکه بدانم،آرام آرام تمام ذهنم را تسخیر کردی و جای در قلبم باز کردی. در کوتاه زمانیکه حتی فکرش را هم نمیکردم ...!
🌷🍃کاش پیشتر از این عکست را به دیوار قلبم می آویختی.
🌷🍃با شما بود که آموختم باید فاصله بین حروف ع ش ق را بردارم تا حایلی نباشم بین عاشق و معشوق ...
😭بغضی در گلویم و غمی در قلبم ...
💠نغمه ای بر لبم و عشقی در عملم ...
نه نه
🌷🍃تو اشکی ،تو اشک چشمان گناه آلودمی!پاک کننده چشمانم.
🌷🍃تو لبخندی،آری راز لبخندی!لبخندت بوی گل نرگس میدهد.
🌷🍃چه زیباست لبخند نورانیت وقتی نگاهم میکنی ...
🌷🍃نگاهت را از تهی دستی که هیچ ندارد جز آه دریغ مکن که نور عشق خدا در چشمانت موج میزند.
🌷🍃آسمان تاریک و غمگین قلبم را ستاره باش و نور افشانی کن ...
#دستانم_را_بگیر_ای_شهید
#شهید_امیر_حاج_امینی💝
✨
✨✨
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
🚀اگر خمپاره60 بگذارد 🚀
📝 «در عملیات کربلای (1) بعد از مرحله ی اوّل، بچه ها گوسفندی🐏 را پیدا کردند و آوردند برای قربانی کردن که بتوانند #کبابی بخورند. شهید گفت #گوسفند 🐏را به تدارکات تحویل دهید تا همه ی بچه ها از کباب گوسفند بخورند. پس از مدتی حاج حسین بصیر پیغام داد که منطقه هنوز کامل پاک سازی نشده. بچه ها بروند جلو برای پاک سازی. علی اصغر تصمیم گرفت با تعدادی از رزمنده ها به سمت جلو برود. بعضی از بچه ها گفتند: آقا! پس کباب را کی بخوریم؟ 😳شهید در جواب گفت: اگر خمپاره شصت بگذارد، می خوریم.
آن روز بچه ها هر کاری می کردند و هر سؤالی می پرسیدند، شهید علی اصغر می گفت: «اگر #خمپاره60 بگذارد» و بالاخره با همین خمپاره 60 به شهادت رسید.» 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔹|سردار شهید علی اصغر بصیر|
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
♡
🔸" در محضــر شهـــید "...🔸
💖 سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
✍رختها رو گذاشتم
تا وقتےاز بیرون اومدم بشورم...
🍂وقتے برگشتم دیدم
علے از جبهه برگشتہ
و گوشه حیات نشستہ
و رختها هم روی طناب پهن شده...
🍂رفتم پیشش و بهش گفتم:
الهے بمیرم مــــــــادر،
تو با یڪ_دست چطوری
این همه لباس رو شستے⁉️
🍂گفت : مـادر جـون
اگه دو دست هم نداشتم
باز وجدانم قبول نمےڪرد
من خونه باشم و تو زحمت بکشے ...
شهیـد_علی_ماهانی
خاطره
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
#یادی_از_شهدا
شهادت با لب تشنه😨
🌷🌷🌷 به گوش 👂من رسونده بودند که سجاد لب تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش خون می رفت، درخواست آب🍶 کرد، ولی همرزمانش مانع شدند و بهش گفتند که اگه بهت آب💧 بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند 😥😔و سجاد لحظات بعد به شهادت رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم،😞 همش به خودم می گفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب می دادند.😭😭
خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه ⛰در مقابل منه، سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش آب 🍶 بدم. تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش. حضرت زهرا(س) بود ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب🍶💧 میده.
من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد 👋که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از وقتی که این خواب رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است.....🌷🌷🌷
راوی: مادر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷باشهدا 🌷
سالها قبل از جبهه رفتن نادر روزی تمام اعضاء خانواده دور هم جمع بودیم. 💗
در اتاق نشسته و در حال صحبت کردن بودیم ناگهان دیدیم که صدای خودمان را می شنویم❗️
به عقب برگشتیم نادر را دیدم که کنار ضبط صوت نشسته است و صدایمان را ضبط کرده است👌
گفت به صحبتهایتان گوش کنید و ضبط را روشن کرد وقتی حرفهایمان را شنیدیم همه ناراحت شده بودند که چرا حرفهای بیخودی زده ایم✅
نادر با این کار می خواست بگوید از این حرفها نزنید صحبتی بکنید که برای آخرت شما مفید باشد💐
بعد نادر گفت: تمام حرفهای شما ضبط می شود و در نزد خداوند محفوظ است مراقب اعمال و صحبتهایتان باشید.❤️
شهید نادر رضایی
📚كنگره سرداران و شهيدان خراسان
🔷
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
🌷🌷🌷
📄غربت شهدای مدافع حرم
صبح روزی که قرار بود پرستوی لاله گون مدافع حرم شهید ابوالفضل راه چمنی را تشییع کنند، از قم به سوی پاکدشت حرکت کردم . 🚶بعد از قیامدشت، بغضم شکست ..😔😭 آخه بنر ابوالفضل را دیدم .مثل همیشه با لب های خندان☺️ ، دست بلند کرده بود و خوش آمد می گفت .
تن صداش تو ذهنم تداعی شد، "حاجی خوش آمدی". 🗣آروم آروم جاده شلوغ شد. 🛣ترافیک بود 🚗🚙اما روان .. سرکوچه مسجد رسیدم ...جای پارک نبود و بچه های مسجد مدام تماس 📱می گرفتند . میلاد ، حسن و یاسر پیگیر بودند رسیدم یا نه .حالا چه کنم با جای پارک ماشین ..
نگاهم افتاد به ... *.
از ماشین پیاده شدم و سراغ صاحب ... رفتم.
جوان صاحب ... به استقبالم آمد . 👤
فکر کرد مشتری هستم .
گفتم : دو ساعت🕑 جای پارک به میهمان تون می دهید؟ از قم برای تشییع جنازه آمدم ...
بلافاصله قبول کرد انصافا خیلی تحویل گرفت .. 👥
ماشین🚙 را پارک کردم و آماده حرکت شدم ..
صدایی از پشت سرم شنیدم ...🗣 برگشتم دیدم جوان کارگر ... بود ... با روی خوش جواب دادم و گفتم : جوونم بفرما ..
گفت : سئوالی دارم ... 😢
خوش حال شدم پیش خودم گفتم خدا رو شکر در مقابل لطف صاحب ... خدمتی می کنم.
گفتم : بفرمایید ...
سئوالش را که مطرح کرد ...
با شنیدن سئوال جوان کارگر، بغض راه گلویم را گرفت ...😞😔
از درخواست پارک ماشینم در مقابل ...
طرف پشیمان شدم ...
ای کاش نمی آمدم ...
دلم می خواست فریاد بزنم ...🗣
چند دقیقه ای تو چشمهایش زل زدم ... 🙄😰
چی جوابش را بدهم ...
آخه بهش نمی خورد که سئوالش از روی عناد باشد ...
تصور کردم سئوالی که از من پرسید و حال من را دگرگون کرد ، اگر از حاج اکبر پدر ابوالفضل
می پرسید یا از داود و مهدی برادرهای ابوالفضل می پرسید ، اونها چی می کشیدند؟😓
خدایا غربت این شهدا تا کجا؟😭 شهادت شون که در غربت بوده، حالا تو کشور و شهرشون هم غریب باشند ! 😭😭توی این فکرها بودم که دومرتبه صدای گوشی همراهم بلند شد ... 📱
میلاد بود می گفت : "حاجی کجایی پیکر ابوالفضل را توی کوچه آوردند ".
حالا دیگه نگرانی دیر رسیدن، به نگرانی سئوال اضافه شد ...🙁😕
باید از دوست جوان جدا می شدم ...
او منتظر جواب بود من هم عجله داشتم ...
گوشی را قطع کردم و گفتم : پسر جون !
پدر و مادری، بی فرزند شدند،
زن جوانی، بی سرپناه و همسر شد،
چند تا خواهر و برادر، بی برادر شدند،
کشور از نیروی متدین و متعهدش محروم شد، تو بگو اینها همه اش چند، تا من به تو بگویم"حقوق مدافعان حرم چنده"!!!؟؟؟. 😠😩😫😭
بله این حکایت غربت شهدای مدافع حرم بین عده ای از مردم کشورمان است که همه چیز را با پول مقایسه می کنند ! شرافت، غیرت و ایمان پرستوهای عاشق شهادت قیمت ندارد ..😢😥
🔸دوستدار مدافعان حرم، محمد رضا حسنی.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
🖇دقتکردیوقتے
شارژِگوشیمون درحالتِاخطارِ،
چقدرسریعمیزنیمبہشارژ؟!
الانهم؛زمانِغیبت؛
توحالتِوضعیتقرمزِ!!
بایدسریعتقوامونوبزنیمبہشارژ...!🌱
#تلنگر
...ِِِِ
هدایت شده از 👈رهگذر اصلی👍
📗خاطرات ناب جبهه📗
💥شاه کلید توفیق در عملیات ها دست بلدچی هاست.
🔰خاطره ای درباره ی حاج احمد متوسلیان
🌹کارهایم را که شمردم حاج احمد فقط گوش میداد، اما اسم گشت و شناسایی را که آوردم سرش را چرخاند.شاید به قیافه ی بچه ی پانزده ای مثل من نمیخورد که عضو تیم گشت و شناسایی باشد.
🚩تعجب او از سر انکار نبود، بلکه میخواست انتهای افق اطلاعات و عملیات را نشان بدهد؛ افقی که گام زدن و رسیدن به آن سرمایه ی اخلاص میخواست و هوش و جسارت و بی ادعایی.
🌸دستش را روی شانه ام انداخت و گفت:یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را.😊
🌷آن وقت میتواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد.شاه کلید توفیق در عملیات ها دست بلدچی هاست.
🍀آن ها باید گردان های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن، اما باید قبل از این کار، با دشمن نفس مبارزه کنند و از میدان تعلقات بگذرند.
🌺آن وقت می توانند گردان ها را آن گونه که باید هدایت کنند و فکر می کنم تو بتوانی بلدچی خوبی باشی، مرد.
📙 برشی از کتاب وقتی_مهتاب_گم_شد
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری طلائیه
✨اینجا که نشستی دست توی دست شهید گذاشتین...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دقایقی دیگر پیکرهای مطهر ۳۴ شهید تازه تفحص شده از مرز شلمچه وارد کشور عزیزمان خواهند شد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان