eitaa logo
جنگ جهانی مذهب ها
3 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
27 فایل
📌جنگ بین المللی باهدف بی خدایی و نابودی خانواده و نسل صالح ✅دسترسی به فهرست 👇 https://eitaa.com/worldwarfaith/4275 ✅اگه دلت گرفته با اینجا بهتر میشی👇 https://eitaa.com/worldwarfaith/1835 میخوای بری زیارت اما جا نداری؟! ✅اسکان زائر👇 @eskanzaer
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 پاسخ علیرضا پورمسعود به هیچکس ✍ اون سالی که با هاشمی زد و بند کردی و ترک ''باهم'' دادی بیرون یادت رفته؟ حکومتی بودی؟ سیاسی بودی؟ وصل بودی؟ چی بودی؟ اساسا هیچی و هیچکس نیستی جز یه آویزون دوزاری با تاریخ مصرف مشخص که هیچ مبنایی نداره یه روز آویزون چپ و راست جمهوری اسلامی یه روز دستمال سازمان @raefipourfans
با سلام مخاطب محترم بنظر شما پایگاه اجتماعی کدام یک از آقایان زیر، قوی تر بوده و در صورتی که لیستی را جهت انتخابات مجلس پیش رو معرفی یا حمایت کنند با اقبال عمومی و پذیرش بیشتری مواجه خواهد شد ؟ اسامی به ترتیب حروف الفبا می باشد. https://EitaaBot.ir/poll/at1m
در دنیای موازی پلیس مالیاتی ایران به قضیه احدیان و قالیباف به اتهام معاونت در جرم فرار مالیاتی به استناد فصل ششم از باب پنجم ق.م.م  و مثلا ماده ۲۷۴ این قانون ورود کرده و در صورت اثبات، آن‌ها را دادگاهی کرده و علاوه بر مجازات، آن‌ها در انتخابات مجلس رد صلاحیت می‌شوند ‎ ✍ محمدعلی طاهری مهر @raefipourfans
@dars_akhlaq(2).mp3
4.7M
🔥این ۱۱ دقیقه و ۱۱ ثانیه می‌تونه یه انقلاب تو زندگیت به پا کنه. 🎙استاد 🙏 لطفا بیشتر بدهید🙏 ═══✼🍃💖🍃✼══ 🌹کــانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
❇️ قسم به حضرت علیهم السلام اگر استاد اخلاق نداشته باشي؛ به جایی نخواهی رسید... 🔵👈تنها راه نجات طاعت و بندگی خداست. طاعت بدون کنترل نفس سودی ندارد، اگر صد سال هم بگذرد؛ ولی نفس خودت را كنترل نكني، نگاهت را کنترل نکنی؛ در کلاس اول درجا خواهی زد. وقتی به کلاس دوم خواهی رفت که نفست را کنترل کنی. یا باید نفس را بپرستی یا خدا را. «لا نجاة الا بالطاعة». طاعت چيست؟ 🔵👈 طاعت اين است كه آنچه دلت می‌خواهد را کنار بگذاری. با طاعت بدون علم و استاد به جایی نخواهی رسید « لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم». طاعت علم مي‌خواهد. ✅ قسم به حضرت علیهم السلام اگر استاد اخلاق نداشته باشي؛ به جایی نخواهی رسید. ♨️ همین‌که بزنی؛ می‌کنی، می‌کنی. .. از نجات خبري نيست؛ مگر اينكه طاعت و بندگي كني. بندگي هم راه دارد. طاعت و بندگی با علم است. باید بروی و یاد بگیری. [✍ از فرمایشات آیت الله حق شناس رحمة الله علیه، کتاب مرد حق ، لوح نگار،چاپ اول 1391 ،ص 12 ] 💬 💬 💬 👆✅✅ با دقت خوانده شود ✅✅👆 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 🌹کانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
@dars_akhlaq.mp3
2.57M
🔊 کلیپ صوتی|پیشنهاد دانلود فوق العاده😍 🔴 هر چه دلت می خواهد کن! 💐🎙استاد مرتضی آقا تهرانی ارسال به دیگران فراموش نشود ═══✼🍃💖🍃✼══ 🌹کــانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
@dars_akhlaq.mp3
5.55M
🔊 👈 رفتم حرم امام رضا (ع) یک نگاه به یک زن کردم یک نگاه آلوده... 💐🎙حضرت آیت الله مظاهری (حفظه الله) 👌داستان عبرت آمیز و بسیار شنیدنی 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃 🌹کانال درس اخلاق🌹 ✨✨✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
هدایت شده از موسسه مصاف
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 صحبت‌های استاد درباره حواشی ماجرای دریافت سکه توسط یک نماینده و دعوت دادسرای تهران 🗓 ۴ بهمن ۱۴۰۲ - هیئت رزمندگان غرب تهران ❇️ کانال رسمی استاد رائفی‌پور و مؤسسه مصاف 👇 🆔@Masaf
دو گروه هستن که باعث میشن خوبی در حق دیگران منقرض بشه، یکی گاو های انسان نما که سواستفاده میکنن یکی هم بدبین ها
👌🏼تلنگر؛ یه بنده خدایی میگفت پسرم یک دوستی داشت خییلی پسر عاااالیی بود.. پدر اون بچه راننده کامیون بود.. من همیشه حسرت خوبی اون بچه رو میخوردم که چرا بچه من به اون خوبیت نیست.. میگفت متوسل شدم به امام رضا بهم بگه چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره🤔 👈🏽میگفت یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام سپردم دست شما.. و ما تربیت بچه هاش عهده گرفتیم.. و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام درست تربیتش میکنم این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما.. 🌹پ،ن؛ 👈🏽بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت.. 👈🏽بچه هاتون بیمه اهلبیت کنید.. 👈🏽بچه هاتون مجالس اهلبیت و حرم اهلبیت ببرید قاضی زاده
هدایت شده از فاطمه‌ی سلطانی:)
سکانس اول: خانه‌ همچنان بهم ریخته‌است؛ امروز نوبت پذیرایی بود، فرش‌را جمع کردم، مبل‌هارا جابه جا کردم بعد از جارو دیگر توان طی کشیدن نداشتم، البته کثیف‌بودن طی دلیل ادامه ندادنم بود، طی را در سفید کننده خیساندم تا برگردم و به تمیزکاری ادامه دهم... . وسط تمیزکاری خانه دوستم پیام داده بود: "برات خوشحالم رفیق ان شاء الله که جور بشه بری..." برایش نوشتم "کااااش که بشه، می‌دونی که چقدر آرزوشو دارم، ولی هرچی خیره" . همان لحظه روی گوشی‌ام پیامشان آمد: "متاسفانه به دلایلی که قبلا عرض کردیم امکان حضور شما فراهم نشد....." . ناراحت شدم؟ نه! فقط اشک شدم و ا‌شک... گفتم خدایا پس چرا هنوز دلم گواهی می‌ده که می‌شه؟ یا دل من مشکل داره یا داری امتحانم می‌کنی... . به دوستم پیام دادم و گفتم "زهرا پیام دادن گفتن نمی‌شه..." دلداری‌ام می‌داد و می‌گفت ناراحت نباش... راستش را بخواهی ناراحت نبودم، چون هنوز باورداشتم می‌شود و ازطرفی به یاد حرف شهید چمران و علم‌الهدی افتادم که مهم اینه حرف ولی‌فقیه زمین نمونه، دیدنشون خوبه اما عمل کردن به صحبت‌هاش مهمتره... دلم خوش بود چند روز دیگر قراراست یکی از سفارشات آقارا درحد توانم انجام دهم و همین آرامم می‌کرد وگرنه که خودم می‌دانم ازاین خبر دیوانه می‌شدم... خب مگر چندبار دیگر درعمر آدمی پیش می‌آید که به او بگویند به دیدار رهبری دعوتی... اتفاقی نادر برای من که آرزوی دیدن آقا را سالهاست باخودم اینور و آنور می‌کشم؛ حتی تابستان که دمشق بودیم هم یکی از دعاهای من دیدار با اقا بود... حالا بهم خبر دادند که نمی‌شود... دلم همچنان آرام بود، نمی‌دانم چرا اما درسرمای این خبر بد من دلگرم بودم به معجزه... به حاج قاسم توسل کردم و گفتم شما برای ما آبروداری کن؛ شمارا که ندیدیم؛ می‌شود قبل از مردنم کاری کنی فرمانده‌ی شما را یکبار ببینیم؟ ادامه دارد
هدایت شده از فاطمه‌ی سلطانی:)
سکانس دوم: . بعد از خرید، سریع از فروشگاه بیرون می‌زنم؛ هوا سوز دارد، شبیه خبری که عصر به‌من دادند آدم را می‌سوزاند... باید سریع برگردم خانه، کلی کار روی زمین مانده، در ذهنم کارها را اولویت بندی می‌کنم که گوشی‌ام زنگ می‌خورد؛ حتما همسرگرامی‌است، با شوق می‌گویم سلااام... طفلک آن کسی که پشت خط است تعجب می‌کند! می‌گوید ببخشید خانم سلطانی؟ اوه! همسرم نبود که؛ آبرویم رفت... سریع خودم را جمع و جور می‌کنم؛ بفرمایید بله خودم هستم... من.... هستم، موقعیتی فراهم شده که فردا می‌توانید در دیدار شرکت کنید. دنیا در نگاهم از حرکت می‌ایستد، دیگر صدای ماشین‌هارا نمی‌شنوم، حتی دیگر سوز سرما را حس نمی‌کنم، شبیه نوازش می‌ماند برایم... چقدر یک خبر می‌تواند دنیای آدم‌هارا تغییر دهد، نگاه‌شان را حسشان را به دنیا عوض کند. حالا بنظرم می‌شود نفس حبس شده از خوشحالی را رها کرد... _الو، خانم سلطانی... اووووففففف،بله بله بفرمایید؛ پس، صبح ان شاء الله می‌بینمتان... . به هیچ چیز فکر نمی‌کنم؛ حس می‌کنم فشارم افتاده... چرا هیچکس کنارم نیست که براش از خوشحالی جیغ بزنم... من آدم برونگرایی هستم دلم می‌خواهد الان ازخوشحالی بالا پایین بپرم.. اما درجای مناسبی نیستم پس خوشحالی‌ام را تبدیل می‌کنم، اول به ذوق بعد به شوق بعد به بغض و درنهایت اشک می‌شود روی گونه‌هایم... خدایا من ایمان دارم که تو هوامو داری رفیق. ممنونم ازت💚 . یک دفعه باخودم فکر می‌کنم؛ چه سلامی دادم‌ها، نکند مسؤلی که تماس گرفت با خودش فکر کند از نرفتن خوشحال بودم که آن‌طور سلام دادم؛ اصلا بمن چه، من فکر کردم همسرگرامی است؛ می‌خواستند شماره‌هایشان انقدر شبیه هم نباشد.. . بعد از چندساعت که به انتخاب و آماده کردن لباس‌هایم گذاشت؛ بالاخره دیدار مهمی است و چالش مهمی هم دارد به اسم: "حالا چی بپووووشممم؟" حس کردم ازخواب خبری نیست، راستش می‌ترسم خواب بمانم و انتخابم گزینه‌ی تاصبح بیدارماندن است. حداقل خیالم راحت است که خواب نمی‌مانم؛ این شوق انقدر زنده و جاریست که تا روز پروازم به سمت مقصد می‌تواند مرا بیدار نگه‌دارد... . بقول شاعر: اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من