eitaa logo
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
139 دنبال‌کننده
207 عکس
0 ویدیو
1 فایل
اینجا با فنون و تجربیات نویسندگی و تولید محتوا آشنا شو. این کانال حتی با یکنفر علاقمند به نویسندگی پابرجاست. با ما آموزش ببین، بنویس و کتاب چاپ کن. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام ۴۲ من: مقایسه خود با دیگران، از عوامل عدم موفقیت در نویسندگی است. باید بدانید با وجود تفاوتهای آدمها باهمدیگر، قطعا نتیجه کار نوشتن شان هم متفاوت خواهد بود. برخی نویسنده ها فقط با اکتفا به استعداد خود نویسنده ماهری شده وسریع معروف می شوند اما بعضی دیگر با سالها تمرین و نوشتن. ضمنا سبک نوشتن و ایده های نویسندگان باهم متفاوت است. ضمنا اینکه فکر کنیم همه نویسنده ها قرار است در جهان معروف شوند، اشتباه است. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۴۳ من: ترس از قضاوت دیگران درباره نوشته هایتان، مانع پیشرفت شماست. گاهی مخاطبانی ناآگاه پیدا می شوند و فکر می کنند نوشته های کتابتان سرگذشت خودتان است و به این امر واقف نیستند که این هنر شماست که چنین داستان یا اثری خلق کرده اید. اگر قرار بر ترس از قضاوت باشد پس نباید دیگر شاهد ساخت فیلمهای جنایی و تخیلی و ... باشیم، چون قرار است دیگران نویسنده آن را سرزنش کنند که چرا سرگذشت خود را بصورت فیلم نامه نوشته است؟! پس، این ترس شما بی جاست و این را مخاطبان کتاب، بر اساس عدم آگاهی خود از هنر نوشتن، ممکن است از این برچسب ها استفاده نمایند. یادتان باشد فقط یک نویسنده قوی می تواند از کنار هم قرار دادن کلمات ، معجزه ای بنام کتاب خلق کند. بسیارند افرادی که به نوشتن علاقمندند و نوشته هایی دارند که بدلیل همین ترس، تاکنون آن ها منتشر نکرده اند. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۴۴ من :: اگر در کارتان جدی نباشید هرگز نمی توانید اثر خلق کنید. تا زمانیکه شروع به نوشتن نکنید، ویرایش نکنید، تایپ نکنید، مشورت نگیرید و مهارت و هنر نوشتن را جدی نگیرید، بهتر است، نوشتن را فراموش کنید. فقط علاقه به نویسندگی و حرف زدن درباره آن کافی نیست. پس بهتر است باقدرت شروع کنید، با برنامه پیش بروید و بر روی هدف خود متمرکز شوید و پله پله تا رسیدن به مقصد پیش بروید. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۴۵ من: بی انگیزه شدن مانع نویسندگی است. شاید با خود فکر کنید که مسیر سختی که برای خلق یک اثر در پیش گرفته اید به نتیجه اش نمی ارزد و منفعت مالی از این کار نمی برید. بله ، کاملا صحیح است. برای اینکه بتوانید اثری خلق کنید که مورد توجه قرار گیرد و بتوانید از چاپ و انتشار آن منفعتی کسب کنید راه درازی در پیش دارید. اما در شروع کار به این فکر کنید که آنچه را دوست داشته اید توانسته اید به چاپ برسانید و با دیگران به اشتراک بگذارید و این اولین گام از این مسیر است. برای رسیدن به موفقیت این مسیر را باید با حوصله گام بردارید. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
برای مشاوره چاپ کتاب با انتشارات زبان علم همراه باشید https://eitaa.com/ZabaneElmPublication
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوست من، از شما می پرسم: تاکنون چند کتاب خوانده ای؟ (غیردرسی و غیرکاری) با خواندن کدام کتاب گریستی یا چند روز به آن فکر کردی؟ آیا کتابی بوده که آن را چندبار خوانده باشی؟ بنظر شما راز موفقیت آن کتاب چه بوده؟ منتظر بازخورد شما هستم. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۴۶ من: آفت نویسندگی چیست؟ یکی از آفات، ایست فکری یا فلج و یا انجماد فکری نویسنده است که نویسنده نمی تواند مطالب جدیدی بنویسد و کلمه کم می آورد که به دلایل زیر بوجود می آید: انتقاد بیش از حد نویسنده از خود ترس از مقایسه نبود انگیزه بیرونی عدم تمایل به نوشتن و نبود انگیزه درونی @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
پیام ۴۶ من: آفت نویسندگی چیست؟ یکی از آفات، ایست فکری یا فلج و یا انجماد فکری نویسنده است که نویسند
شاید باورتون نشه ولی خودم هم یکسال گذشته دچار ایست فکری شده بودم، دلیل اصلی رو نفهمیدم ولی کلمه کم می آوردم. ذهنی خسته داشتم که سکوت کرده بود. بهرحال، کسی که بمن کمک کرد تا داستان جدیدم و به اتمام برسانم، انتشارات زبان علم بود🙏 https://eitaa.com/ZabaneElmPublication
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۴۷ من: راههای برون رفت از ایست فکری نویسندگی چیست؟ ۱.از اینترنت دوری کنید ۲.وسواس را کنار بگذارید ۳.کمال گرا نباشید ۴.برای مخاطب خاص ننویسید ۵.به دنبال جلب نظر همه نباشید ۶.نوشتن روزانه یکساعت را ادامه دهید ۷.به کافه بروید و خلوت کنید ۸.در طبیعت گردش کنید ۹.مدیتیشن انجام دهید ۱۰. با کانال "باما نویسنده شو" همراه باشید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۴۸ من: بعضی از دوستان همراه، سوال پرسیدند که آیا می توان خاطرات را چاپ کرد؟ جواب: بله ۱. دوستانی که علاقمند به نوشتن خاطرات جالب کاری، سفر، تجربه، طنز و... هستند و از اینکه مخاطبان آن را بخوانند ترسی ندارند، می توانند برگزیده ترین آنها را در قالب کتاب به چاپ برسانند. ۲.دوستانی که نمی خواهند خاطراتشان را سایرین بخوانند، هم می توانند بهترینشان را انتخاب و با تصاویر و ... در یک جلد چاپ و برای فرزندان خود به یادگار بگذارند. ۳. افرادی هم هستند که داستانهایی از زندگی خود را به چاپ برسانند و گمنام بمانند، تنها راهش، نوشتن و چاپ داستانشان توسط شخص دیگری است. به همین سادگی @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۴۹ من: موضوعی نوشتن روشی برای تقویت نویسندگی. یکی از روشهای تقویت خودتان این است که موضوعی را روزانه انتخاب کنید و درباره آن بنویسید. می توانید مانند یک مقاله خبری موضوع را بپرورانید و اظهارنظر کنید حتی اگر یک مبحث علمی سیاسی اقتصادی اجتماعی باشد. همچنین می توانید در قالب یک ایده به موضوع نگاه کنید و از دل آن یک داستانک خلق کنید و احساس خود را به خواننده منتقل کنید. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۴۷ من: بداهه چیست؟ بی مقدمه و بدون فکر کردن نوشتن بی مقدمه و بدون فکر کردن سرودن بی مقدمه و بدون فکر کردن نواختن @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۰ من: امروز صبح که سرکار می رفتم، این متن فی البداهه به ذهنم آمد و در دفترم یادداشت کردم، حتما روزی از آن در کتابهایم استفاده خواهم کرد: برای همه اتفاق افتاده که وقتی به چراغ راهنمایی سر چهارراه رسیدیم، سبز بوده و وقتی به مسیر ادامه می دهیم چراغ چهارراه بعدی هم سبز شده و چراغ بعدی هم سبز. آدم از این سبز بودن چراغ کیف میکند. در زندگی هم همین برایمان پیش می آید، بر سر دو راهی یا چند راهی که باشیم، چراغی روشن است که بما می گوید، راه درست همین است ، همین مسیر را در پیش بگیر. و چند راهی بعدی و چندراهی بعدی بهمین ترتیب، چراغ سبزی هست که راه درست را به تو نشان می دهد. و تو هم همان راه را انتخاب می کنی، همان راهی که درست است ولاغیر. و خدا نکند که یکروز صبح به چراغ قرمز چهارراه برسی، چهار راه بعد قرمز، بعدی و بعدی. خب، چاره چیست، باید صبر کنی تا چراغ سبز شود. مگر غیر این است؟ اگر چراغ قرمز زندگی را رد کنی، چه خواهدشد؟ معلوم است که سرت به سنگ خواهد خورد. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۵۱ من: بداهه ای از آسمان انسان: انسان از ازل نگاهش به آسمان است. فراتر از آسمان را درک نمی کند ، فقط می داند باید آن دورها خبرهایی باشد. عظمت خدا را در نور آسمان می جوید. می داند آسمان سایه خدا بر زمین است. دلش می خواهد از آن باران وبرف ببارد، گل ببارد، رحمت ببارد، حتی در خیالش ستاره های طلایی از آن ببارد. قاصدک از آسمان با خبرهای خوش بیاید. پرندگان نوید حال خوب از آسمان بیاورند. و اما هیچ انسانی دوست ندارد سنگ ببارد، بمب و موشک ببارد، خشم و سیاهی ببارد. انسان دلش به همین آسمان خوش است. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۲ من:در پاسخ به سوال دوستداران:چرا رها را بعنوان اسم مستعار در کتابهایم برگزیدم؟ به عقیده ی من روزمره گی های کار و خانه همیشه بوده و هست و زن و مرد هم نمی شناسد. از اول هم قرار بود در این دنیا روح خود را بپرورانم، رشد کنم و با حالی بهتر این دنیا را ترک کنم. اصلا هدف آفرینش همین است. و آنچه روح یک انسان را می پرورد ، عشق و هنر است. سالها می نوشتم، با نوشتن آرام می شدم، گاهی غمگین و می گریستم و گاهی شاد و لبخند می زدم. اما چه فایده! خودم هم باور نداشتم که هدیه ای الهی در وجود من است، و سالها طول کشید پی بردم باید از آن کمک بگیرم تا بهتر از قبل باشم. خب، درس خواندن و روزمره گی و روزگار گذراندن به هر نحو را که همه بلدند. حیف نبود استعداد ذاتی نوشتن را دست نخورده با خود به دنیای دیگر ببرم؟ شاید، شاید هم رسالت من به عنوان یک انسان از این دیار فقط همین بوده، شاید. رسالت من نوشتن است. بله ، من رها هستم، زنی نویسنده و قدرتمند، وارسته از دنیازدگی. من رها هستم، دیر هنرم را شناختم اما هر دیری خودش بموقع است. من رها هستم و در عالم نوشتن سیر می کنم. حالا من از شما می پرسم: رسالت شما چیست؟ @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۵۳ من: دل خوشی های شما در زندگی چیست؟ من می نویسم، شما هم ادامه بده: سالها طول کشید که به علت آرامش مادربزرگم پی ببرم.تا الان که خودم مثل اسپند روی آتش بودم، همیشه وقت کم می آوردم، از دغدغه های روزانه همواره دنبال فرصتی بودم تا به کنجی بروم و ساعتی بخوابم. راستش خواب که نه، در همان خواب هم اضطراب جریان زندگی را حس می کردم. بچه که بودم روزی یکبار یا دوبار به خانه بزرگ پدربزرگ می رفتم. چرخی می زدم، در ایوان سنگی دورستون قطورگچبری می چرخیدم.یا سرگیجه می گرفتم و ادامه نمی دادم یا پدربزرگ از راه می رسید وتشرمی زد.من به کناری می خزیدم و یا فرصتی راغنیمت وازآنجادورمی شدم. اما مادربزرگم، لطیف و مهربان بود. به سروصدا و فریاد اطرافیان زیاد توجه نمیکرد، یعنی بی دلیل از کوره در نمی رفت.گاهی که به آنجا می رفتم، اورامی دیدم کنار جوی آب جلوی خانه نشسته و سبزه های دیواره آنرانوازش می کند، اگر پونه بود می چید، گاهی دستش را می شست یا وضو می گرفت و دمی تازه می کرد. وقتی با او وارد خانه بزرگشان می شدم تازه می فهمیدم ، او از قیل و قال پدربزرگ و بچه های خودش به جوی آب پناه می برد. جوی آب تنهادلخوشی او بود.مادربزرگم مرا دوست داشت. اگر گردو یا اجیل داشت بمن مشتی میداد.بزرگتر که شدمبرایش ظرف که میشستم. یکروز کاسه های کوچک چینی او ازدستم افتاد و شکست. به روی خودش نیاورد.یک کاسه سالم ماند و اوآنرالابلای دستمالی پیچید وبدستم داد.بعدها فهمیدم یادگارمادرش بوده. از جایم برخاستم وچای دم کردم،در فنجان چینی مادربزرگ ریختم وبه قاب عکسش خیره شدم.فنجان اودلخوشی روزهای سخت من است. https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا