🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_ششم
#او را #مکه و #منی میشناسد 🌸🍃🍃
در یکی از سالها هشام پسر عبدالملک (دهمین خلیفه عباسی) در مراسم حج شرکت کرد و مشغول طواف خانه خدا گردید وقتی که خواست حجرالاسود را لمس کند، به واسطه ازدحام جمعیت نتوانست حجرالاسود را دست بمالد. در آنجا منبری برایش گذاشتند، او بالای منبر نشست مردم شام اطرافش را گرفتند. هشام مشغول تماشای طواف کنندگان بود که ناگاه امام علی بن الحسین (امام سجاد) آمد در حالی که لباس احرام به تن داشت و زیباترین و خوش اندام و خوشبوترین مردم بود و اثر سجده در پیشاپیش به روشنی دیده میشد. امام علیه السلام با کمال آرامش به طواف پرداخت و در هاله ای از عظمت و شکوه، به نزدیک حجرالاسود رسید. مردم خود به خود به احترام حضرت راه باز کردند. امام علیه السلام به آسانی حجرالاسود را استلام کرد - دست مالید - هشام از دیدن عظمت حضرت و احترام مردم به امام سجاد علیه السلام خیلی ناراحت شد. مردی از اهالی شام رو به هشام کرد و گفت: این شخص کیست که چنین مورد احترام مردم است!؟ هشام به خاطر این که مردم شام حضرت را نشناسند و به او علاقمند نشوند با این که امام علیه السلام را میشناخت، گفت: او را نمی شناسم. فرزدق شاعر آزاده، آنجا حضور داشت. بدون پروا گفت: اما من او را به خوبی میشناسم. مرد شامی گفت: ای ابوفراس این شخص کیست؟ فرزدق با کمال شهامت درباره شناساندن امام سجاد علیه السلام قصیده زیبایی سرود که مضمون چند بیت آن چنین است: این مرد کسی است که سرزمین مکه جای پای او را میشناسند. خانه کعبه، بیرون و درون حرم نیز او را میشناسند. این فرزند بهترین بندگان خدا است. این انسان پرهیزکار و پاک و پاکیزه، نشانه خداوند در روی زمین است. این شخص کسی است که پیغمبر برگزیده (محمد) صلی الله علیه و آله پدر اوست که خداوند همواره بر او درود میفرستد. اگر (رکن) میدانست چه کسی به بوسیدن او آمده است. بی درنگ خود را به زمین میانداخت تا خاک پای او را ببوسد نام این آقا (علی) است و رسول خدا پدرش میباشد که نور هدایتش امتها را از گمراهی نجات داد. این کسی است که عمویش جعفر طیار است و عموی دیگرش حمزه شهید، همان شیر مردی که به دوستی او قسم میخورند. این فرزند بانوی بانوان فاطمه سلام الله علیها است. و فرزند جانشین پیغمبر صلی الله علیه وآله، همان کس که در شمشیر او برای کفار عذاب نهفته است. پرسش شما از این شخص کیست؟ هرگز به او ضرر نمی زند. زیرا که همه از عرب و عجم او را میشناسند. [۱] هشام از اشعار فرزدق، چنان خشمگین شد که گفت: چرا چنین اشعاری درباره ما نگفتی؟ فرزدق در جواب گفت: تو نیز جدی مانند جد او و پدری مثل پدر او و مادری چون مادر وی داشته باش تا درباره تو چنین قصیده ای بگویم. به دنبال آن دستور داد حقوق او را قطع کردند. و نیز فرمان داد، فرزدق را به غسفان - محلی است بین مکه و مدینه - تبعید کرده و در آنجا زندانی کنند. امام سجاد علیه السلام از این جریان باخبر شد، دوازده هزار درهم برایش فرستاد و فرمود: ما را معذور بدار اگر بیش از این امکان داشتم بیشتر میفرستادم. فرزدق نپذیرفت و پیغام داد: ای فرزند رسول خدا! من این قصیده را به خاطر خشم و ناراحتیم که برای خدا بود، سرودم. هرگز در مقابل آن چیزی نمی پذیرم و مبلغ را محضر امام علیه السلام فرستاد. امام سجاد علیه السلام مبلغ را دومین بار فرستاد و فرمود: تو را به آن حقی که من در گردن تو دارم این مبلغ را بپذیر! خداوند از نیت قلبی و ارادت باطنی تو نسبت به خانواده ما آگاه است. آنگاه فرزدق قبول کرد. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: هذا الذی تعرف البطحأ وطائه والبیت یعرفه و الحل و الحرم هذا ابن خیر عباد الله کلهم هذا التقی النقی الطاهر العلم هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم لو یعلم الرکن من حأ یلثمه لخر یلثم منه ما وطی القدم هذا علی رسول الله والده امست بنور هداه تهتدی الامم هذا الذی عمه الطیار جعفر المقتول حمزة لیث حبه قسم هذا ابن سیدة النسوان فاطمة و ابن الوصی الذی فی سیفه نقم و لیس قولک: من هذا؟ بضائره العرب تعرف من انکرت و العجم این قصیده زیبا بیش از چهل بند است که تمامی آن در بحار ۴۶ موجود است. به خاطر رعایت اختصار چند بیت در اینجا آوردیم.
[۱]: بحار، ج ۴۶، ص ۱۲۵
❌کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸
#بخش_صد_و_ششم
#عمل بزرگان #علما را باید #پاسداری کرد 🌸🍃
سنّت پیاده رفتن از نجف به کربلا، در زمان شیخ انصاری قدس سره رایج بود، بعدها کم کم یک نوع علامت فقر حساب شده بود، تا مرحوم نوری نورالله مرقده، رایج کرد ۱۹۳.
#ظاهر بین #نباشید 🍂🌼
مرحوم سلطان الواعظین گوید: در ایامی که مفاتیح الجنان تازه چاپ شده بود، در سرداب غیبت سامرّا، از روی آن میخواندم دیدم یک شیخ با قبای کرباس، و عمامه کوچک، مشغول ذکر است، از من پرسید این کتاب را که نوشته است، گفتم مؤلف این کتاب حاج
شیخ عباس قمی است، با تعریف و توصیف زیاد بیان کردم، فرمود چندان هم تعریف ندارد، من با ناراحتی گفتم پاشو از اینجا برو بیرون، کسی که پهلوی من بود گفت: مؤدّب باش، آقا خود محدّث قمی است، عذر خواه شدم و خواستم دستش را ببوسم، او دست مرا بوسید فرمود شما سیّد هستید ۲۵۴.
#انسان فوق #العاده 🌸🍃
آخوند خراسانی رضوان الله علیه، بر اهل علم خیلی تواضع میکرد، حتی برای یک طلبه در مجلس بلند میشد، طلبه ای به نجف اشرف تازه وارد شده بود، شبانه وقتِ وضعِ حملِ زنش میرسد، چون کسی را نمی شناخت، ناچار در خانه مرحوم آخوند را میزند، آقای
آخوند در حالی که شال سفید به سر بسته بود، در را باز کرد، و فرمود چه فرمایشی دارید؟ طلبه از کثرت خجالت، سلام کردن را فراموش میکند، و آقا سلامش میکند، پس از اطلاع یافتن، میفرماید صبر کنید بیایم در خانه قابله را نشان بدهم، طلبه عرض میکند دستور بدهید خادمتان بیاید، میفرماید وقت کار او تمام شده، و الان وقت استراحتش است، بالاخره آقای آخوند عبا به دوش میگیرد، و با فانوس بیرون میآید، و در خانه قابله را نشان میدهد، در برگشتنی آقا فانوس دست گرفته، و طلبه و قابله پشت سر او به حرکت میافتند ۲۸۸.
#گرد هم آمدیم برای #حمایت معارف #اسلامی 🍂🌼
علامه طباطبايی مثل یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه فیضیّه به زمین مینشست، نزدیک غروب برای شرکت در نماز جماعت آقای سید محمد تقی خوانساری، آماده میشد، آنقدر ادب به خرج میداد که، روزی یکی از شاگردانش عرض کرد، شما را به خدا فکری به حال ما بکنید، ادب شما ما را بی ادب میکند، در مجلس به متکا و بالش تکیه نمی زد، و همیشه قدری فاصله میگرفت، در مدت سی سال کلمه من را از ایشان نشنیدم، و اما کلمه نمی دانم را از آن عزیز خیلی شنیدم، پاسخ سؤال را به صورت احتمال میرود، یا به نظر میرسد، بیان میفرمود، و روشن دلی آهسته با چشمان تر میگفت: در شگفتم که، چگونه زمین سنگینی چنین مردانی را تحمل میکند، در مدت سی سال ندیدم که به شاگردی عصبانی شود، خیلی زود، افراد با او دوست میشدند در بذل دانش حریص بود، حتی به دو یا سه نفر درس میفرمود، وقتی کلمه استاد تعبیر میکردیم،
می فرمود دوست ندارم، گرد هم آمدیم در معارف اسلامی هم فکری کنیم، و غالباً پیاده راه میرفت، و جواب سؤال کننده را در راه میداد ۲۹۷ از مرحوم شیخ انصاری، اگر سؤال میکردند از چیزی که نمی داند، تعمّد داشت که بفرماید: ندانم ندانم ۳۱۲.
مواظب #عزّت و #شرف دیگران باشیم 🍃🌸
مرحوم آقای سید علی قاضی را در نجف دیدند، بر خلاف رسم اکثر مردم، کاهوهای سفت را جدا میکند، از علّت آن پرسیدند فرمود این مرد وضع مالی اش خوب نیست، من گاهی به او کمک میکنم و نمی خواهم که بِلا عوض بدهم که، عزّت و شرف او لکه دار
شود، و یا بدآموز شود، برای خوردن ما چه فرق میکند کاهو نرم باشد یا سفت، و ممکن است کاهوي سفت را دیگری نخرد و به ظرف آشغال بریزد ۳۴۹.
کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫