🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸🌸
#بخش_بیست_و_ششم
#تأثیر عجیب #نگاه 🌺🍂
۱- امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایددر بدن انسان هیچ عضوی کم شُکرتر از چشم نیست، همه خواستههای آن را تأمین نکنید، که مبادا شما را از یاد خدا بگذارد. [۳]
۲- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: اگر کسی چشمش به زن نامحرم بیفتد بلافاصله دیده را به طرف آسمان کند، و یا پلکها را روی هم بگذارد و نگاه نکند. قبل از این که چشم باز کند خداوند مهربان حورالعین به حساب او مینویسد. [۴]
۳-ام سلمه (رضوان الله علیها) میفرماید: پس از نزول آیه حجاب من و میمونه (زن دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ) در حضور نبوی (صلی الله علیه و آله) بودیم ابن مکتوم
آن مرد نابینا وارد مجلس شد،
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود حجاب بگیرید عرضه داشتیم او که کور است ما را نمی بیند فرمود شما که کور نیستید. [۱]
۴- امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: روزی مرد نابینایی وارد مجلس فاطمه (علیها السلام) شد در حالی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم حضور داشت فاطمه (علیها السلام) حجاب به خود گرفت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پرسید چرا حجاب گرفتی او که چشم ندارد عرضه داشت در عین این که نمی بیند بوی مرا احساس میکند علاوه من او را میبینم حضرت رسالت فرمود شهادت میدهم که تو پاره تن منی. [۲]
نگارنده گوید: ذیل حدیث دلالت دارد بر این که مقصود از حجاب در این دو حدیث، هم مجلس نبودن زن و مرد نامحرم است، متأسفانه بر خلاف این تعلیم عالی اسلامی عده ای از مسلمین به این دستور هیچ گونه وقعی قائل نشده، در مجالس انس بدون ملاحظه دستور حجاب، با هم مینشینند و سر یک سفره غذا میخورند و این غلط را پیش خود، مُد حساب میکنند، و ترک آن را نوعی قشری بودن و تحجّر خیال میکنند، حتی اگر کسی موعظه کند قبول که نکرده طرف را با تمام نیرو میکوبند و غافلند که این نوع غذا خوردن در فقه اسلامی حرام اعلان شده است، برای نمونه به آخر کتاب اطعمه و اشربة شرح لمعه مراجعه کنید، اشتباه نشود که این نوع اختراع مُدها ممکن است خدا را به غضب بیاورد او هم تغییر مُد داده و شما را در آن حال اخذ کند اخذ عزیز مقتدر، انّ ربّک لبالمرصاد برگویندگان اسلامی لازم است که مردم را متوجه خطرات این بی مبالاتیها کرده، و نگذارند بیش از پیش بی دینیها مُد شود. اللهم بلّغنا
درخت #مسواک در کجا به #عمل میآید. 🌸🍃
قبل از پیدایش مسواکهای نایلونی فعلی، از چوب درختی که شبیه به درخت انار است که، دارای برگهای همیشه سبز، و چوب سست و خاردار، و گلهای سرخ و ثمر خوشه ای مانند انگور، که در مناطق گرمسیر میروید استفاده میکردند، چوب این در خت را در
آب گرم خیس کرده سپس فشار میدادند تا اجزاء داخلی از هم جدا گشته و مثل مسواکهای فعلی میگشت. [۱]
#زهرآبی که #روزانه از بدن #انسان دفع میشود. 🌸🍂
شخص بالغ در مدت ۲۴ ساعت تقریباً ۱۵۰۰گرم ادرار میکند، و این مقدار به واسطه تحریکات دماغی، و ترس، و طرز تغذیه کم یا زیاد میشود. [۲]
----------
📚منابع:
[۳]: . بحار، ج ۱۰۴، ص ۳۵.
[۴]: . بحار، ج ۱۰۴، ص ۳۷.
[۱]: . ، ج ۱۰۴، ص ۳۸.
[۱]: . فرهنگ عمید، ص ۱۰۱.
[۲]: . فرهنگ عمید، ص ۹۹.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_پانزدهم
#بخش_دویست_و_سی_و_دوم
#تأثیر #همسالان 🌸🍃
زنی کودک شش ماهه خود را بر پشت بام گذاشت، مشغول کارها شد و از حال کودک غافل ماند.
کودک آرام آرام خود را به لبه دیوار بام رساند و بر سر ناودان قرار گرفت، ناودان تا زمین بیست متر فاصله داشت، مادر یک مرتبه متوجه شد که چیزی نمانده که کودکش به زمین بیفتد، شتابان خود را به پشت بام رساند هرچه کوشش کرد نتوانست کودک را از خطر سقوط نجات بخشد، مادر و خویشان کودک فریاد میزدند و ناله میکردند.
این ماجرا در زمان خلافت عمر در مدینه اتفاق افتاد، وی از قضیه با خبرگشت، با عده ای آمدند ولی کار از دست عمر هم ساخته نبود. گفتند:
این مشکل به وسیله علی (علیه السلام) رفع میگردد.
قضیه کودک را به حضرت رساندند، امام (علیه السلام) تشریف آورد و نگاهی به کودک نمود، کودک به سخن آمد اما کسی نفهمید چه گفت...
آنگاه حضرت فرمود:
کودکی همانند خود او را بیاورند، کودک را آوردند، آن دو کودک با زبان خودشان صحبت کردند. به دنبال آن کودک از سر ناودان برگشت و از خطر مرگ نجات یافت.
مردم مدینه آن چنان شادی کردند که مانند آن را تا آن روز در مدینه ندیده بودند... [۱]
----------
📚[۱]: ب: ج ۴، ص ۲۶۷.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_پانزدهم
#بخش_دویست_و_پنجاه
#تاثیر دعا در ٫کنار سفره #احسان🍂◾️
حفص بن عمر میگوید:
وضع مالی من بهم ریخته و فقیر شده بودم. در مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم و از فقر شکایت کردم، فرمود:
هنگامی که به کوفه برگشتی، بالشتی در خانه ات هست آن را به ده درهم بفروش و برادرانت را به مهمانی دعوت کن، و از آنها درخواست کن که برایت دعا کنند.
می گوید:
وقتی به خانه برگشتم، همان طور که امام فرموده بود، بالشت را فروختم و طعامی تهیه کردم، و دوستان را به مهمانی دعوت نمودم و از آنها خواستم دربارهام دعا کنند. به خدا سوگند طولی نکشید یکی از بدهکارانم دم در آمد و پول زیادی که از او طلب داشتم به من داد، آنگاه دنیا به من روی آورد و کارهایم سامان پیدا کرد. [۱]
#گناه در #خلوت 🍃◾️
مردی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، برادری جارودی داشت [۱] امام پرسید: حال برادرت چطور است؟
عرض کرد: قربانت! وقتی آمدم خوب بود.
حضرت فرمود: از نظر دینی وضع او چگونه است؟
مرد گفت: از هر جهت خوب است جز اینکه به امامت شما عقیده ندارد.
حضرت فرمود: چرا معتقد به امامت ما نیست؟
گفت: به واسطه پرهیزکاری از این اعتقاد خودداری میکند (که مبادا اعتقادش درست نباشد).
فرمود: وقتی نزد او بازگشتی به او بگو، این ورک لیلة نهر بلخ أن تتوع: پرهیزکاری تو در شب نهر بلخ کجا بود که از آن استفاده کرده پارسا باشی از اعتقاد به امامت ما پرهیز میکنی ولی از انجام آن کار زشت در شب نهر بلخ نمی هراسی)! میگوید: من به خانه برگشتم و به برادرم گفتم:
جریان تو در شب نهر بلخ چه بوده؟ آیا در مورد امامت امام صادق (علیه السلام) پرهیزکار میشوی اما در شب نهر بلخ پرهیزکار نمی شوی؟
برادرم گفت:
چه کسی به تو خبر داد؟
گفتم: حضرت صادق (علیه السلام) از من حال شما را پرسید و من از پارسایی تو سخن گفتم.
حضرت فرمود:
به او بگو پرهیزکاری اش در شب نهر بلخ کجا بود؟
برادرم گفت: آری، به خدا سوگند آن جریان را کسی جز من و آن کنیز و خداوند اطلاع نداشت.
پرسیدم: جریان تو چه بود؟
گفت:
من در آن طرف نهر بلخ تجارتی داشتم و کار تجارتم تمام شد، به سوی بلخ حرکت کردم، مردی که همراهش کنیزی زیبا بود با من همسفر شد از نهر بلخ گذشتیم شب فرا رسید، در آنجا بار انداختیم.
آن مرد گفت:
یا من اثاثیه تو را نگهبانی کنم تو برو غذا و آتشی تهیه کن، یا
اینکه من به سراغ غذا و آتش میروم تو اینجا باش؟
من گفتم: تو برو و من نگهبانی میکنم! آن مرد رفت، در کنار ما جنگل انبوهی بود، من کنیز را گرفتم و به میان جنگل بردم و با او خلوت کردم، سپس به جای خود بازگشتیم، صاحب کنیز آمد شب را در آنجا به سر بردیم و به عراق آمدیم، و از این ماجرا کسی با خبر نشد؟
مرد میگوید: همین قضیه سبب شد که سال بعد به مکه رفتیم، برادرم را به خدمت امام صادق (علیه السلام) بردم او داستانش را نقل کرد.
امام (علیه السلام) به برادرم فرمود:
به درگاه خداوند استغفار کن و هرگز چنین کاری نکن! و برادرم توبه کرد و امامت آن حضرت را پذیرفت. [۱]
آری، آگاهانی در همه جا، بر اعمال ما هستند، نباید جایی را خلوت بدانیم.
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۴۷، ص ۳۸۱.
[۱]: گروهی بودند پیرو شخصی بنام ابوالجارود خراسانی و عقاید خاصی داشتند
[۱]: ب: ج ۴۰، ص ۷۵.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫