🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_هفتم
امام #باقر (علیه السلام) نوری #درخشان 🔸🍃🍃
ابوبصیر میگوید:
در محضر امام محمد باقر علیه السلام وارد مسجد شدم، مردم در رفت و آمد بودند. حضرت به من فرمود:
از مردم بپرس مرا میبینند؟
من به هرکس که رسیدم پرسیدم:
امام باقر علیه السلام را دیده ای؟
می گفت:
نه! با اینکه همانجا ایستاده بود.
در این وقت ابو هارون مکفوف (نابینا) وارد شد.
امام علیه السلام فرمود:
اکنون از ابو هارون بپرس که مرا میبیند یا نه؟
من از او پرسیدم:
امام باقر را دیده ای؟
پاسخ داد: آری!
آنگاه به حضرت اشاره کرد و گفت:
مگر نمی بینی امام علیه السلام اینجا ایستاده است.
پرسیدم:
از کجا فهمیدی؟ (تو که نابینا هستی. )
پاسخ داد:
چگونه ندانم با اینکه امام علیه السلام نوری درخشان است؟ [۱]
آری حقیقت را با چشم دیگری باید دید.
#مردی از #برزخ 🔹🍂🍂
ابو عتیبه میگوید:
در محضر امام باقر علیه السلام بودم جوانی وارد شد.
عرض کرد:
من اهل شام هستم دوستار شما بوده و از دشمنانتان بیزارم ولی پدرم دوستان بنی امیه بود و جز من اولادی نداشت.
او مایل نبود اموالش به من برسد، بدین جهت همه را در جایی مخفی کرد. پس از فوت او هر چه جستجو کردم، مالش را پیدا نکردم.
حضرت فرمود:
دوست داری او را ببینی و محل پولها را از خودش بپرسی؟
عرض کردم:
بلی! به خدا سوگند! شدیدا فقیر و نیازمندم.
امام علیه السلام نامه ای را نوشت و مهر کرد آنگاه فرمود:
امشب با این نامه به قبرستان بقیع میروی، وسط قبرستان که رسیدی صدا میزنی یا (درجان! ) یا (درجان! )
شخصی نزد تو خواهد آمد، نامه را به ایشان بده و بگو من از
طرف امام محمد باقر علیه السلام آمده ام. او پدرت را میآورد سپس هر چه خواستی از پدرت بپرس!
آن مرد نامه را گرفت و شبانه به قبرستان بقیع رفت و دستورات حضرت را انجام داد.
ابو عتیبه میگوید:
من اول صبح خدمت امام محمد باقر علیه السلام رسیدم تا ببینم آن مرد شب گذشته چه کرده است.
دیدم او در خانه ایستاده و منتظر اجازه ورود است. اجازه دادند من هم با ایشان وارد شدم.
به امام علیه السلام عرض کرد:
دیشب رفتم هر چه فرموده بودید انجام دادم، درجان را صدا زدم وی آمد به من گفت:
همین جا باش تا پدرت را بیاورم.
ناگاه مرد سیاه چهره ای را آورد، آتش سوزنده و دود جهنم و عذاب و قهر الهی قیافه اش را دگرگون ساخته بود.
درجان گفت:
این مرد پدر تو است.
از او پرسیدم:
تو پدر من هستی؟
پاسخ داد: آری!
گفتم:
چرا قیافه ات این چنین تغییر یافته؟
جواب داد:
فرزندم من دوستدار بنی امیه بودم و آنان را بهتر از اهل بیت میدانستم به این جهت خداوند مرا عذاب کرد و به چنین روزگار سیاهی گرفتار شدم و چون تو از پیروان اهل بیت پیغمبر بودی، از تو بدم میآمد، لذا ثروتم را از تو پنهان کردم. اما امروز از این عقیده پشیمانم.
پسرم! به باغی که داشتم برو و زیر درخت زیتون را بکن پولها را درآور که مجموعا صدهزار درهم است. پنجاه هزار دهم آن را به امام محمد باقر علیه السلام تقدیم کن و پنجاه هزار درهم دیگر آن را خودت خرج کن! [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۴۶، ص ۲۴۳.
[۱]: بحار: ج ۴۷، ص ۲۴۵
❌کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫