🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_نهم
#بخش_صد_و_چهل_و_چهارم
#شاخه ای از درخت #نبوت 🌸🍃
یکی از فرزندان امام حسن علیه السلام به نام عمرو با کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و چون کودک بود [۱] سال داشت کشته نشد و با کاروان اسرا به مدینه بازگشت.
وقتی اسیران کربلا را در شام به کاخ یزید وارد کردند، چشم یزید به عمرو پسر امام حسن علیه السلام افتاد و به او گفت:
آیا با فرزندم خالد کشتی میگیری؟
عمرو گفت:
نه. ولکن یک چاقو به پسرت بده و یک چاقو به من بده که با هم بجنگیم، تا بدانی که کدام یک از ما شجاعتر است.
یزید از شنیدن سخن قهرمانانه، آن هم از یک کودک اسیر، تعجب کرد و گفت:
خاندان نبوت چه کوچک و چه بزرگشان همواره با ما دشمنی میکنند.
سپس این شعر را خواند:
این خویی است که من از اخزم سراغ دارم آیا از مار جز مار متولد میشود. [۱]
منظور یزید این بود که آقازاده، شاخه ای از درخت نبوت است که چنین شجاعانه سخن میگوید. [۲]
#مرد لطیفه #گو 🌼🍂
مرد لطیفه گویی از دوستان امام حسن علیه السلام بود. مدتی نزد آن حضرت نیامده بود. روزی خدمت امام علیه السلام رسید. حضرت پرسید:
چگونه صبح کردی؟ (حالت چطور است؟ )
گفت:
یابن رسول الله! حال من برخلاف آن چیزی است که خودم و خدا و شیطان آن را دوست میداریم.
امام علیه السلام خندید و فرمود:
چطور؟ توضیح بده!
گفت:
خداوند میخواهد از او اطاعت کنم و معصیت کار نباشم. اما من چنین نیستم.
و شیطان دوست دارد، خدا را معصیت کرده و به دستوراتش عمل نکنم ولی من این طور هم نیستم.
و خودم دوست دارم همیشه در دنیا باشم، این چنین هم
نخواهم بود. روزی از دنیا خواهم رفت.
ناگاه شخصی برخواست و گفت:
یابن رسول الله! چرا ما مرگ را دوست نداریم؟
امام علیه السلام فرمود:
به خاطر این که شما آخرت خود را ویران و این دنیا را آباد کرده اید،
بدین جهت دوست ندارید از جای آباد به جای ویران بروید. [۱]
امام #حسین علیه السلام و مرد #فقیر 🌸🍃
عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟
همه امام حسین علیه السلام را نشان دادند.
عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد. مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است: [۱]
تا حال هر که به تو امید بسته ناامید برنگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است.
تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود.
شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.
او اشعارش را میخواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت، به غلامش قنبر فرمود:
از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟
غلام عرض کرد:
آری، چهار هزار دینار موجود است.
فرمود:
آن پولها را بیاور! کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.
سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود: [۱]
این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش میخواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم.
اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک میکردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی و تنگ است.
امام علیه السلام با این اشعار از او عذرخواهی کرد.
عرب پولها را گرفت و از روی شوق گریه کرد.
امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟
گفت: گریهام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر میگیرد و در زیر خاک میماند. [۲]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۶، ص ۳۰۶.
[۱]: شنشنة اعفها من اخزم هل تلد حیة الا الحیة این جمله در میان عربها ضرب المثل است معمولا به افراد شجاع و زیرک گفته میشود.
[۲]: بحار: ج ۴۵، ص ۱۴۳.
[۱]: بحار: ج ۴۴، ص ۱۱۰.
[۱]: لم یخب الان من رجاک و من حرک من دون بابک الحلقه انت جواد و انت معتمد ابوک قد کان قاتل الفسقه لو الذی کان من اوائکم کانت علینا الجهیم منطبقه
[۱]: خدها فانی الیک معتذر و اعلم بانی علیک ذو شفقه لو کان فی سیرنا الغداة امست سمانا علیک مندفقة ولکن ریب الزمان ذو غیر و الکف منی قلیلة النفقه
[۲]: بحار: ج ۴۴، ص ۱۹۰.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫