eitaa logo
فَرّوا اِلَی الحُسين..
591 دنبال‌کننده
10 عکس
35 ویدیو
0 فایل
"...بِسمِ اللّهِ اَلرَحمَنِ اَلرَحیمِ..." •اینجا؟ در کنار فعالیتی که دارم سفر کربلامو براتون به اشتراک میزارم . کپی؟ راضی نیستم رفیق ، فور قشنگترهـ .. 📍Iran / Qom
مشاهده در ایتا
دانلود
فَرّوا اِلَی الحُسين..
امشب چه شبی بود شـبی پـر از غـم و بغـض..
برای‌ کدام‌ باید‌ گریه‌ کرد؟ پهلوی‌شکسته‌ی‌مادر.. یاغربت‌بی‌حد‌علی...؟
31.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمتۍ از اجراۍِ دیشب🌴 ‌ ♡ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ‌‌ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ @ya_emam_hosein_1403
این بشر مگه میزارهـ یه عکس درست حسابی بگیرم ازش!؟😂😔 . این حرفِ منو ؛ فقط اونایـــی کـــه یـــدونه از ایــنا دارن درک میکنـــن .
فَرّوا اِلَی الحُسين..
🤍سفرکربلا1403 #پارت‌پنجم✨ سوار اتوبوس شدیم و به نجف رسیدیم. در بین راه پسر بچه ای تقریباً ۶..۷ ساله
❤️‍🩹 سفرکربلا۱۴۰۳ امشب ¹⁹ آبان .. شب آخر بود ؛ آخرین شبی که ما در نجف بودیم. حسُ‌حال عجیبی داشتم باورم نمیشد که فردا 05:00 صبح باید از نجف بریم🙂 مجدد این حس در من ایجاد شد اینکه خوشحال باشم به کاظمینُ‌سامرا میرم و یا ناراحت از اینکه از باباعلی (؏) جدا میشم؟ با این خیالات خوابم برد..💤 یکدفعه با صدای بلند و عجیب از خواب پریدم و چـون در اتاق مان یــک پنجــره ی کوچـک بـــود؛راه داشـــت به حــرم . علاوه بر آن صدای وحشتناک و بلند صدای جیغ و داد می‌آمد؛ با خودم گفتم نکنه صدای انفجار بود!؟ بعد با دقت که به بیرون گوش کردم دیدم بارونِ‌شدیدهـ که میبارهـ.. این صدا هم صدای انفجار نبود؛ صدای رعد و برق بود .⚡️ یکهو یادم اومد که این شب آخرین شبی هست که در نجف هستم. بلند شدم و ساعت را نگاه کردم ساعت 3 بامداد بود و ما دو ساعت بعد قرار بود به لابی برویم . خیلی خوابم میومد ؛ مجبور شدم بخوابم .💤 نیم ساعت از خوابیدنم گذشت ؛ صدای در زدن آمد که باید وسایل هایمان را جمع میکردیم و آماده میشدیم . خواب از چشمانم پرید و از جایم بلند شدم🚶‍♀ وسایل هامون رو جمع کردیم و به لابی رفتیم و با هم‌کاروانی‌هامون سوار اتوبوس شدیم 🚎 هوا گرگ و میش بود باران نم نم میبارید. از نجف و از باباعلۍ خداحافظی کردم . اتوبوس حرکت کرد هوا هنوز روشن نشده بود به همین خاطر شبخواب اتوبوس رو روشن کرده بودند ✨ یه عده خوابیدن💤 و البته گفتن تا کاظمین ۵ ساعت راهه .. بعد از ۳ ساعت تو راه بودن خوابم برد😴 چشم هامو که باز کردم دیدم به بغداد رسیدیم. ✍🏼 𝕜𝕠𝕤𝕒𝕣 @ya_emam_hosein_1403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- چرا انقدر نترسی مگه کی پشتته؟ + مولا علي (؏) ¹¹⁰ ‌ ♡ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ‌‌ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ @ya_emam_hosein_1403
فَرّوا اِلَی الحُسين..
فرار کن به سوۍ حسین (؏) .
جز تو کسی به حالِ دلِ مَن محل نداد جز تو کسی طریقِ رِفاقَت بلد نبود ..
یاسیدتی_حسین_خیرالدین.mp3
850.4K
گیر کردم مادر¹³⁵ اومدم بهت بگم ؛ این‌دفعه یجوری از خدا بخواهـ که بشه . . 💔
فَرّوا اِلَی الحُسين..
❤️‍🩹 سفرکربلا۱۴۰۳ #پارت‌ششم ✨ امشب ¹⁹ آبان .. شب آخر بود ؛ آخرین شبی که ما در نجف بودیم. حسُ‌حال عج
🤎سفر کربلا 1403 ✨ بالاخره رسیدیم؛ اتوبوس در کنار یه خیابان که بیابونی بود نگه داشت و ما پیاده شدیم . کاظمین از لحاظ امنیتی وضعیت خوبی نداشت به همین خاطر یه سری نکات رو بهمون گفتن و این هم گفتن که بیشتر از ۲ ساعت نمی‌مونیم . یه خانمی به من گفت:چرا کیفت رو آوردی!؟ متعجبانه گفتم:نباید میاوردم!👀 آخه نمیشه نیارم؛گوشیم توشه با وسایل مهمم. گفت:مگه تا حالا اینجا نیومدی؟مگه نمیدونی اجازه نمیدن گوشی ببری داخلِ حرم و تو گشت وسایل و موبایلتو ازت میگیرن؟ گفتم:نمیدونستم؛اولین بارمه که میام خوب شد گفتین ولی خب نمیشه که گوشی نبرد!شما چیکار میکنین؟! گفت:گوشیم تو کیفمه و کیفمو تو اتوبوس گذاشتم با خودم نیاوردم . گفتم:آخه امنیت نداره که ! گفت نگران نباش؛ بالاخره راننده اتوبوس هواسش هست پس برو کیفتو بزار بیا؛ دیگه از ترسِ اینکه گوشیمو ازم نگیرن و دردسر نشه کیفمو گذاشتم تو اتوبوس 👩‍🦯 و با هم‌کاروانی هامون راهی شدیم به طرف حرم امام موسی کاظم(؏) و امام جواد(؏). در بین راه ؛ کاروان های دیگه هم به ما پیوستند :) یهو دیدم رو گاری ۴ تا خانم نشستن و یک پسرعراقئ این خانم هارو داره با سرعت میاره.. نتونستم جلوی خودم رو بگیرم که یهو تو اون لحظه خنده ام گرفت و خندیدنم باعث شد بقیه هم خنده شون بگیره .. ۲ از اون خانم ها همون خانم هایی بودن که یکیشون کف اتوبوس خوابید و دیگری در صندلیِ دو نفره . بنده خدا ها وقتی خندیدم هول شده بودن البته خودشونم خنده شون گرفته بود و خوشحالیِ خاصی تو چهره شون بود . یکدفعه آقا سید رفت طرفِ گاری و دستش رو گذاشت رو دسته و کمک دستِ پسرِعراقی شد که باهم خانم هارو بردند .😂 ✍🏼 𝕜𝕠𝕤𝕒𝕣 @ya_emam_hosein_1403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هم صدایِ اتوبوس مون که به ''خاطراتِ‌کربلا'' پیوست ؛ 🥲🚎 ‌ ♡ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ‌‌ ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ @ya_emam_hosein_1403
enc_17223895837001024701807.mp3
3.17M
مَحالهـ آدمۍ که مُرده برگرده . ¹²⁸
حسین‌جان.. کاری‌کن‌باما‌که‌بعدازمرگ اگر‌سوال‌کردند.. 'بماقضیت‌عمرك‌یا‌ابن‌آدم؟!' بتوانیم‌بگوییم: 'بِحُب‌ِّالحُسَین'
«كُلما أشتقتُ دعيتُ ربيهرگاه دلتنگ شدم،پروردگارم را خواندم..♥️'
📦 بالاخره پس از ۴ روز انتظار بسته ام به دستم رسید >>>>
پ‌ن:ذوققققق
ولـی خدایــی هیــچ خانـــمی نیســـت کـــه خریـــد کــردن حالشــو خــوب نکنـــه .!
امامزاده موسی مبرقع در محضر نوه ی امام رضا (؏) با حضور - علی‌پورکاوه - و - امیرطلاجوران -
76K
- علۍ پور کاوه - 🍇🔥
182.3K
همه عشقِ جنابِ ابوفاضل¹³³ رقیهـ³¹⁵ 🎤
114.4K
سجود و رکوعم نگاه علیه¹¹⁰
136.9K
حیدࢪ ¹¹⁰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو اون ۳ روزی که کربلا بودیم دقیقا همینجا بودیم . . -السلام‌علیك‌یاقتیل‌العبرات- و از همینجا رد میشدیم ..
از ¹³ آبان تا ¹³ آذر از فراقُ دوریِ کربلا دارم دق میکنم ؛ ماهـِ‌پیش همین موقع بود که ذوقُ‌شوق داشتم که فردا برم کربلا ✨ اما الان چی ..؟ فردا کجا برم.!💔😭 پریشونم؛یه جورایی من شبیهِ مجنونم ..