eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگامي كه انسان آب مي نوشد تبديل به آب نمي شود، آب نزد انسان مي ماند اما انسان آب نمي شود. يعني آب، انسان را ننوشيد كه انسان را آب كند، بلكه انسان، آب را نوشيد و مزمزه کرد. پس وقتي كه انسان كودك است، جواني را مي چشد و آن را مي نوشد و جوان مي شود. بعد پيري را مي چشد و مي نوشد، بعد مرگ را مي نوشد و به برزخ مي رود، در حقيقت از ايستگاه هاي زندگي مي گذرد و مرگ هم يعني نوشيدن برزخ و سپس از ايستگاه برزخ هم مي گذرد و به قيامت مي رود كه مقصد اصلي است، و «سوار چون كه به منزل رسد پياده شود!»
مرغي كه خبر ندارد از آب زلال  منقار در آب شور دارد همه حال  كسي كه دنيا را نشناسد منزل هايي را كه بايد طي كند، مقصد مي گيرد. هنوز صد كيلومتر به مقصد مانده است، اما او در ايستگاه نشسته و دور تابلويي مي چرخد كه خبر مي دهد صد كيلومتر به مقصد مانده است، خوشحال هم هست! او نمي داند چه كار كند، پس به همين كار سرگرم است و بعد از مدتي هم كه خسته شد مي گويد: «اي دنيا! اف بر تو». چون او منزل ها را مقصد گرفته است در صورتي كه بايد از منزل عبور مي کرد تا به مقصد برسد
قرار داشتن در هر كدام از منازل و ايستگاه هاي زندگي در موقع خودش خوب است. ولي اگر از نظر زماني و سني از آن مرحله گذشتيم اما از نظر روحي در آن مرحله مانديم، حرکات و افکار آن مرحله براي چنين سني دور از شأن ما خواهد بود. چون انسان مقصد دارد و بايد دائماً به پيش برود. 
عقاید موجب اتصال شخص معتقد است عقیده باور و ایمان این کار را دارد که به هر چه که معتقد بشوی با ان متحد میشوی اگر آن چیز دروغ باشد با دروغ متحد میشوید زندگی سرابی میشود اگر به حقیقت معتقد بشوید با حقیقت متحد میشوید حال باید بدانیم که جنس حقیقت روح است روح همه جا هست ولی به همه جا نظر ندارد اگر به حق و حقیقت نظر داشته باشد با آن متحد میشود اگر به عالم ماده نظر کرد مادی میشود و بعد از متحد شدن ،حکم آن عالم بر او جاری میشود اگر عقیده خیالی بشود با خیال و وهم مانوس میشود باور انسان را نجات میدهد باور به حقیقت که تجلی روحانی و حقایق عالیه است . در خطبه ۸۳ نهج‌البلاغه حضرت علی علیه السلام در این مورد سخن می‌فرماید الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ؛ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ، وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً، وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ حمد خدايى را كه به قدرت خود برتر است و پيروز و به فضل و بخشايش خود بر همگان نزديك. بخشنده هر فايدتى است و دفع كننده هر سختى و بلايى است.  سپاس مى گويم او را، به سبب بخششهاى عطوفت آميزش و نعمتهاى او كه همگان را از آن نصيب است. ايمان مى آورم به او، كه مبدأ همه چيزها و آغاز كننده آفرينش است و از او هدايت مى طلبم، كه هم نزديك است و هم راه نماينده. از او يارى مى خواهم، كه هم قاهر است و هم قادر و بر او توكل مى كنم، كه هم كفايت كننده است و هم يارى دهنده.  و شهادت مى دهم، كه محمد (صلی الله علیه وآله) بنده و رسول اوست، او را فرستاده است تا فرمانهايش را روان دارد و حجت را بر همه تمام كند و مردمان را از عذاب او بترساند، پيش از آنكه روز رستاخيز فرا رسد
با سلام،این کانال اشعار آئینی و نکات اخلاقی بزرگان می‌باشد وبه مرور در حال کامل شدن است با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 مباحثی که با هشتک نشانه گذاری شده است مربوط به چکیده جلسات و کتب استاد اصغرطاهرزاده است. دوستانی که مداحی میکنند با هشتک به مطالب قابل ذکر در جلسات مناجات خواهند رسید موفق باشید ارتباط @mojtaba_sanikhani
🔰جایگزینی🔰 در عملِ جايگزيني، انسان به جاي اين که مشکل روحي خود را درمان كند چيز ديگري را جايگزين آن مشکل مي کند تا مشکل را نبيند و عملاً از درمان اصلي خود غفلت مي كند! كساني كه اهل سيگار و مواد مخدر و امثال آن مي شوند عملاً گرفتار جايگزيني شده اند، چون در رويارويي با مشکلِ خود براي روبه رونشدن با آن، چيز ديگري مثل سيگار و يا ديگر مواد مخدر را جايگزين آن مي کنند آن فردي كه صبح جمعه اضطراب دروني داشت و تفريح رفتن را جايگزين اضطرابش کرد، در واقع نداي درونش را گوش داد اما به جاي جواب صحيح دادن به آن، جواب كاذب داد، نخواست با آن برخورد منطقي بکند و پيام آن را بگيرد
در دو چشم من نشين اي آنكه از من من تري  تا قمر را واگشايم كز قمر روشنتري 
كل دنيا براي انسان يك وسيله و ابزار است، مانند يك عصا براي اوست؛ خوب و يا بدبودن دنيا هم بستگي به نحوة استفاده ما از آن دارد. يک نفر از عصا به عنوان تکيه گاه استفاده مي کند تا خود را به خانه برساند، نفر ديگر هم ممکن است از عصا به عنوان يک چوب محکم استفاده کند و بر سر مظلومي بزند. خانه و مدرك و زمين و به طور كلي دنيا همانند عصاست و خود به خود حقيقتي ندارند كه داشتن يا نداشتن آن ها مهم باشد يا بتواند در آرامش انسان تأثير بگذارد.
در غروب زندگي، پيرمردان و پيرزناني احساس شكست و يأس مي كنند كه در طول زندگي از «خودِ» واقعي شان غافل بوده اند و سراسر عمرشان را با دنيا و غريزه و پُز و مقام و خودخواهي پر كرده اند. اما پيرمردان و پيرزناني هم هستند كه در آخر عمر آرام و با نشاط و پر محبت اند، گويي كه در نهايتِ سرفرازي چون سرداري فاتح از يك جنگ طولانيِ هفتاد ساله برگشته اند. آن وقت در وصيت نامه شان مي نويسند: «با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي كنم».
 اگر انسان به امور فطري بپردازد و آن صداي فوق غريزه را بشنود و از آن تبعيت کند، در عمق «جانش» احساس رضايت مي نمايد و اگر به آن بي محلي کند و بخواهد کارها و فعاليت هاي ديگري را جايگزين پيام آن نمايد در نهايت خودِ انسان احساس مي کند به هيچ چيزي نرسيده و با گفتن «چه فايده؟» اثر همة آن کارها در درون او نقش بر آب مي شود
هر انساني داراي يك «تن» و يك «جان»، و يك «جانِ جان» و يك «جانِ جانِ جان» است. «تنِ» هرکس كه برايش مشخص است، «من» او همان «جان» او يا نفس حيواني اوست، که عامل حيات و زنده بودن است، «فطرت» او همان «جانِ جانِ» اوست که فوق گرايش هاي غريزي، طالب خداوند است و نظر به خدا دارد، و «خدا»، «جانِ جانِ جانِ» انسان ها است! گفت:  اي جانِ جانِ جانم  تو جانِ جانِ جاني  بيرون زجان چه باشد  تو آني و نه آني
«أنَا جَليسُ مَنْ ذَکَرَني»(31) من همنشين آن کسي هستم که مرا ياد کند 31- ارشادالقلوب، ج 1، ص 60. 
 اين كه مي گويد سرشت انساني به دست خدا سرشته شده يعني گرايش «جان» انسان به سوي خداست. به عبارت ديگر بنيان «جانِ» انسان ها الهي است. پس کسي که به خدا رجوع کند به بنيان جان خودش رجوع كرده است و كسي كه از خدا دور شود از «جانِ» خودش دور شده است. 
«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،(36) و هنگامي كه بر كشتي سوار مي شوند خدا را با تمام خلوص مي خوانند و چون خداوند آن ها را به سوي خشكي رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مي ورزند. 36- سوره عنکبوت، آيه 65. 
نماز يكي از بهترين عواملي است كه انسان به كمك آن مي تواند به مقصد فطرت يعني خدا توجه کند و از غفلت در آيد
نقل مي كنند كه خواجه ابوسعيدابوالخير آن عارف مشهور را جهت موعظه به مجلسي دعوت کرده بودند، افراد زيادي براي شنيدن صحبت هاي او جمع بودند، بلندگو هم نبود كه صداي شيخ به همه برسد. براي اين كه جا براي افرادي که در عقب مجلس بودند باز شود و نزديك تر بيايند و صداي شيخ به همه برسد، فردي برخاست و گفت؛ «خدا رحمت كند كسي را كه برخيزد و قدمي جلو بگذارد». شيخ با شنيدن آن سخن از منبر پايين آمد. پرسيدند: «اي شيخ! كجا؟!» گفت: «حرف همين بود كه اين مومن زد، خدا رحمت كند كسي را كه برخيزد و قدمي جلو بگذارد!» قرآن هم در اين رابطه در آيه فوق مي فرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً»؛ به پا خيزيد و جهت «خود» را در جهت دين حنيف که همان مسير فطرت است، قرار دهيد
«جان» همة انسان ها بر پايه و اساسي الهي سرشته شده است. و سرماية واقعي و ارزش حقيقي هركس به اندازه اي است كه توانسته باشد انتخاب هايش را بر اساس فطرتش انجام دهد
♻️غذای لذیذ♻️ غذاي لذيذي كه يک نفر در 15 سال پيش خورده است فعلاً هيچ حضوري در جان او ندارد، اما حرف حقي كه در 15 سال پيش زده يا عبادتي كه كرده است همچنان در «جان» او گرم و شعله ور است
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»(45)  اي فرزند آدم! مگر به شما سفارش نكردم و شما تعهد نكرديد كه شيطان را نپرستيد، زيرا كه او براي شما دشمني آشكار است، و مرا بپرستيد كه راه مستقيم همين است و بس؟  45- سوره يس، آيه 60 و 61 
وقتي كه انسان خواب مي بيند، «خودِ» اوست كه خواب مي بيند، صبح هم كه از خواب بيدار شد مي گويد: «خودم خواب ديدم.» مثلاً خواب مي بيند از اين طرف خيابان به آن طرف مي رود که ناگهان ماشيني به او مي زند. او از ترس فريادي مي زند و از صداي فريادش بيدار مي شود مي بيند تن او در اين مدّت در رختخواب بوده است. دقيقاً احساسش اين است که خودش هماني است که در خيابان بود و اين نشان مي دهد اولاً: «خود يا منِ» انسان غير از«تن» انسان است. ثانياً: اصلاً انسان همان مَنِ انسان است که بدون تن مي تواند موجود باشد، و به همين جهت انسان بدون «تن اش» باز هم «خودش» است! 
وقتي كه انسان مي گويد: «خودم»، اين «خود»، همان «خود» واقعي اوست. دست و پا جزء خود واقعي انسان محسوب نمي شود و همه ادراكات مثل ديدن و شنيدن و گفتن و لمس كردن وغيره همه و همه مخصوصِ «من» يا «نفس» او است. به عنوان مثال شخصي كه در كلاس درس نشسته است، و نَفْسِ او متوجه مسافرتي مي شود که سال گذشته انجام داده، همة آن اتفاقات را در نفس خود حاضر مي يابد، هر چند چشم و گوش ظاهري اش را به كلاس آورده، اما نه با چشم خود معلم را مي بيند و نه با گوش خود صداي معلم را مي شنود. تا اين كه مثلاً معلم لطيفه اي مي گويد و با خنده اي كه دانش آموزان كلاس مي كنند تازه او به خودش مي آيد و معلم را مي بيند و صدايش را مي شنود! و به هم کلاسانش مي گويد چه گفت؟ اين نشان مي دهد گوشش که به طور طبيعي مي شنيد و چشمش که به طور طبيعي مي ديد، چون «مَنِ» او در كلاس حاضر نبود، و در صحنه ي مسافرت سال گذشته حاضر بود، نه گوشش شنيد که معلم چه گفت، و نه چشمش ديد که معلم چه حرکاتي انجام داد، با خنده ي هم کلاسانش تازه به کلاس آمد و پرسيد معلم چه گفت؟ پس در عين اين که «مَنِ» انسان به وسيله گوش مي شنود و به وسيله چشم مي بيند اما اگر خودِ «من» يا نفس انسان در صحنه نباشد و متوجه صحنه ي ديگر بشود، ديگر نه گوش مي شنود و نه چشم مي بيند، هر چند هر دوي آن ها سالم باشند و كار طبيعي خودشان را انجام دهند
گاهي چشم انسان باز است اما چون توجه منِ او در جاي ديگر است، چيزي را نمي بيند! به تعبير فيزيولوژيست ها، مكانيسم رؤيت انجام مي شود اما انسان چيزي را نمي بيند چون از نظر فيزيولوژي و زيست شناسي، رؤيت به اين صورت انجام مي شود كه ابتدا نور به شيءِ خارجي مي تابد، بعد در چشم انسان منعكس مي شود و عدسيِ چشم با تطابقي که انجام مي دهد باعث مي گردد تا تصوير شيئ خارجي روي لكه زرد شبكيه بيفتد. پس از آن با تحريكات عصبي آثار آن تصوير از روي لكه زرد به وسيله اعصاب بينايي به مراكز بينايي مغز منتقل مي گردد؛ در چنين حالي انسان آن شيء را مي بيند. اگر در همين هنگام نفس يا منِ شخص در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر چشم انسان آن شيء را - با آن که تصويرش روي لکة زرد افتاده است - نمي بيند چون آن «من» انسان كه با سيستم بينايي يعني عدسي و شبكيه و لكه زرد و اعصاب بينايي و مغز، آن شيء را مي ديد، در صحنه حاضر نيست! 
در مورد شنيدن هم موضوع از همين قرار است كه وقتي شيءِ خارجي مرتعش مي شود، اين ارتعاش از طريق هوا به گوش خارجي و بعد به گوش مياني و سپس به گوش داخلي مي رسد و از آن جا به وسيله اعصاب شنوايي به مراكز شنوايي در مغز مي رود و عمل شنيدن صورت مي گيرد. حال اگر نفس انسان در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر انسان صداي افراد اطراف خود را نمي شنود، هرچند تمام مكانيسم شنيدن انجام گيرد! چون آن كسي كه با سيستم شنوايي مي شنود، در صحنه نيست و به صحنه ي ديگري منصرف شده است. پس «من انسان» با گوش مي شنود و با چشم مي بيند و اگر «مَن» در صحنه نباشد نه چشم مي بيند و نه گوش مي شنود.  كسي كه «تن» خود را «منِ» خود بداند چون شکارچي اي مي ماند كه سايه مرغ را به جاي مرغ گرفته و مي خواهد سايه را شكار كند
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 پیغمبری و قصه ی تکرار تو راز است درهای جنان در حرم امن تو باز است از بانگ اذان تو جهان مست نیاز است در پشت سرت جن و ملک غرق نماز است از باده ی پی در پی ساقی شده ای مست در آینه ی چشم تو سیمای خدا هست از گوشه ی چشم تو گرفته عشق حاجات در طور تو موسی همه شب غرق مناجات ذکر تو عبادت شده و افضل طاعات بر گرد تو حاجی شده ام حضرت میقات بر خرمن گیسوی تو سائل شده محتاج با ذکر علی هر شبه دل رفته به معراج با مهر تو کافر شده ، ای عشق مسلمان حسرت به لب از قامت تو سروِ گلستان محتاج دعای تو شده نم نم باران از خنده ی تو خلق شده روضه ی رضوان در حسرت لبهای تو سوزد دل دریا اُف کرده حسین بعد تو بر قصه ی دنیا از داغ لبت آب شده مادر مهتاب با رفتن تو ریخت به هم لشگر مهتاب پاشیده شده روی زمین پیکر مهتاب در هلهله ی اجنبیان خواهر مهتاب حتی به سر نیزه برایم تو پناهی برقافله ی شب زده ام گرمی ماهی مولانا یاعلی اکبر یا علی اکبر یا علی اکبر ✅سجاد احمدیان