♻️غذای لذیذ♻️
غذاي لذيذي كه يک نفر در 15 سال پيش خورده است فعلاً هيچ حضوري در جان او ندارد، اما حرف حقي كه در 15 سال پيش زده يا عبادتي كه كرده است همچنان در «جان» او گرم و شعله ور است
#نصایح
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»(45)
اي فرزند آدم! مگر به شما سفارش نكردم و شما تعهد نكرديد كه شيطان را نپرستيد، زيرا كه او براي شما دشمني آشكار است، و مرا بپرستيد كه راه مستقيم همين است و بس؟
45- سوره يس، آيه 60 و 61
#نصایح
#تلنگر
وقتي كه انسان خواب مي بيند، «خودِ» اوست كه خواب مي بيند، صبح هم كه از خواب بيدار شد مي گويد: «خودم خواب ديدم.» مثلاً خواب مي بيند از اين طرف خيابان به آن طرف مي رود که ناگهان ماشيني به او مي زند. او از ترس فريادي مي زند و از صداي فريادش بيدار مي شود مي بيند تن او در اين مدّت در رختخواب بوده است. دقيقاً احساسش اين است که خودش هماني است که در خيابان بود و اين نشان مي دهد اولاً: «خود يا منِ» انسان غير از«تن» انسان است. ثانياً: اصلاً انسان همان مَنِ انسان است که بدون تن مي تواند موجود باشد، و به همين جهت انسان بدون «تن اش» باز هم «خودش» است!
#تلنگر
وقتي كه انسان مي گويد: «خودم»، اين «خود»، همان «خود» واقعي اوست. دست و پا جزء خود واقعي انسان محسوب نمي شود و همه ادراكات مثل ديدن و شنيدن و گفتن و لمس كردن وغيره همه و همه مخصوصِ «من» يا «نفس» او است. به عنوان مثال شخصي كه در كلاس درس نشسته است، و نَفْسِ او متوجه مسافرتي مي شود که سال گذشته انجام داده، همة آن اتفاقات را در نفس خود حاضر مي يابد، هر چند چشم و گوش ظاهري اش را به كلاس آورده، اما نه با چشم خود معلم را مي بيند و نه با گوش خود صداي معلم را مي شنود. تا اين كه مثلاً معلم لطيفه اي مي گويد و با خنده اي كه دانش آموزان كلاس مي كنند تازه او به خودش مي آيد و معلم را مي بيند و صدايش را مي شنود! و به هم کلاسانش مي گويد چه گفت؟ اين نشان مي دهد گوشش که به طور طبيعي مي شنيد و چشمش که به طور طبيعي مي ديد، چون «مَنِ» او در كلاس حاضر نبود، و در صحنه ي مسافرت سال گذشته حاضر بود، نه گوشش شنيد که معلم چه گفت، و نه چشمش ديد که معلم چه حرکاتي انجام داد، با خنده ي هم کلاسانش تازه به کلاس آمد و پرسيد معلم چه گفت؟ پس در عين اين که «مَنِ» انسان به وسيله گوش مي شنود و به وسيله چشم مي بيند اما اگر خودِ «من» يا نفس انسان در صحنه نباشد و متوجه صحنه ي ديگر بشود، ديگر نه گوش مي شنود و نه چشم مي بيند، هر چند هر دوي آن ها سالم باشند و كار طبيعي خودشان را انجام دهند
#تلنگر
گاهي چشم انسان باز است اما چون توجه منِ او در جاي ديگر است، چيزي را نمي بيند! به تعبير فيزيولوژيست ها، مكانيسم رؤيت انجام مي شود اما انسان چيزي را نمي بيند چون از نظر فيزيولوژي و زيست شناسي، رؤيت به اين صورت انجام مي شود كه ابتدا نور به شيءِ خارجي مي تابد، بعد در چشم انسان منعكس مي شود و عدسيِ چشم با تطابقي که انجام مي دهد باعث مي گردد تا تصوير شيئ خارجي روي لكه زرد شبكيه بيفتد. پس از آن با تحريكات عصبي آثار آن تصوير از روي لكه زرد به وسيله اعصاب بينايي به مراكز بينايي مغز منتقل مي گردد؛ در چنين حالي انسان آن شيء را مي بيند. اگر در همين هنگام نفس يا منِ شخص در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر چشم انسان آن شيء را - با آن که تصويرش روي لکة زرد افتاده است - نمي بيند چون آن «من» انسان كه با سيستم بينايي يعني عدسي و شبكيه و لكه زرد و اعصاب بينايي و مغز، آن شيء را مي ديد، در صحنه حاضر نيست!
#تلنگر
در مورد شنيدن هم موضوع از همين قرار است كه وقتي شيءِ خارجي مرتعش مي شود، اين ارتعاش از طريق هوا به گوش خارجي و بعد به گوش مياني و سپس به گوش داخلي مي رسد و از آن جا به وسيله اعصاب شنوايي به مراكز شنوايي در مغز مي رود و عمل شنيدن صورت مي گيرد. حال اگر نفس انسان در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر انسان صداي افراد اطراف خود را نمي شنود، هرچند تمام مكانيسم شنيدن انجام گيرد! چون آن كسي كه با سيستم شنوايي مي شنود، در صحنه نيست و به صحنه ي ديگري منصرف شده است. پس «من انسان» با گوش مي شنود و با چشم مي بيند و اگر «مَن» در صحنه نباشد نه چشم مي بيند و نه گوش مي شنود.
كسي كه «تن» خود را «منِ» خود بداند چون شکارچي اي مي ماند كه سايه مرغ را به جاي مرغ گرفته و مي خواهد سايه را شكار كند
#تلنگر
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
پیغمبری و قصه ی تکرار تو راز است
درهای جنان در حرم امن تو باز است
از بانگ اذان تو جهان مست نیاز است
در پشت سرت جن و ملک غرق نماز است
از باده ی پی در پی ساقی شده ای مست
در آینه ی چشم تو سیمای خدا هست
از گوشه ی چشم تو گرفته عشق حاجات
در طور تو موسی همه شب غرق مناجات
ذکر تو عبادت شده و افضل طاعات
بر گرد تو حاجی شده ام حضرت میقات
بر خرمن گیسوی تو سائل شده محتاج
با ذکر علی هر شبه دل رفته به معراج
با مهر تو کافر شده ، ای عشق مسلمان
حسرت به لب از قامت تو سروِ گلستان
محتاج دعای تو شده نم نم باران
از خنده ی تو خلق شده روضه ی رضوان
در حسرت لبهای تو سوزد دل دریا
اُف کرده حسین بعد تو بر قصه ی دنیا
از داغ لبت آب شده مادر مهتاب
با رفتن تو ریخت به هم لشگر مهتاب
پاشیده شده روی زمین پیکر مهتاب
در هلهله ی اجنبیان خواهر مهتاب
حتی به سر نیزه برایم تو پناهی
برقافله ی شب زده ام گرمی ماهی
مولانا یاعلی اکبر یا علی اکبر یا علی اکبر
✅سجاد احمدیان
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
امدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرانچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
اینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر ایینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
اتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها شده میشد
امده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ اوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
ایه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو اه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی اهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی اهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی اهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی اهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم اینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
✅حسن کردی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد
دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته
ماه ، باران ستاره به فلک میریزد
از گل خنده ی اکبر چه نمک میریزد
چقَدَر نسل اسد شیر دلاور دارد
کعبه شک کرده و میخواست ترک بردارد
نفس باد صبا مشک فشان شکل گرفت
روز میلادت علی روز جوان شکل گرفت
پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو
گاه پیغمبری و گاه ید اللهی تو
ساحل امنی و دریا به شما رو بزند
کوه جا دارد اگر پیش تو زانو بزند
آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است
فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است
در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد
ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد
قامتت در دل عباس قیامت کرده
آسمان را به تماشای تو دعوت کرده
تا که هستی دو قدم پیش پدر راه برو
بیشتر در نظر باش پسر ! راه برو
پدرت بی تو یقیناً کمری خم دارد
به خودش آمده و دید تو را کم دارد
باید از نیزه و شمشیر تو را جمع کند
کار سختی ست تو را بین عبا جمع کند
✅امیر حسین آکار
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
جهاندار و جهانبخش و جهانآرا علی اکبر
فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر
زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت
سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا - علی اکبر
ندیده هیچ چشمی در تمام عالم امکان
عَدیلت را، شبیه ات را، نظیرت را علی اکبر
از آنجایی که از هر حیث هستی مثل پیغمبر
تویی شان نزول سوره ی طاها علی اکبر
به وقت گفتن تکبیرة الاحرام با یادت
چه خوش الله اکبر می شود معنا علی اکبر
برای بُردن دل از حسین بن علی ، کافی ست
بگویی با تبسّم زیر لب "بابا" علی اکبر
اگر بگذاشت دست خویش را بر شانه ی جدّت
خُدای لامکان در لیلة الاسرا علي اكبر
بنازم شانه های استوارت را که ده ها بار
بر آنها تکیه داده زينب كبري علي اكبر
تو از بس سفره داری کرده ای در شهر پیغمبر
شدم بعد از حسن با تو کرم معنا علی اکبر
تویی مصداق زیبای حدیث بضعةٌ مِنّي
شباهت داشتی از بس که با زهرا علی اکبر
مؤذّن زاده ها هنگام"اشهد"کرده اند اقرار
تویی سرکرده ی خیلِ مؤذّنها علی اکبر
تو آن سروی که در هر پنج نوبت وقت "قَد قامت"
کند تعظیم پیش قامتت طوبی علی اکبر
نه دارد مادر موسی نه دارد مریم عذرا
مقامی را که دارد مادرت لیلا علی اکبر
منم پایین تر از پایین تر از پایین تر از پایین
تویی بالاتر از بالاتر از بالا علی اکبر
مرا در تن بود تا جان به هر سختی و هر آسان
بگویم یا علی اصغر بگویم یا علی اکبر
عقابت را چنان هِی میکنی در جنگ کز دشمن
به گوش آید فقط فریاد واویلا علی اکبر
چنان دست و سر از دشمن زدی در عرصه ی میدان
که تکبیر ملک شد "لافتی الّا علی" اکبر
عمو با دیدن رزم تو هِی میگفت ای والله
زدی بر قلب لشگر بسکه بی پروا علی اکبر
تو بردی ارث از ساقی کوثر که در عاشورا
دوجا ظاهر شدی در کسوت سقّا علی اکبر
حسین بن علی را سنگ و تیر و نیزه نه بلکه
غم پاشیدنت انداخته از پا علی اکبر
اگرچه سوی چشمش رفته بود از دست اما شاه
تو را بر خاک صحرا دید صدها جا علی اکبر
نمیگویم چگونه تا همین اندازه میگویم
به سمت خیمه ها برگشت بابا با علی اکبر
به دنبال صدای یک نفر از خیمه بیرون زد
ولی برگشت لختی بعد با صدتا علی اکبر
✅محمد قاسمی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است
پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است
جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا
برای سید و سالارمان ثمر شده است
خصایصش شده تلفیقی از نبی(ص) و علی(ع)
چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است
نمیروم به خدا جای دیگری! چونکه
گدا فقط درِ این خانه معتبر شده است
چه دست ها که به قنداقه اش گره خورده
چه چشم ها که به شوقِ وصال، تر شده است
نگاه نافذِ او شد دلیلِ خلقِ عقیق
به سنگ، خیره شد و صاحبِ اثر شده است
برای هر که غلام ِ علیست(ع)؛ خیرِ کثیر
برای دشمنِ حیدر، بلا و شَر شده است
دوباره «أشهدُ أنّ علی(ع) ولی الله»
اذان به شوقِ صدایش چه شعله ور شده است
از آن زمان که به دست پدر معمّم شد
نگاه عمّه به او گرم و گرمتر شده است
شمایلِ ادبش کاملاً أبالفضلی ست(ع)
اگر که شهره به دست-بوسیِ پدر شده است!
✅مرضیه عاطفی(سمنان)
#حضرت_علی_اکبر_مدح
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💢 سرود زیبای ولادت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه 💢
گل نرگس ای گل نرگس خوش آمدی
{(تویِ تقویمای دنیا،می بینیم یه روز ان شاالله
زیرِ یک جمعه نوشته ظهورِ بقیه الله) 2
(توو صحن کربلا ~~
، تو مشهدُ الرضا~~
هرجا که هستی تو~~
،التماسِ دعا) 2
ندیده عاشقت شدم اسمت رو بردم 2
دستت و از رو قلبِ من برداری مردم } 2
مولانا .... صاحب الزمان .......
♦️♦️♦️
#تویِ_تقویمای_دنیا
همیشه منتظر تو،جمعه ها دمِ غروبم 2
تو که خوب باشی آقاجون،من به خوبیِ تو خوبم
#تووصحن_کربلا
مدینه و نجف ، سرابِ سامرا
هرجا که هستی تو ، التماسِ دعا
ندیده عاشقت شدم اسمت رو بردم 2
دستت و از رو قلبِ من برداری مردم }
مولانا .... صاحب الزمان .......
♦️♦️♦️
#تویِ_تقویمای_دنیا
ای عزیز ترین تو دنیا،جشنِ میلادِ تو آقا 2
تویِ بین الحرمینِ کربلا میگیره زهرا
میون علقمه~~~ ،تو ایونِ طلا~~~ 2
هرجا که هستی تو~~، التماس دعا
تو صحن کربلا، تو مشهد الرضا
هرجا که هستی تو، التماس دعا
پچیده توی کوچه ها ، عطر حضورت
یه کربلا با هم میریم ، روز ظهورت
مولانا .... صاحب الزمان .......
گل نرگس ای گل نرگس خوش آمدی
✅میلاد باباجانپور
#امام_زمان_سرود
همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
به كسى جمال خود را ننمودهیى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم
شدهام ز ناله، نالى، شدهام ز مویه، مویى
همه خوشدل این كه مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مویى!
چه شود كه راه یابد سوى آب، تشنه كامى؟
چه شود كه كام جوید ز لب تو، كامجویى؟
شود این كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلویى؟!
بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!
سر خُمّ مى سلامت، شكند اگر سبویى
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین كنار جویى!
نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بویم
نه دماغ این كه از گل شنوم به كام، بویى
ز چه شیخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!
رخ شیخ و سجدهگاهى، سر ما و خاك كویى
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!
نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسكین
كه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى
"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)
#امام_زمان_شور
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 ولادت با سعادت گل نرگس ... 💢
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است
آسمان ها همه بر گشت و گذار آمده است
شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد
گل زیبا به تمنای نگار آمده است
حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده
دیده این بار به امید قرار آمده است
آن چه در سینه ی ما می تپد و پر گیرد
مرغ جان است کنون از پی یار آمده است
آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت
همه گویند خوشا وقت شکار آمده است
آمدی، بانگ قناری ز پی ات می خواند
همه عشاق بیایید بهار آمده است
قلب ها بی تو شکسته ست بیا ای گل من
غصه بر سینه نشسته ست بیا ای گل من
چشم های همه از روز ازل سوی تواند
مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند
عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا
قدسیان بوسه زن خاک کف پای تواند
جبرئیل از پی دیدار تو مشتاق تر است
همه شب جمع ملائک ز سما سوی تواند
ذکر لا حول ولا قوة الا بالله
ذکر توحید و همه نغمه ای از هوی تواند
هر چه محراب بود خم شده بر خاک رهت
عقل ها معتکفان خم ابروی تواند
نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم
اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند
همره جمع رسل هر که بیامد به وجود
هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود
دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان
زندگی بی تو تباه است بیا مهدی جان
چشم هایی که به سوی تو بود هر لحظه
منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان
ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی
روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان
آسمان ها و زمین منتظر دیدارند
شوق تو در دل ماه است بیا مهدی جان
لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید
تپش سینه گواه است بیا مهدی جان
بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید
مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان
رسد از عالم هستی به امید تو ندا
به خداوند قسم منتظر توست خدا
آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی
از فراسوی زمان جانب ما می آیی
ما که دوریم ز درگاه خدا اما تو
سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی
جمله بیمار فراق تو و هجران توایم
سوی بیماری ما بهر شفا می آیی
سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را
فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی
بر تقاص حرم چادر آغشته به خاک
یا به خونخواهی آن دست جدا می آیی
تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین
یعنی از کعبه و از کرببلا می آیی
ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی
منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
✅محمد مبشری
#امام_زمان_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 ولادت حضرت مهدی موعود عج ... 💢
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت
السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسگری
نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان
یک سؤال آقا!... اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت
معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
✅محمد فردوسی
#امام_زمان_مدح
#امام_زمان_شور
🔰 اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: 🔰
«اَعْظَمُ الْحِکْمَةِ مَعْرِفَةُ الْاِنْسانِ نَفْسَهُ...» .(57)
بالاترين فهم و حکمت، شناخت انسان است نفس خود را.
و 🔰نيز مي فرمايد: 🔰
«أَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَه»(58) بهترين عقلْ شناختن نفس خويش است.
🔰و نيز مي فرمايد:🔰
«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف» (59) يعني شناختِ خود نافع ترين شناخت هاست
57 ـ شرح غرر الحکم، ج 2 ، ص 419 ، شماره 3105.
58- بحار الأنوار، ج 75، ص 352.
59- غرر الحكم و دُرر الكلم، ص 232.
انسان در خواب يا وقتي كه چشمش را بر هم مي گذارد، از طريق خيال مي تواند متوجه باشد «من» او غير از تن اوست، به طوري که چشم ما مي تواند از «من» ما جدا شود اما «بينايي» ما از ما جدا نمي شود. پس نتيجه مي گيريم چشم، ابزار است و جزيي از «بدن» مي باشد اما بينايي پرتويي از «من» انسان است. و لذا بينايي از انسان جدا نيست. انسان، بينايي دارد اما عين بينايي هم نيست. مثل خورشيد و نور آن است. نور خورشيد، عين خورشيد نيست اما جدا از خورشيد هم نيست.
#تلنگر
دنيا جلوه اسماء و صفات خداست ولي خدا نيست. مثل قواي شنوايي و بينايي که آيات و نشانه هاي «من» انسان است، همان طور همه عالم، آيات و نشانه هاي اسماء و صفات الهي است و هيچ كدام از آن ها هم خدا نيستند! خدا فقط «هست» اما دنيا به معني کوه و دريا و دشت چيستي هايي هستند که به خودي خود نيستند بلکه به هستي اي که خداوند به آن ها داده، هست شده اند، منتها آن هستْ به صورت هاي کوه و دريا و دشت در آمده، پس آنچه به واقع در رابطه با کوه و دريا و دشت هست، همان هست آن ها است و نه جنبه ي کوه و دريا و دشت بودن آن ها. چون اين ها حدّ همان هستي اند که خدا به آن ها داده است ولي خودِ خدا، حدّ ندارد. قوة بينايي و شنوايي ما چيزي نيست جز همان نفس ما که به صفت خاص يا حدّ خاص در چشم و گوش جلوه کرده است و لذا در ذات خود چيزي نيستند جز همان نفس انسان در حدّ خاصي. «من» انسان نسبت به «تن» او حدّ ندارد اما نسبت به عالم برتر حدّ دارد، ولي خداوند هيچ گونه حدّي ندارد، مثل نور بي رنگ که نسبت به نور زرد و سبز و قرمز، هيچ گونه حدّي ندارد، با آن که نور سبز نور است ولي با محدوديت سبزبودن. و سبزبودن چيستي آن نور است.
#تلنگر
«منِ» انسان، فقط «هست» و براي حفظ اين هست بايد با «هستي مطلق» -كه خداست- در ارتباط باشد. جايگاه عبادات نيز از همين نقطه شروع مي شود که با اتصال هستِ خود به هستي مطلق، از او وجود و کمال مي گيريم
#تلنگر
هر وقت كه انسان از «هست» خود فاصله بگيرد و به «تن» خود متمايل شود، حضور قلبش را از دست مي دهد؛ «تن» به خدا وصل نمي شود، چون «تن»، «چيست» انسان است. «هستْ» به خدا وصل مي شود چون خدا «هست مطلق» است. و بقيه ي هست ها تجلي هست خداوندند و لذا اگر با هست خود به محضر حق بياييم؛ تمام وجود ما مي شود عين اتصال به حق، مثل نورهاي تجلي يافته از خورشيد که سراسر عين اتصال به خورشيدند و هيچ هويت مستقلي ندارد.
#تلنگر
امام صادق(ع) مي فرمايند: «... وَ إِنِّي لَأُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي وَ لَا يَشْغَلَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلَاتِهِ إِلَي اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ» (61)
و من دوست مي دارم كه چون مؤمني از شما به نماز ايستد روي دل خويش را به سوي خدا دارد، و آن را به كار دنيا سرگرم نسازد. و هيچ مؤمني نيست كه در نماز خود روي دلش را بسوي خدا بگرداند مگر اين كه خداوند نيز روي خود به وي كند.
61- أمالي مفيد، ص150 ، المجلس الثامن عشر - وسائل الشيعه، ج 4 ، ص 686.
#تلنگر
#نصایح
مرحوم هاشم حداد«(ره)» از شاگردان مرحوم آيت الله سيدعلي آقا قاضي طباطبائي«(ره)»، به شهيد مطهري«(ره)» نکته ای مهم را متذکر شده بود. آقاي مطهري مي فرمايند: در ملاقاتي که با مرحوم هاشم حداد«(ره)» داشتم از من پرسيد شيخ مرتضي چطوري نماز مي خواني؟ عرض کردم سعي مي کنم بر روي معاني نماز توجه کنم و سپس الفاظ آن را اداء نمايم. مرحوم هاشم حداد به ايشان مي گويند پس کي نماز مي خواني؟ مرحوم شهيد مطهري«(ره)» به آيت الله حسيني طهراني«(ره)» گفته بودند روي حرف آقاي هاشم حداد فکر کردم ديدم عجب حرفي است، راستي پس من کي نماز مي خوانم، چون:
مراد من ز نماز اين بود که در خلوت
حديث درد و فراق تو با تو بگذارم
#تلنگر
#نصایح
فکرِ نماز و صرف توجه به معاني آن که نماز واقعي نيست، در نماز بايد دل در صحنه باشد، خيلي فرق است بين فکرِ به يک حقيقت، با ارتباط داشتن با آن حقيقت.
يك وقت كسي با حرفي يا عملي روبه رو مي شود و خنده اش مي گيرد ولي يك وقت است كه «فكر» خنديدن مي كند، فکر خنديدن، خنديدن نيست، خودِ خنديدن خنديدن است
#نصایح
#تلنگر