همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
به كسى جمال خود را ننمودهیى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم
شدهام ز ناله، نالى، شدهام ز مویه، مویى
همه خوشدل این كه مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مویى!
چه شود كه راه یابد سوى آب، تشنه كامى؟
چه شود كه كام جوید ز لب تو، كامجویى؟
شود این كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلویى؟!
بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!
سر خُمّ مى سلامت، شكند اگر سبویى
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین كنار جویى!
نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بویم
نه دماغ این كه از گل شنوم به كام، بویى
ز چه شیخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!
رخ شیخ و سجدهگاهى، سر ما و خاك كویى
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!
نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسكین
كه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى
"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)
#امام_زمان_شور
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 ولادت با سعادت گل نرگس ... 💢
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است
آسمان ها همه بر گشت و گذار آمده است
شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد
گل زیبا به تمنای نگار آمده است
حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده
دیده این بار به امید قرار آمده است
آن چه در سینه ی ما می تپد و پر گیرد
مرغ جان است کنون از پی یار آمده است
آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت
همه گویند خوشا وقت شکار آمده است
آمدی، بانگ قناری ز پی ات می خواند
همه عشاق بیایید بهار آمده است
قلب ها بی تو شکسته ست بیا ای گل من
غصه بر سینه نشسته ست بیا ای گل من
چشم های همه از روز ازل سوی تواند
مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند
عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا
قدسیان بوسه زن خاک کف پای تواند
جبرئیل از پی دیدار تو مشتاق تر است
همه شب جمع ملائک ز سما سوی تواند
ذکر لا حول ولا قوة الا بالله
ذکر توحید و همه نغمه ای از هوی تواند
هر چه محراب بود خم شده بر خاک رهت
عقل ها معتکفان خم ابروی تواند
نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم
اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند
همره جمع رسل هر که بیامد به وجود
هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود
دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان
زندگی بی تو تباه است بیا مهدی جان
چشم هایی که به سوی تو بود هر لحظه
منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان
ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی
روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان
آسمان ها و زمین منتظر دیدارند
شوق تو در دل ماه است بیا مهدی جان
لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید
تپش سینه گواه است بیا مهدی جان
بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید
مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان
رسد از عالم هستی به امید تو ندا
به خداوند قسم منتظر توست خدا
آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی
از فراسوی زمان جانب ما می آیی
ما که دوریم ز درگاه خدا اما تو
سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی
جمله بیمار فراق تو و هجران توایم
سوی بیماری ما بهر شفا می آیی
سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را
فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی
بر تقاص حرم چادر آغشته به خاک
یا به خونخواهی آن دست جدا می آیی
تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین
یعنی از کعبه و از کرببلا می آیی
ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی
منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
✅محمد مبشری
#امام_زمان_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 ولادت حضرت مهدی موعود عج ... 💢
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت
السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسگری
نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان
یک سؤال آقا!... اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت
معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
✅محمد فردوسی
#امام_زمان_مدح
#امام_زمان_شور
🔰 اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: 🔰
«اَعْظَمُ الْحِکْمَةِ مَعْرِفَةُ الْاِنْسانِ نَفْسَهُ...» .(57)
بالاترين فهم و حکمت، شناخت انسان است نفس خود را.
و 🔰نيز مي فرمايد: 🔰
«أَفْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَه»(58) بهترين عقلْ شناختن نفس خويش است.
🔰و نيز مي فرمايد:🔰
«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف» (59) يعني شناختِ خود نافع ترين شناخت هاست
57 ـ شرح غرر الحکم، ج 2 ، ص 419 ، شماره 3105.
58- بحار الأنوار، ج 75، ص 352.
59- غرر الحكم و دُرر الكلم، ص 232.
انسان در خواب يا وقتي كه چشمش را بر هم مي گذارد، از طريق خيال مي تواند متوجه باشد «من» او غير از تن اوست، به طوري که چشم ما مي تواند از «من» ما جدا شود اما «بينايي» ما از ما جدا نمي شود. پس نتيجه مي گيريم چشم، ابزار است و جزيي از «بدن» مي باشد اما بينايي پرتويي از «من» انسان است. و لذا بينايي از انسان جدا نيست. انسان، بينايي دارد اما عين بينايي هم نيست. مثل خورشيد و نور آن است. نور خورشيد، عين خورشيد نيست اما جدا از خورشيد هم نيست.
#تلنگر
دنيا جلوه اسماء و صفات خداست ولي خدا نيست. مثل قواي شنوايي و بينايي که آيات و نشانه هاي «من» انسان است، همان طور همه عالم، آيات و نشانه هاي اسماء و صفات الهي است و هيچ كدام از آن ها هم خدا نيستند! خدا فقط «هست» اما دنيا به معني کوه و دريا و دشت چيستي هايي هستند که به خودي خود نيستند بلکه به هستي اي که خداوند به آن ها داده، هست شده اند، منتها آن هستْ به صورت هاي کوه و دريا و دشت در آمده، پس آنچه به واقع در رابطه با کوه و دريا و دشت هست، همان هست آن ها است و نه جنبه ي کوه و دريا و دشت بودن آن ها. چون اين ها حدّ همان هستي اند که خدا به آن ها داده است ولي خودِ خدا، حدّ ندارد. قوة بينايي و شنوايي ما چيزي نيست جز همان نفس ما که به صفت خاص يا حدّ خاص در چشم و گوش جلوه کرده است و لذا در ذات خود چيزي نيستند جز همان نفس انسان در حدّ خاصي. «من» انسان نسبت به «تن» او حدّ ندارد اما نسبت به عالم برتر حدّ دارد، ولي خداوند هيچ گونه حدّي ندارد، مثل نور بي رنگ که نسبت به نور زرد و سبز و قرمز، هيچ گونه حدّي ندارد، با آن که نور سبز نور است ولي با محدوديت سبزبودن. و سبزبودن چيستي آن نور است.
#تلنگر
«منِ» انسان، فقط «هست» و براي حفظ اين هست بايد با «هستي مطلق» -كه خداست- در ارتباط باشد. جايگاه عبادات نيز از همين نقطه شروع مي شود که با اتصال هستِ خود به هستي مطلق، از او وجود و کمال مي گيريم
#تلنگر
هر وقت كه انسان از «هست» خود فاصله بگيرد و به «تن» خود متمايل شود، حضور قلبش را از دست مي دهد؛ «تن» به خدا وصل نمي شود، چون «تن»، «چيست» انسان است. «هستْ» به خدا وصل مي شود چون خدا «هست مطلق» است. و بقيه ي هست ها تجلي هست خداوندند و لذا اگر با هست خود به محضر حق بياييم؛ تمام وجود ما مي شود عين اتصال به حق، مثل نورهاي تجلي يافته از خورشيد که سراسر عين اتصال به خورشيدند و هيچ هويت مستقلي ندارد.
#تلنگر
امام صادق(ع) مي فرمايند: «... وَ إِنِّي لَأُحِبُّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي وَ لَا يَشْغَلَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلَاتِهِ إِلَي اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ» (61)
و من دوست مي دارم كه چون مؤمني از شما به نماز ايستد روي دل خويش را به سوي خدا دارد، و آن را به كار دنيا سرگرم نسازد. و هيچ مؤمني نيست كه در نماز خود روي دلش را بسوي خدا بگرداند مگر اين كه خداوند نيز روي خود به وي كند.
61- أمالي مفيد، ص150 ، المجلس الثامن عشر - وسائل الشيعه، ج 4 ، ص 686.
#تلنگر
#نصایح
مرحوم هاشم حداد«(ره)» از شاگردان مرحوم آيت الله سيدعلي آقا قاضي طباطبائي«(ره)»، به شهيد مطهري«(ره)» نکته ای مهم را متذکر شده بود. آقاي مطهري مي فرمايند: در ملاقاتي که با مرحوم هاشم حداد«(ره)» داشتم از من پرسيد شيخ مرتضي چطوري نماز مي خواني؟ عرض کردم سعي مي کنم بر روي معاني نماز توجه کنم و سپس الفاظ آن را اداء نمايم. مرحوم هاشم حداد به ايشان مي گويند پس کي نماز مي خواني؟ مرحوم شهيد مطهري«(ره)» به آيت الله حسيني طهراني«(ره)» گفته بودند روي حرف آقاي هاشم حداد فکر کردم ديدم عجب حرفي است، راستي پس من کي نماز مي خوانم، چون:
مراد من ز نماز اين بود که در خلوت
حديث درد و فراق تو با تو بگذارم
#تلنگر
#نصایح
فکرِ نماز و صرف توجه به معاني آن که نماز واقعي نيست، در نماز بايد دل در صحنه باشد، خيلي فرق است بين فکرِ به يک حقيقت، با ارتباط داشتن با آن حقيقت.
يك وقت كسي با حرفي يا عملي روبه رو مي شود و خنده اش مي گيرد ولي يك وقت است كه «فكر» خنديدن مي كند، فکر خنديدن، خنديدن نيست، خودِ خنديدن خنديدن است
#نصایح
#تلنگر